25 خرداد 1392
شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۶ ب.ظ
از صبح که رفتم دانشکده، تلویزیونِ توی لابی روشن بود. فقط هم کانال 6. بچهها یک پایشان توی سایت و کتابخانه و انجام دادن پروژههای آخر ترم بود و یک پایشان توی لابی جلوی تلویزیون. انگار کن یک مسابقهی فوتبال باشد که ساعتها دارد به طول میانجامد و بچهها از دنبال کردنش سیر نمیشود. کنترل تلویزیون دست حراست دانشکده بود. یک وقتهایی شوخیاش میگرفت کانال را عوض میکرد. یکهو کل دانشکده شروع میکردند به هو کشیدن. ساعت 2 که شد، وقت اخبار کانال 1 بود. 1ساعت و نیم بود که نتیجهی جدیدی اعلام نشده بود. همه تشنه بودند. وزیر کشور شروع کرد به حرف زدن. اولش کلی مقدمه چید در مورد حماسهی مردم در انتخابات و فلان و بیسار که همه شروع کردند به هو کشیدن که چرت نگو، نتایج را بگو. و بعد وقتی تعداد آرای نفر اول را گفت همه بالا و پایین پریدند و دست زدند و سوت کشیدند...
@@@
برای درس نقشهکشی صنعتی استادی داشتیم که از آن استادهای پرشور و حال سیاسی بود. از آنها که بعد از انتخابات 88 خیلی جوش و خروش داشت و برای حمله به کوی دانشگاه و دانشگاه تهران خیلی حرص زد. یک بار پای حرفهاش نشسته بودیم. در مورد فضای بعد از 2خرداد 1376 میگفت. با افسوس حرف میزد. میگفت بعد از 2خرداد همه خوشحال بودیم. همه الکی خوشحال بودیم. هی بالا و پایین میپریدیم که ما پیروز شدیم. که اوه چه دستآورد مهمی داشتهایم. که روزگار سیاه تمام شد و امیدوار بودیم. ولی زیادی خوشحال بودیم. الکی خوشحال بودیم. آن قدر الکی خوشحال بودیم که چند سال گذشت و ما به جز خوشحالی کار خاصی نکردیم...
امیدوارم حالا این حکایت این روزها نشود.