10کتاب تاثیرگذار
دیشب صادق زنگ زد به حال و احوال. یک ربعی حرف زدیم. از اوضاع این روزهایم و این روزهایش و ویزا و آزاد کردن مدرک و رفتنش. گفت تو نمیخوای این 10کتاب تاثیرگذار زندگیت رو بنویسی؟ همون بازیه که محمدرضا جلاییپور راه انداخته. معین هم نوشته بودا. تو هم بنویس. بعد صحبتمان کشید به رضا که معلوم نیست رفته آمریکا دارد ادبیات میخواند یا مهندسی. گودریدزش که پر شده از فهرست رمان انگلیسیهای خفنی که خوانده و تو فیسبوقش هم رفته با یوسا عکس یادگاری انداخته و چند تا کتاب به امضای او هم گرفته. بعد صحبتمان کشید به این که در دورههای مختلف زندگی این 10تا کتاب هی تغییر میکنند و هیچ چیز ثابتی نیست و... گفتم فیسبوق راه دستم نیست. گفت تو وبلاگت بذار خو... این هم 10تا کتاب تاثیرگذار زندگیم:
1-فرشته با بوی پرتقال. نوشتهی حسن بنیعامری. همین یک ماه پیش بخشهایی از این کتاب را دوباره بلندخوانی کردم برای خودم. آن اواخر کتاب که دانیال دلفام پالتوی بلند باباش را میپوشد و میرود به بازار و صبح بازار و شروع جنب و جوش صبحگاهی در بازار شیراز و توصیفهای جانانهی حسن بنیعامری هنوز هم برایم از لذیذترین خواندنیها و تاثیرگذارترینهاست. بارها خواندهام آن تکه را. سالهای نوجوانی و راهنمایی و دبیرستان بخشهای خانم مهیمن و ناظم مدرسهشان را هی میخواندم.
و نیز خانهی شبگردها دور است، داستان آخر مجموعه داستان لالایی لیلی نوشتهی حسن بنیعامری. قصهی مرد شدن دانیال دلفام در خانهی شبگردها دور است هنوز هم رگ غیرت مردانگیام را میجنباند... دانیال دلفام شخصیت بهیادماندنی عصر نوجوانی من بوده و هست...
حسن بنیعامری بعدها فرشته با بوی پرتقال و خانهی شبگردها دور است و یک کتاب دیگر (بابای آهوی من باش) را کنار هم گذاشت و توی یک کتاب چاپ کرد: "فرشتهها بوی پرتقال میدهند."
2-مومو. نوشتهی میشل انده. ترجمهی محمد زرینبال. این جا در موردش نوشتهام.
3-ناتوردشت. جی دی سلینجر. نفرت معصومانهی هولدن آدم را ویران نکند؟
عقاید یک دلقک. هاینریش بل. آن زمان که خواندمش خیلی ویرانم کرد.
خداحافظ گاریکوپر. رومن گاری. ترجمهی سروش حبیبی. آزادی از قید تعلق و ارتفاع گرفتن...
زوربای یونانی. نیکوس کازانتزاکیس. ترجمهی محمد قاضی.
5-جنایت و مکافات. یادداشتهای زیرزمینی. برادران کارامازوف. جوان خام و ابله. همه از داستایفسکی کبیر. موقع خواندن هر کدامشان احساس میکردم جانوری هستم که هزاران پیچش در من است و با خواندن واشکافیهای داستایفسکی دوست داشتم خودم را مثل او بشکافم و پلشتیهام را بریزم روی دایره و آن قدر پلشتی و انگیزه و چیزهای ناگفته پیدا میکردم که خودم میترسیدم.
6-تحلیل رویا، گفتارهایی در تعبیر و تفسیر رویا. کارل گوستاو یونگ. ترجمهی رضا رضایی. نشر افکار. خوابها و معناهایشان. خوابها و هزاران معنای پنهانشان. انسان و حجمی از تاریخ و وجود و لایههای هستیاش که در خوابهایش نهفته است. نتوانستم با این کتاب از خوابهای خودم سر دربیاورم. ولی خب آرزوهایم را این کتاب زیادتر کرد!
7-زمین انسانها و شازده کوچولو. آنتوان دو سنتگزوپری. وقتی زمین انسانها را خواندم فهمیدم دوسنتگزوپری از هوا شازده کوچولو را ننوشته...
8-یوزپلنگانی که با من دویدهاند. و دوباره از همان خیابانها و خواهران این تابستان. هر سه از بیژن نجدی. شاعرانگی نگاهش، آن استعارههای توی داستانهایش که 3-4بار خواندم تا توانستم سردربیاورم و لاهیجانی که توی شعرها و کلمههایش جریان دارد...
9-سفرنامهی حاج سیاح. سبک زندگی و سفر رفتنهای حاج سیاح تکانم داد.
گلگشت در وطن. (سفرنامچههای ایرج افشار). کتاب خواندنی نبود، ولی یادداشتهای قلمانداز ایرج افشار یادگرفتنی بود.
سفرنامهی برادران امیدوار. چه دل و جرئتی داشتند این دو برادر. حسرتش به دلم مانده.
هنر سیر و سفر. آلن دو باتن. ترجمهی گلی امامی. انتشارات نیلوفر. خواندن این کتاب مفهوم سفر را چند لایه کرد برایم...
10-در باب حکمت زندگی. آرتور شوپنهاور. محمد مبشری.
من فقط چهار تا از این کتاب ها رو خوندم و همشون هم برام بسیار جالب بودن