شهر کرد- کوهرنگ
حس میکردم وسط یکی از فیلمهای عباس کیارستمیام. حس میکردم شخصیت اول یکی از فیلم هاش هستم که نشستهام پشت فرمان ماشین و در جادهای خلوت در دامنههای زاگرس و زردکوه بختیاری میرانم. حس میکردم عباس کیارستمی دوربین را کاشته روی صندلی عقب و منظرههای بیرون را از پنجرهی جلوی ماشین نشان میدهد و صدای محسن نامجو و آلبوم الکیاش موسیقی زمینه است و حرفهایی که بین من و مقداد رد وبدل میشود معناهایی بیش از معناهای معمول دارند... دشتهای فراخ. مینی بوسهای خطی که هر از چند گاهی سروکلهشان در جاده پیدا میشد. گلههای گوسفند و بز که زیاد بودند...
ساعت ۷صبح از شهر کرد راه افتاده بودیم به سمت کوهرنگ. میخاستیم برویم چشمه کوهرنگ. اطلاعات نقشهای میگفت که باید ۱۲۰کیلومتر از شهر کرد دور شویم. جادهی باریکی که به سمت کوهرنگ میرفت پستی و بلندی زیاد داشت. دشت و دمن بود که تا پای کوههای دوردست رفته بودند و علفهای زرد و قهوهای که از آفتابِ تابستان، سبزیشان سوخته بود. هر از چند وقتی میدیدی که بزها پشت سر هم، ردیفی در حال دویدن از یک سمت جاده به سمت دیگرش هستند. از مرغملک و سودجان بیتوقف گذشتیم. نقشهی استان چهارمحال و بختیاری دستمان بود و اسم مکانها و رودها را از روی آن میفهمیدیم.
کنار رود جوب آسیاب توقف کردیم. آب رود که مثل آب دریا آبی تیره رنگ بود. خروشان بودنش. کف آلود شدنش وقت برخورد به قلوه سنگها. چند عکس یادگاری. هوس آبتنی کردن در آب رود. دوباره راه افتادیم.
حس خوبی داشتم. هر چه قدر که جلوتر میرفتیم احساس زدوده شدن زنگارهای چند وقت اخیر در روح و وجودم را بیشتر داشتم. عباس کیارستمی اگر بود حتمن این حالتم را توی فیلمش یک جوری نشان میداد.. جلگههای کنار رود. زمینهای کشاورزی. کوههای بلند دوردست در هالهای از ابر و مه. تراکتوری که از وسط زمینهای کشاورزی میگذرد. رسیدن به دشت لالههای واژگون که فصلش نیست الان و فقط ساقههای پلاسیده و خشکیده نصیبمان میشود. اردیبهشت ماه باید بهشت باشد اینجا...
و بعد به چلگرد میرسیم. هتل و رستوران زردکوه در اول شهر. یک بلوار بزرگ و مغازههای دو طرف و آدمهای توی شهر که همه کلاه نمدی به سر و لباس محلی و شلوارهای گشاد به تن کردهاند. شروع روز است و همه در جنب و جوش. کمی جلوتر تونل اول کوهرنگ است. یکی از سرچشمههای اصلی زاینده رود. تونل را هم برای این زدهاند که آب جوشان و خروشان چشمهی کوهرنگ را به زاینده رود برسانند و زاینده رود را غنیتر و پرآبتر کنند. هر چند که تا به اصفهان نمیرسد غنا و پرآبیاش... آدرس میپرسیم. مرد بختیاری با لهجه صحبت میکند. خیلی با لهجه صحبت میکند. درست ترش این است که بگویم با گویش صحبت میکند. گویش بختیاری. میگویند یکی از گویشهای خالص و دست نخوردهی زبان پارسی است. اما از تمام جملاتش فقط ۳-۴کلمهای که به فارسی ِ معیار بیان کرده میفهمیم و همان برایمان کافی است. تشکر میکنیم ازش. و راه میافتیم به سمت آبشار شیخ علیخان و بعد چشمه کوهرنگ...