الد فشن
"دبیرستان که میرفتم عاشق تکنولوژی و جدیدترین نرمافزارها و بازیها بودم و اطلاعات نرمافزاری و سختافزاریام را کاملاً به روز نگه میداشتم، سه سالی اینطور ماندم. وارد دانشگاه شدم و فارغ التحصیل شدنم پنج سال طول کشید و در این پنج سال دیگر سراغ اخبار و اطلاعات جدید نرفتم. روزی به خودم که آمدم دیدم آخرین مدل سیپییو کامپیوتر برای من پنتیوم ۴ بوده در حالی که آدمها از چیزهای دیگری حرف میزدند که من حتی اسمش را هم نشنیده بودم. طوری شده بود که آنقدر در طی این چند سال تکنولوژی پیشرفت کرده بود که دیگر هیچ رغبتی برای به روز شدن در من باقی نمانده بود. این شده که همان چیزهایی که داشتم را حفظ کردم و از چیزهایی که بعد از دانش و اطلاعات من آمده بودند، بیزار شدم.
من یک مهندس عمرانم که پنج سال در دانشگاه یاد گرفتم کامپیوتر وسیله است و محاسبات بدون دخالت دست اصولاً امکان پذیر نیست و این موضوع علاوه بر داستان بالا، باعث شد تا یک طور مخالفت و مقاومت در من شکل بگیرد. واقعیت این است که من با گوشی تلفن همراه سری N نوکیا هم نمیتوانم کار کنم چون دکمههای زیاد و اضافه دارد. گوشیهای لمسی که دیگر جای خود دارند. لمس کردن احساسی در من نمیانگیزد و به نظرم این اصلاً خوب نیست امورات الکترونیکیمان را بدون فشار دادن و فرو رفتن دکمهها انجام دهیم. کارهای گرافیکیام را همچنان با نرم افزار Free Hnad انجام میدهم که آخرین نسخهاش سال ۲۰۰۳ آمد و از آن به بعد ادغام شد در نرمافزاری دیگر. موسیقی را با Winamp نسخه ۲. ۶ که به گمانم مربوط به سال ۲۰۰۰ است اجرا میکنم و احساس کمبود ندارم. با ویندوز ۷ هیچ احساس نزدیکی نمیکنم و از اپلیکیشن و تبلت و اندروید متنفرم و اصلن حاضر نیستم حتی یکبار هم که شده امتحانش کنم. اما از آن طرف رابطهام با دنیای مجازی و وبلاگ نویسی بسیار خوب است، اما این باعث نشده تا احساس خوبی در مقابل تغییرات سایتهای اجتماعی و وبلاگها داشته باشم. احساس خوب؟ به شدت گریزان و موضعگیرم.
اینروزها که دائم خبر از جدیدترین و جیبیترین و قویترین محصولات کامپیوتری از گوشه کنار زندگی به آدم میرسد برای من این سوال همچنان باقیست که چرا، چرا باید چیزی که دارد کارش را انجام میدهد پیشرفت کند. داستان از آنجا شروع شد که چرخ دنیای کامپیوتر و ارتباطات در ابتدا دایره نبود، مربع بود. زمان گذشت و شش ضلعی شد و به مرور اضلاعش افزایش پیدا کرد و در نهایت گرد شد. اما انگار در روزگاری داریم زندگی میکنیم که میخواهند چرخ را گردتر و گرد بکنند و این اسفبار است.
به نظر من که یک نظر کاملاً شخصی است، سرعت پیشرفت و بهتر شدن آنقدری زیاد شده که دیگر فرصتی نمیماند برای لذت بردن از چیزهایی که داریم، داشتههایمان را قبل از خاطره شدن عوض میکنیم. این ده سال اخیر باعث شده، ضرب المثل تازهای خلق شود، نو که میاد با بازار، نو که میاد به بازار، نو که میاد به بازار... نه، اصلاً دیگر فرصتی برای دیدن دل آزردگی کهنهترها پیدا نمیشود. لذا در این روزهای تند و گذران، بنا بر یک تصمیم شخصی، اولدفشن ماندن را به قیمت تجربه نکردن چیزهای جدید انتخاب کردهام و فکر میکنم وقتی ابزاری دارد کارش را میکند هیچ نیازی به بهتر شدنش نیست. چرخی که گرد است، گردتر نمیشود. زیاده روی اگر بخواهم بکنم، باید بگویم که من شاکیام از پیشرفت تکنولوژی کامپیوترها و عمیقاً امیدوارم روزی برسد که هیچ پیشرفتی در دنیای تکنولوژی و کامپیوتر و اینترنت با استقبال عمومی مواجه نشود."
از وبلاگ مستر بکس
عکس از فلیکر- رویازا
نثر: مناسب و خواندنی
حرف: قابل تأمل
سپهرداد یعنی همین.