قتل آقای کاف
راستش توی ذهنم انتظار دیگری از قتل آقای کاف داشتم. انتظار داشتم که میروم و یک تئاتری میبینم که ماجرایی کارآگاهی دارد. عکسهای نمایش را هم دیده بودم. عکسهای دادگاهش زیاد بود. با خودم گفتم خب دیدن اجرای زندهی یک صحنهی دادگاه مطمئنن جذاب خاهد بود. از جمشید خانیان هم که نمایشنامه از او بود ۲-۳تایی کتاب خانده بودم. «لاک پشت فیلی» و «شبی که جرواسک نخاند» و «گزیده ادبیات معاصر» ش و... وقتی وارد تاریکی تالار چهارسو شدیم صدای گوش نواز اجرای موسیقی زنده و خاندن گروهی آدمهایی که در تاریکی دور تا دور صحنه نشسته بودند نوید لحظههایی را میداد که از همه چیز فارغ شویم و در قصهی روی صحنه غرق شویم.
قصه در سالهای نزدیک به ملی شدن صنعت نفت اتفاق میافتاد. زمانی که رزم آرا نخست وزیر شده بود و مامورهای شهربانی آمده بودند سروقت کارمند سادهای از شرکت نفت به اسم کاوه رازمند. خانهاش را تفتیش کردند و بعد زندانیاش کردند. کاوه بورس انگلیس گرفته بود و میخاست از ایران برای درس برود و اصلن نمیدانست که چرا با عوض شدن نخست وزیر او را دستگیر کردهاند. تا اینکه بهش گفتند که برای آزاد شدن باید بروی آدم بکشی. باید بروی یکی از نمایندههای مجلس به اسم آقای کاف را بکشی. بهش اسلحه هم دادند. آقای کاف علاوه بر نمایندگی مجلس سردبیر نشریهای بود که کاوه میخاندش. کاوه برای خاهرش نامهای مینویسد و شرح ماجرا را میگوید که به او گفتهاند کسی را بکشد. بعد به سراغ آقای کاف میرود. با هم برای روز بعد قرار میگذارند و وقتی او در دفتر آقای کاف مشغول حرف زدن در مورد نقشهای که برای او کشیدهاند و نیز مجله بود یک نفر وارد مجله میشود و آقای کاف را با اسلحه میکشد.
بعد هم این قتل میافتد به گردن کاوه رازمند و ادامهی تئاتر پر است از صحنههای دادگاه او و شرح مظلومیت او. وکیلی هم دارد که خیلی متقن و منطقی کلی شواهد و جزئیات میآورد که اصلن این قتل نمیتواند کار کاوه باشد. کلی هم حرف میزند و حتا از نخست وزیر رزم آرا و رابطهی او با آقای کاف هم حرف میزند. ۲تا شاهد (عکاس مجله و رانندهی تاکسی) هم میآیند و میگویند که کسانی مانع شدهاند که آقای کاف بعد از تیر خوردن به موقع به بیمارستان برسد. ولی در نهایت قاضی دادگاه رای به اعدام کاوه رازمند میدهد و قصهای از مظلومیت یک آدم در دل تاریخ معاصر به یک تئاتر ۷۵دقیقهای تبدیل میشود.
اینکه نحوهی اجرای تئاتر جذاب بوده غیرقابل انکار است. همهی بازیگرهای نمایش در طول تمام صحنهها در صحنه حضور داشتند. همهشان دور تا دور صحنه نشسته بودند و بنا بر روند قصه به نوبت وارد گود میشدند و نقش خودشان را بازی میکردند. یک وقتهایی باعث میشد آدم حواسش پرت شود. مثلن آن صحنههایی که وکیل میآمد و کلی شعار میداد من به گوشهی صحنه نگاه میکردم که ۲تا از بازیگرها در گوشی با هم حرف میزدند. عوض کردن صحنهها و دکور صحنه به عهدهی خود بازیگرها بود. برگ برندهی نمایش هم موسیقی زندهی آن بود.
اما یک چیزی که آزاردهنده بود این بود که نمایش پیچیدهای نبود. همه چیز سرراست بود. صحنههای دادگاه باحرارت بازی شده بودند ولی آدم پیش خودش میگفت که چی؟! وکیل نمایش خیلی خوب دلیل میآورد. خیلی خوب از رزم آرا و توطئهها پرده دری میکرد. من که باور نکردم. الان که دههی ۹۰ است و یک حکومت مدعی دموکراسی بر سر کار است اجازه نمیدهند کسی در مورد سران ردهی اول این چنین پرده دری کند چه برسد به سالهای خفقان دههی ۳۰ و حکومتی که اصلن همچین ادعاهایی نداشته. بعد خب ما که میدانیم این دادگاه گوشش به این حرفها بدهکار نیست. چرا این همه در روایت منطق و دلیل مته به خشخاش گذاشته شده بود. وقت نگرفتم ولی فکر میکنم صحنههای دادگاه و دفاعیات وکیل از کاوه دقایق زیادی از وقت نمایش را گرفته بود. در حالی که جمشید خانیان میتوانست کلی پیچ واپیچ به قصه وارد کند و تعلیق را به اوج برساند. یا بهتر بگویم انتظار میرفت که قصه این قدر ساده و سرراست روایت نشود. چیزی بهش اضافه شود. آره. این یک قصهی تاریخی بود که واقعن اتفاق افتاده. ولی این دلیل نمیشود که آقای جمشید خانیان به عنوان یک نمایشنامه نویس مثل یک تاریخ نویس خودش را مقید به واقعیت کند و به خیال پر و بال ندهد...
شاید اگر بگویم کارکرد نمایش قتل آقای کاف این است که سرچ کلمهی کاوه رازمند در گوگل زیاد خاهد شد پر بیراه نگفتهام. البته این را باید توی بروشور نمایش مینوشتند که ننوشتند. جمشید خانیان نمایشنامهاش را با این جملات آغاز کرده: «این نمایشنامه با نگاهی به زندگی و سرنوشت حسن جعفری نویسنده و مترجم جوان و همچنین کارمند و محصل اعزامی دانشکدهی نفت به انگلستان در سال ۱۳۲۹ و همزمان با ملی شدن صنعت نفت که قربانی زد و بندها و ترور دولیتی گردید به رشتهی تحریر درآمد.»
قتل آقای کاف
تالار اجرا: تالار سایه
زمان اجرا: ۰۳ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۳ مهر ۱۳۹۱ - ۱۹: ۰۰
نویسنده: جمشید خانیان
کارگردان: سید جواد روشن
8تومن