ْسر پتی
جادهی امامزادههاشم-رشت. از همان جا که اتوبان تمام میشود و کامیونهای جادهقدیم سرازیر میشوند توی جاده و جلوتر، جاده تپهماهور وار جلو میرود و بعضی جاها سینهکش دارد. سینهکشهاش نفسگیر نیست. اول یکی از همین سینهکشها. تریلیای که دارد آرام آرام راه میرود. ماشینی که لاین کندرو بوده و بهش راه دادهام که بیاید سبقت بگیرد از تریلی. سرعتم کم شده. یکهو از عقب سر و کلهی یک پراید سفید پیدا میشود و پشت سر هم برایم نوربالا میدهد. اول به این فکر میکنم که مگر کور است نمیبیند که سمت راستم یک تریلی 20متری است و جلویم هم ماشین؟ بعد به اعتماد به نفسش فکر میکنم که اول سربالایی دارد برای کی نوربالا میدهد؟ سرعتم را کم میکنم و صبر میکنم جلویم خالی شود. بعد پدال را میفشرم و از گشتاور ماشین لذت میبرم و توی آینهبغل دور شدن و عقب ماندن و ریز و ریز تر شدن پراید را با لذت نگاه میکنم. سرعتم به 110 میرسد و حضرت نوربالا باید یک چند ثانیهی دیگر هم پایش را به پدال گاز بفشرد. بیشتر سرعت نمیروم. میروم لاین کندرو تا اگر خواست بیشتر از 110 تا برود بتواند برود. من مسئول قانونشکنی بقیه نیستم. میآید و رد میشود. هاچبک است و ایران46 و سرنشینان هم دو تا دخترِ سربرهنه. میخندم. یحتمل ازین لایکزنهای پیج آزادیهای یواشکی زنان در ایران هستند. 110 را هم که رد دادهاند. دمشان گرم. سمتراستی که موهایش را بالای سرش گوجه کرده بود موبایل دستش بود و مشغول عکس و فیلم گرفتن از خودشان بود. مشکلی باهاشان ندارم. دوستشان هم دارم حتا. آدمهایی که مشکلات را میتوانند تقلیل بدهند و از یک پیروزی کوچک به اندازهی یک قهرمانی لذت ببرند، دوستداشتنیاند.
فقط به این فکر کردم که آنها هم نومیدکنندهاند و ما همان گهی میشویم که بودیم. بالا برویم پایین بیاییم حجاب در جمهوری اسلامی قانون است. بد و خوبش به جای خود. و به این نتیجه رسیدهام که یک قانون بد خیلی بهتر از بیقانونی است. دلیلش هم معلوم است: قانون بد را میشود اصلاح کرد ولی بیقانونی... دست بالا دست زیاد است و زور بالای زور... حالا این دو تا خانم دوستداشتنی داشتند چه کار میکردند؟ آزادیهای یواشکی زنان در ایران دارد خوب پیش میرود. اول عکسهای کنار دریا و خلوت و اینها بود. بعد رسید به این که ملت 5ثانیه در خیابان لالهزار روسری از سرشان برمیداشتند و عکس میگرفتند و بعد سریع چادر چاقچور میکردند و میرفتند خانه و عکس توی فیسبوق که بله 5ثانیه احساس آزادی کردم. این دو تا هم داشتند یک مسافت چندین کیلومتری را سربرهنه طی میکردند و ته اقدام انقلابی بود! انقلاب کردن راحت است. در بهترین حالت چه اتفاقی میافتد؟ همهی کسانی که دوست دارند موهایشان طعم آفتاب را بچشد، به میلشان میرسند. من یکی که دیدن موهای فرفری تا کمر بلندشده را به دیدن سر کچل همجنسهای خودم ترجیح میدهم. خیابان برایم جای شادیآوری میشود این طوری. ولی قانونه چه؟ قانون چه میشود؟ تغییر میکند؟ نه. قانونه زیر پا گذاشته میشود. فراموش میشود. قانونگذاران سعی میکنند قانونشان را شدت بیشتری ببخشند. ولی وقتی انقلابی صورت میگیرد دیگر رفته. قانونی که خرد شده، خرد شده.
میدانی؟ من زیاد تاریخ نخواندهام. ولی اگر از من بپرسند تلخترین شکست طول تاریخ ایران (از باستان تا به امروز) چه بوده، میگویم شکست خوردن مشروطیت. مشروطهای که قرار بود بعد از قرنها ایرانزمین را قانونمدار کند و شکست خورد و قانونش زیر پا گذاشته شد و هنوز که هنوز است بعد از حدود 110سال آرزوی قانونمداری به دل همهی ما مانده و قانونی هم اگر هست و برایممان دوستداشتنی نیست، به جای تلاش برای اصلاحش راه اجدادمان را پی میگیریم... خردش میکنیم.
آن دو تا دختر پراید سوار چه شدند؟ به پلیسراه نزدیک شده بودیم. سایه به سایه دنبالشان رفتم. میخواستم ببینم به پلیسراه که میرسند چه کار میکنند. سرعتم را کم کردم. دستاندازهای پلیس راه پیل افکن است. آن دو تا خیلی خوب بودند. روسری را روی سرشان نگذاشتند. به جایش سرعتشان را کم نکردند. با همان 80-90تا سرعت به سمت دستاندازها رفتند و پرایده چنان بالا و پایین شد که من گفتم آخ. ولی خب. همانطوری با سرعت رد شدند دیگر. پلیس؟ سرباز بدبختی که آنجا ایستاده بود به رویایی که جلوی چشمهایش دیده بود شک داشت. بعدش را دیگر ندیدم. من وارد جادهفرعی سنگر شدم و آنها هم راهی دیار خودشان دیگر. با آن سرعتی که آنها دست اندازها را رد کردند حداقلش دو تا از رینگهای پرایده کج و کوله شده. مطمئنم!
2- لازم است گاهی انسان قانون را زیر پا بگذارد(همانقدر که لازم است قانون باشد)
3- این قانون شکنی ها 1- نباید به کسی صدمه بزند / 2- باید برای فرد شادی به همراه داشته باشد / 3-توصیه می شود این عمل گروهی (بیش از یک نفر) انجام شود.
--------------------------------------------
من فکر می کنم 3 بار از این یواشکی ها داشته ام (کلا آدم ترسویی هستم)
2 بار همین بحث حجاب بود که بنده چهارم پنجم دبستان بودم و گمان می کردم بعدها از موهایم آویزان خواهم شد و با این وحود چون جیغ زدن با موهای افشان را لذتی بود نوصیف نشدنی چنین عذابی را بر جان خریدم و بار سوم سال دوم دانشگاه که در یک روز پنجشنبه با دوستم آواز "یه نیکت تنها را " را اجرا نمودیم.
------------------------------------------------------
آقا شما که راضی، آن خانم ها هم راضی دیگر زیاد حرفه ای نگاه نکنید ... اینجا ایران است دیگر..