آپارتمان
جهان پیشفرض فیلم "آپارتمان" بیلی وایلدر جهان کثیفی است.
یک شرکت بیمه با 31259 نفر پرسنل که سی سی باکستر یکی از کارمندان معمولیاش است. یک شرکت با بوروکراسی عظیم و سلسله مراتبی مرتب و منظم: کارمندان و رؤسا و رؤسای رؤسا و بالادستیها و... سی سی باکستر یک کارمند معمولی این شرکت است و دوست دارد هر چه سریعتر و بهتر در کارش پیشرفت کند. دوست دارد رتبهاش بالاتر برود. بیعلاقهترین آدمها هم وقتی در آن شرکت بیمه با 31259 نفر پرسنل قرار بگیرند، دلشان میخاهد بالاتر بروند. بالا و بالاتر. استفاده کردن از دستشویی مخصوص رؤسا خودش میتواند یک انگیزه برای بالاتر رفتن مقام باشد! سی سی باکستر نازنین هم دلش میخاهد پیشرفت کند. اما پیشرفت و بالا رفتن اصلن با خوب کار کردن به دست نمیآید. فقط با رابطههاست که میتوان پیشرفت کرد. و سی سی باکستر نازنین هم وارد بازی رابطهها میشود، خیلی ناخاسته هم وارد بازی رابطهها میشود. اما وقتی وارد شد دیگر نمیتواند بیرون بیاید.
جهان پیشفرض فیلم آپارتمان، جهان رؤسای اداری است که قدرت دارند. میتوانند از بین دخترهای اداره انتخاب کنند و شبی را با آنها خوش بگذرانند. جهان مردهای 40-50سالهای که زنشان آنها را درک نمیکند و دوسدخترهای اداره آنها را راضی میکنند. جهان رؤسای اداری است که برای خوشگذرانی با دوسدخترهای اداره به مکان نیاز دارند. و چه مکانی بهتر از آپارتمان مجردی سی سی باکستر، کارمند دونپایهی زیردستشان؟
چیزی که آپارتمان را در حد یک شاهکار بالا میبرد همین پیشفرض بودن همهی این پلشتیهاست. همهی اینها هستند. هستند و هستند. فقط احمقها هستند که تعجب میکنند. اسکار وایلد این را میگفت. بیلی وایلدر نمیخاهد تو تعجب کنی. او کاری میکند که تو بخندی. تو بخندی و آخر آخرش، وقتی که شیرینی خندهها به کونهاش رسید، تلخی را حس میکنی...
سی سی باکستر هر شب تا یک ساعتی کلید آپارتمانش را به یکی از رییسهایش میدهد تا به عیش و نوشش بپردازد و خودش دیرتر به خانه میرود. همسایهها از سر و صداها نتیجه میگیرند که سی سی باکستر یک مرد شهوتران است که هر شب هر شب... دکترِ همسایه او را توی راهرو میبیند و میگوید جان من وصیت کن اگر مُردی نعشتو بدن دانشگاه کلمبیا برای تشریح. بدنت باید فیزیولوژی خاصی داشته باشه. اما بیچاره سی سی باکستر...
او به باج دادن ادامه میدهد. تا اینکه تمام رییسهایش توصیهنامه مینویسند به رییس کل که آقای باکستر بسیار کارآمد و کوشا و منضبط و بهدردبخور است. مقامش را ارتقا بدهید. رییس کل او را احضار میکند. کمی باهاش خوش و بش میکند و بهش میگوید که تو مشکوک میزنی. غیرممکن است همهی رییسها همزمان برای یک نفر خاص توصیهنامه بنویسند. چه کاسهای زیر نیمکاسهات است؟ سی سی باکستر هم مجبور میشود ترسان لرزان همه چیز را تعریف کند. تو دلش خدا خدا میکند که اخراج نشود. اما آقای رییس کل بهش میگوید: خب، امشب کلید آپارتمانتو بده به من. منم به آپارتمان نیازمندم...
طنز بیلی وایلدری به این میگویند. تو فکر میکنی الان سی سی باکستر بیچاره اخراج میشود، اما دنیا جای پلشتتر و کثافتتری است. رییس کل هم آررره... اما بیلی وایلدر دست از سر آدم برنمیدارد. رییس کل به سی سی باکستر بلیط 2نفرهی یک نمایش را میدهد تا در طول ساعاتی که آپارتمان در اختیار اوست باکستر به نمایش برود.
باکستر عاشق دختر متصدی آسانسور اداره است. دختری که هر روز صبح او را 19طبقه بالا میبرد تا به محل کارش برسد. و او هر روز به آن دختر اظهار ارادت میکند. دختری که همهی رییسهای بالادست باکستر در آرزویش ماندهاند و به هر کسی جواب سلام نمیدهد. باکستر که ترفیع گرفته و حالا 2تا بلیط نمایش هم دارد به او پیشنهاد میکند که شبش با هم به نمایش بروند. دختر هم قبول میکند. اما میگوید قبلش باید یک نفر را ببینم و بهش چیزی بگویم و به موقع خودم را میرسانم به سالن نمایش. اما... در سکانس بعدش میبینم که دختر متصدی آسانسور با رییس کل در یک رستوران چینی نشستهاند و مشغول حرف زدناند. دختر میگوید که میخاهم بروم، اما رییس اداره مگر میگذارد؟ حالا که کلید آپارتمان توی جیبش است... سی سی باکستر نازنین توی باران جلوی سالن نمایش منتظر میماند و منتظر میماند. اما دختر نمیآید که نمیآید...
و بعد یک مثلث عشقی... سی سی باکستر، فرن کیوبلیک و آقای رییس کل...
هر چه قدر که جلوتر میروی بیلی وایلدر بیشتر تو را با خودش میکشاند. بیشتر تو را میخنداند و راستش بیشتر تو را میگریاند. آن صحنههای خودکشی فرن کیوبلیک و پرستاریهای سی سی باکستر از آن دختر، اوج فیلم است. صحنههای حضور دکترِ همسایه در آپارتمانِ باکستر و تعجب او از به کار بردن لفظ خانم و آقا توسط باکستر و فرن کیوبلیک(دختر آسانسورچی) در مقابل هم. او پیش خودش فکر میکند که باکستر و آن دختر هر شب با هماند، اما... استفادهی تلخ و شیرین از تیغ ریشتراشی که از یک طرف نشان عشق پاک و بی غل و غش باکستر است و از طرف دیگر ترسو بودن و بزدلی باکستر در مقابل رییس کل و موقعیتی را که در اداره بهدست آورده نشان میدهد؛ لحظاتی که باکستر دل شکسته هنگام جمع کردن وسایل آپارتماناش به راکت تنیسی که از آن بهعنوان آبکش برای دم کردن اسپاگتی استفاده کرده بود، نگاه میکند و یک رشته ماکارونی باقیمانده بر روی آن را با لبخند تلخی از راکت جدا میکند، اوووه... همهی اینها آدم را به طرز خوشایندی غلغلک میدهند.
با این فیلم ساخت سال 1960 بود، ولی بعد از این همه سال تمام اجزایش درکشدنی و تمام طنزش دریافتشدنی بود. حیف است آدم نبیندش.