ترکمن صحرا-5: سنگقبرهای قبیح
خدمت برادر والاگهر و خجستهاختر حمیدمیرزای قائممقام
سلامٌ لکم. کیف احوالاتکم؟ جهت مخفی و مستور مماندن حالات و احوالات ما در نزد شما، عارضیم به خدمت همایونی که همچنان در سرزمین جرجان به سر میبریم و امروز پس از زیارت پیغامبر خدا حضرت خالد نبی، به دیدن گورستانی در همان حوالی شتافتیم.
گورستان در درهی سمت شرق کوه گوگجهداغ و در میان چند تپه از هزارتپهی اطراف واقع شده بود و گورستانی بس عجیبٌغریب. از کوه سرازیر شدیم و سراشیبی کوه به قدری تند بود که برای پرهیز از سرعت گرفتن و بعد سقوط در دره، هی بایست با زانوهایمان ترمز میگرفتیم و این باعث داغ و بیژ بیژ کردن زانوهایمان شده بود. بالا آمدن از این سراشیبی هم خود حکایتی سنگین است...
جای همایونی خالی، وقتی سواد گورستان از پایین تپه پیدا شد شوقی عظیم در ما برای دیدن سنگقبرها پدید آمد و گاماس گاماس به سوی سنگقبرها شتافتیم و هر چه قدر به سنگقبرها نزدیکتر شدیم حیرت بیشتر ما را در بر گرفت. آنجا چندین نوع سنگ قبر به چشم میخورد. غالب سنگقبرها استوانههایی بودند که کلاهک داشتند و وقتی از نزدیک به اولینشان رسیدیم شرم و حیا ما را فرا گرفت:
آن گورستان پر بود از تمثالهای قبیحه.
بله قربانتان بشوم، تمثالهای قبیحه. وقتی به آن استوانهها و شکل تراش کلاهکشان نگریستیم بیدرنگ دریافتیم که این تمثالها همان آلت ما مردان است به هنگام ظهور مردانگی. بله حضرت همایونی، شما باید میبودید و میدیدید که چهطور چندین تپه پر شده است از تمثالهایی آن چنان قبیح. آن هم در اندازههای گوناگون. ارتفاع برخی به دو و نیم متر و ارتفاع برخی به نیم متر میرسید و چاکرتان در عجب مانده بود که این سنگقبرها چگونه این چنین خوشتراش به مانند واقع ساخته شدهاند!
در میان آن همه ابولِ سنگی که از زمین سر برآورده بودند، میلههایی صلیبگونه هم بودند که در دو طرف شان دو دایرهی سنگی شکل داده شده بود. اگر آن دوایر سنگی به شکل دو نیمکرهی سنگی بودند لافوتوقت میشد گفت که سنگقبرهایی متعلق به زنان بودهاند. ولی آن صلیبهای دایرهای به پروانههای سنگی هم شباهت داشتند. البته میشد گفت که سازندگان این سنگقبرها در ساختن ظرافتهای زنانه مهارت چندانی نداشتهاند. علاوه بر این 2گونه سنگ قبر یک گونهی دیگر هم بود که شباهت عظیمی به شاخ پیچ در پیچ قوچ داشت.
ما در میان آن سنگقبرها تفحص و تماشا میکردیم. مطلعان محلی و چاکران آستان ملائک میگفتند که 12سال پیش وقتی این گورستان به فهرست میراث ملی ایران راه یافت بالغ بر 600سنگ قبر داشت. ولی چشمان ما منور به این بود که تعداد زیادی از آن تمثالهای قبیح را شکسته و خرد شده و رها شده در میان خاک ببیند. خداوند آلتشان را بشکند که این چنین آلتهای سنگی را شکستهاند... نبش قبر هم الیماشاءالله صورت گرفته بود. هر از چند قدمی یکهو یک چاله زیر یکی از ابولهای سنگی میدیدی. از این میان 2 گور بودند که نبش قبرشان کاملن تازه و نوبرانه بود. یک قبر متعلق به مرد و یک قبر متعلق به زن. در میان خاکهای تلنبار شده که جستوجو کردیم چشمانمان به چند تکه از استخان که نبشقبرکنندگان وحشیانه آنها را خرد کرده بودند منور شد. یک تکه استخان انگشت بود و یک تکه استخان مهرهی کمر. باستانشناسان از روی همین دو تکه حداقل میتوانند قدمت این گورستان را معین کنند.
اما این گورستان از برای چه و از برای که بود؟
چاکر حضرتتان میدانست که شما بعد از شنیدن این عجایب این سوال را خاهی کرد. اما پیش از آن بگذارید از مشاهدات غریب خود باز هم بسرایم.
عصر جمعهی فروردین ماه بود و زائران خالد نبی فراوان بودند و تعدادیشان هم به سوی این گورستان آمده بودند. در این میان عدهای بودند که میرفتند و با آن تمثالهای قبیحه، آن ابولهای سنگی عکس یادگاری میکشیدند. در این میان خانوادهای را دیدیم که همهی اعضا(زن و بچهها) به طرز غریبی یکی از تمثالهای قبیحه را در آغوش گرفتند و سیبی گفتند و چند عکس یادگاری بسیار خوشحال و خندان کشیدند. ما آنها را مشاهده مینمودیم و قاه قاه میخندیدیم که آیا این عکس را میتوانند به کسی هم نشان بدهند؟! همایونی باید میبودید و از آن صحنه طنزنبشتهها میساختید... حالا بچهها هیچ، آیا زن خانواده تصوری از شباهت آن سنگ قبر با عامل به وجودآورندهی فرزندانش نداشت؟! یا مرد خانواده که عکس میکشید...
برای رفع کنجکاوی حضرت همایونی ما مرد خانواده را به حرف گرفتیم و از گورستان و احوالاتش پرس و جو کردیم. چیزهایی گفت که به مغز ما اصلن خطور نکرده بود! دیدیم اصلن از مغز شباهتجوی ما هیچ بهرهای ندارد و در این باغها به سر نمیبرد. میگفت که سیمای گلستان یک بار یک برنامه در مورد این جا پخش کرد. قصه این طوری است که در زمانهای قدیم اینجا جنگی رخ داده و همهی سربازان و فرماندهان کشته شدهاند. این سنگهایی که کولهپشتی دارند(همان سنگقبرهای زنانه یا حداکثر پروانهای را میگفت)، اینها سربازان معمولی بودهاند. آن سنگقبرهایی که کلاهخود دارند مربوط به سربازان مرتبهی بالاتر بودهاند و هر چهقدر ارتفاع سنگقبر و کلاهخودش بیشتر نشانگر مقام بالاتر فرماندهی بوده... ما گفتیم عجب! ولی هرچهقدر بیشتر به کلاهخودها نگاه کردیم به شباهتشان با کلاهکهای مردانه بیشتر پی بردیم.
چاکر همایونی دست به دامن حکایتهای روستاییان ترکمنصحرا هم شد. افسانه این طور است که میگوید حضرت خالد نبی دشمنانی داشته که قصد جانش را کرده بودند. یک دسته از زن و مرد تشکیل شده بودند تا به جنگ خالد نبی بروند و او را بکشند. حضرت خالد نبی هم آنها را نفرین کرده و آنها در جا تبدیل به آن تمثالهای قبیحه شدهاند!
با رجوع به ویکیپدیا حکایت دیگری را در باب فلسفهی وجودی این گورستان یافتیم. پاسبان فدوی خاص دولتتان حضرت ویکیپدیا میگفت که این گورستان متعلق به فرقهای بوده که احلیلپرست بودهاند. یعنی آلتپرست بوده اند و آلات تناسلی را به دلیل مهد زایایی و ادامهی نسلها و عامل پویایی جسم و جان مرد و زن میپرستیدهاند و به همین دلیل سنگقبرهایشان آن چنان تمثالهای قبیحهای بوده. زنان سنگ قبر خاص خودشان و مردان هم سنگ قبر خودشان را داشتهاند. از طرفی این احلیلپرستی مربوط به چند هزار سال قبل است (2تا 3هزارسال قبل) و خب اینها اجداد ترکمنها بودهاند. و ترکمنهای ترکمنصحرا از قدیمالایام به قوچ و اسب ارادت ویژهای داشتهاند و از جمله حیواناتی بودهاند که برایشان یکسر ه فایده است و به همین دلیل قوچ را مقدس میشمردهاند...
این حکایتِ فدوی خاص شما حرفهای زیادی دارد که باز هم نمیشود به این راحتیها قبولش کرد. البته این حکایت میتواند تودهنی محکمی باشد به دهانِ پردندان آن دسته از ناسیونالیستهای پتیارهای که نژاد ایرانی را برتر از هر نژادی میدانند و بر این باورند که ایرانیها هیچ گاه در طول تاریخ به غیر از نیکپرستی و یکتا پرستی کاری نکردهاند و پاکترین و فلانتریناند و...
باری... گورستانی که در میان هزارتپه در نزدیکی بقعهی خالد نبی واقع شده یکی از اسرارآمیزترین گورستانهای ایران است که امروز چاکر حضرتتان به نیابت از شما به دیدارش نائل آمدیم.