من و ابوالفضل بیهقی
کتاب دیبای زربفت را میخوانم. گزیدهی تاریخ بیهقی به انتخاب محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی. انتشارات سخن. از آن کتابهای ارزانقیمت دوستداشتنی است. (7500تومان). خوبی کتاب، سیدی همراه آن است. خانم قمرالزمان مشکوری حکایتهای تاریخ بیهقی را شمرده شمرده میخواند. من با گوشهایم حکایت را میشنوم و با چشمهایم آن را دنبال میکنم و هر جا هم به کلمهی ستارهداری برمیخورم که معنایش را نمیدانم سریع به لغتنامهی آخر کتاب مراجعه میکنم و بیاینکه عقب بیفتم معنای جملات را میفهمم.
تاریخ بودن کتاب به کنار، لحن و لغات و اصطلاحات بیهقی آدم را بدجور میگیرد.
مثلا بیهقی هر جا میخواهد بگوید طرف کار خارقالعادهای کرده میگوید: "و کاری ساختند که کسی به هیچ روزگار بر آن جمله یاد نداشت." میخواهد بگوید اوضاع به راه بود میگوید: "و جهان، عروسی آراسته را میمانست." میخواهد بگوید طرف حالش خوب شد میگوید: "و امیر رضیالله عنه، به رسیدن این بشارت تازگیِ تمام یافت." (تازگی یافتن، نو شدن برای شرح خوب شدن حال توصیف خوبی است.)
یک چیزی هم هست که خوشم آمده: بیهقی از ترکیب "راست کردن" زیاد استفاده میکند.
- راست کرده بودند که چه باید کرد... (تصمیم گرفته بودند.)
- و مثالی که مانده است به نامه راست میتوان کرد... (و دستوری که مانده، با نامه میتوان راست و ریس کرد، درست کرد.)
- نوشتَگین بیرون آمد و روز را میبسوخت تا نماز شام را راست کرده بودند...(بر پا داشتن)
- در ساعت فرمود که تا گچگران را بخواندند و آن خانه سپید کردند و مهره زدند که گویی هرگز بران دیوارها نقش نبوده است، و جامه افگندند و راست کردند و قفل برنهادند و.... (صاف کردند.)
هیچی. خواستم بگویم اگر من در زندگی روزمره از ترکیب راست کردن به معنای تصمیم گرفتن زیاد استفاده میکنم، اصلا آدم بیادبی نیستم و سلطان ادب (ابوالفضل بیهقی) هم ازین ترکیب استفاده میکرده. خواستگاه این ترکیب کجاست و از کجا برآمده؟ باید رفت از بیهقی پرسید.
جالب ترین نکته اش برام شخصیت پردازیش بود.
رمان گونه و روون.
تو ذهنم بود که برا خوندن تاریخ بیهقی وقت بزارم یه زمانی،
"دیبای زربفت" میتونه شروع خوبی باشه. :)