608
این معنایی باید داشته باشه؟
آخر "آژانس شیشهای"، وقتی همه چیز مشخص شد و قرار شد که هلیکوپتر بیارن تا عباس رو ببرن خارج برای درمان و گروگانها آزاد بشن، وقتی که قرار بود حاج کاظم و عباس برن، همهی خیابونهای اطرافو غروق کرده بودن و هیچ ماشینی رد نمیشد. فقط یه ماشین خطکشی بود که آروم آروم رد میشد. هر چند ثانیه صدای پیسسس خطکشی کردن خیابون بلند میشد و بعد چند ثانیه ساکت میشد و خب تو اون لحظهها که نمیدونستی آخرش حاج کاظم عباسو میبره خارج یا نه این صدای لعنتی پیسسس چه غوغایی داشت. و معنااکی هم میشد تراشید برایش که بعد همهی این ماجراها خطکشیها معلوم شده است...
آخر "روزی روزگاری آمریکا" اون جایی که نودلز از خونهی ماکسیمیلان میزنه بیرون، درست اون وقتی که میفهمه بعد از 35 سال ماکسیمیلان چه نارویی بهش زده، ولی حاضر نمیشه که انتقام بگیره و میزنه از خونه بیرون و راه میافته تو سیاهی شب، تو اون خیابون تاریک، یهو چراغای یه کامیون ماک روشن میشه. چراغای ماک روشن میشه آروم آروم مییاد به سمتش، میبینی یه کامیون آشغالیه. ازینا که آشغالو میندازن تو حلقومشون، اونا آشغالو رنده میکنن و بعد فشارش میدن تو خودشون. دقیقن 5دقیقه طول میکشه رد شدن اون ماک لعنتی. تو 5دقیقه زل میزنی به آشغالهایی که دارن رنده میشن، تیکه تیکه میشن، و بعد فشرده میشن و میرن، اون قدر به رد شدن ماک نگاه میکنی تا چراغ عقبهای قرمزش تو دل تاریکی گم بشه... و به این فکر میکنی که رفاقت چه چیز عجیبیه...
حالا این 608 لعنتی که داره اینطور آروم رد میشه و خیابونو آبپاشی میکنه برای من چه معنایی داره؟ یه چیزایی تموم شده؟ مطمئن باشم که یه چیزایی تموم شده؟ یه چیزایی تکرار نمیشه؟ یه بابایی روی منبع آب 608 نشسته شیلنگو گرفته رو برگ درختها و آروم رد میشن...
بوی خاک و آب و بوی درخت مییاد.