گرمای تو
چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۲۰ ب.ظ
آفتاب عصر تابستان چادرت را سرشار میکرد
آسفالت خیابان، هُرمِ تابناکش را زیر چادرت پنهان میکرد
نگاههای هیز مردان به قرص مهتابیات، گرما را از گوشهایت به چادرت میفرستاد
و من سردم بود
من از ندانستن سردم بود
تو در پیادهروهایِ سرگردانیِ من، از میان درختان بیسایهی حیرانیام میگذشتی
و وا میماندی از سوزِ بادِ بیرطوبتی که از نگاههایم، کلمههایم میوزید
من از پسِ خستگی چسبناک پیشانیات
تنها باید جلویت زانو میزدم
گرمای خاکآلودِ دامنِ چادرت را به دست میگرفتم
و آن را میبوییدم
بوسیدن گرمای دستهایت و پیشانیات
به اندازهی خیالِ خریدن دو متر مربع خانه در این شهر
دور بود