آمریکا...
هر دو کتاب تازه چاپ هستند. «مردم نگاری سفر» در زمستان ۱۳۹۰چاپ شده و کتاب «هاروارد مک دونالد، ۴۳نمای نزدیک از سفر آمریکا در بهار۱۳۹۱. اولی را دکترای انسانشناسی این بوم و بر نوشته و دومی را دکترای علوم سیاسی این مملکت. نشستم هر دو را خاندم.
به قول نعمت الله فاضلی توی همان کتاب «مردم نگاری سفر»، «دانستن آمریکا و سفر به آن برای انسان امروز بیش از انسان شدن، چیزی واجبتر از نان شب شده است! از این رو همه و همه جا سخن از آمریکاست. کمتر روزنامه یا سایت اینترنتیای وجود دارد که هر روز و هر لحظه آمریکا را به زبان نیاورد...»
یادداشتهای سفر آمریکا تنها یک بخشی از کتاب مردم نگاری سفر است. بخشی که ۱۶۶صفحه از کتاب را شامل میشود. نعمت الله فاضلی یک سفرنامهی ۱۶۶صفحهای از سفر پنج روزهاش به واشینگتن دی سی را نوشته. شرحی که نوشته به ادعای خودش یک شرح مردم نگارانه است. از توصیف کوچکترین جزئیات فروگذاری نکرده. شخصی نویسی کرده. همسفرانش و حرفهایی که زدهاند، حتا تلفنهایی که اکرم خانم (همسرش) از انگلیس به هتل محل اقامتش داشته، همه و همه در این ۱۶۶صفحه مکتوب شدهاند. شرح موزه گردیهای نعمت الله فاضلی از موزههای واشینگتن بخش عظیمی از صفحات سفرنامهی او را تشکیل میدهد. و نیز گزارشش از همایش ایرانشناسی که به بهانهی آن به آمریکا سفر کرده...
هاروارد مک دونالد اما سبکی مینی مال دارد، یا بهتر است بگویم میخاسته سبک مینی مال داشته باشد. در مقدمه نویسنده ادعا کرده که خاسته فقط ۴۳فریم و تصویر از جامعهی امروز آمریکا ترسیم کند. اما هنوز ۵۰-۶۰صفحه از کتاب نگذشته میزند زیر حرفش. صفحات اول کتاب روایتهایی مینی مال هستند از جامعهی آمریکا و دیدههای سید مجید حسینی. عکسهای رنگی کتاب به توصیفهای مینی مال او کمک میکنند. اما هر چه جلوتر میرویم ارائهی تصویر کمتر میشود. قضاوتهای راوی و تحقیر کردنها و فحش دادنهایش بیشتر میشود. هر چه جلوتر میرویم جهت گیریهایش بیشتر و بیشتر میشود. تا جایی که در صفحات آخر کتاب مینویسد: «اگر از من بپرسی مهمترین چیزی که این چند روز همراهت داشتی چه بود؟ میگویم «غرور ایرانی» که به همه چیز از بالا نگاه کنم. نظر خودم را داشته باشم و برای نظر خود از همه بیشتر اهمیت قائل باشم.»(ص۲۵۰)
چیزی که در دو کتاب مشترک است، سطح تحصیلات نویسندگان کتاب است. هر دو دکترا دارند. هر دو دکترا در رشتهای دارند که میتوانند به طور خیلی تخصصی و منطقی از دریچهی دید خود آمریکا را نگاه کنند و هر یک زاویهای مبهم را روشن کند. اما هر دو در نگارش کتابشان به شدت به عامه پسند بودن نوشتههایشان توجه داشتهاند. از اینکه کتابی در مورد آمریکا بنویسند که به جز چند ده نفر کسی نخاند، فرار کردهاند. این به نظر من بسیار خوشحال کننده است. اینکه دکتراهای این مملکت از برج عاجشان پایین آمدهاند و فهمیدهاند که خبری نیست و باید جوری حرف بزنند که همه بفهمند...
اما، راستش هیچ کدام از این دو کتاب آن طور که باید و شاید من را راضی نکرد. شاید مقایسهی این دو کتاب با هم بهتر نشان بدهد که کم و کسریهای هر کدام چگونه است.
مقایسهی توصیف یک چیز مشترک در این دو کتاب میتواند راهگشا باشد. مثلن توصیف نقش اتومبیل در زندگی آمریکایی.
سید مجید حسینی در فریم بیست و دومش مینویسد که: «آمریکا، سومین کشور پهناور دنیاست و با این وسعت عظیم و جمعیت پراکنده، همه چیزش مبتنی بر جاده است. زندگی یک آمریکایی طبقه متوسط مبتنی بر ماشین است و وجود ماشین در این حجم و مقیاس بزرگ، وابسته به جاده و جادهها هر چه زیبایی و عظمت دارند مدیون پلها...»ص۱۳۶
در جایی دیگر از کتاب هم مینویسد که: «آمریکایی طبقه متوسط اهل خانواده است و کمپینگ. اغلب خانوادههای طبقه متوسط یک اتاق کاروان مفصل غیر از ماشین اصلی دارند که تعطیلات آخر هفته میبندند پشت شاسی بلندشان و «یاعلی» به سمت نزدیکترین کمپینگ؛ بعضی هم که پولدارترند یک قایق هم اضافه میکنند روی سقف که که در ضمن روی دریاچه نزدیک کمپ چند ماهی هم به تور بزنند.» ص۱۴۴
اما نعمت الله فاضلی روایت دیگری از این پدیده ارائه میکند: «شیوهی زندگی آمریکایی اصولن بر حول محور وسیلهای به نام اتومبیل شکل میگیرد. اتومبیل برای آمریکایی معنایی متفاوت از اتومبیل برای ملتهای دیگر دارد. نه تنها بدنه و هیکل اتومبیلهای آمریکایی متناسب با اندامهای درشت آنها بزرگ است، بلکه میزان استفاده از اتومبیل در زندگی آمریکایی نیز به علت فاصله مکانی و وسعت فضاها در این کشور به مراتب بیش از تمام کشورهای دیگر است. آمریکا را ملت تفنگ نامیدهاند چرا که سالانه هزاران نفر در نتیجه تیر و تپانچه گاوچرانها و بقیه، از پای درآمده یا زخم و زیلی میشوند! اما مایلم آنها را ملت سواره بنامم زیرا اولا سوار بر دنیایند و از مابقی ملتها، حتا از ژاپنیها و اروپاییها جانه سواری میستانند! و ثانین در مقایسه با کشورهای دیگر میزان اتومبیلهایشان ستودنی است! به قول حسین دوست حمید که آمریکاییها برای فاتحه خاندن بر مزار پدرشان نیز با اتومبیل کنار قبر میایستند و از همان داخل ماشین فاتحه میخانند!» ص۵۸۸
و در ادامه هم میگوید: «علاوه بر مسائل مذکور استفاده از اتومبیل ناشی از رشد فردگرایی نیز هست. اتومبیل حریم خصوص برای فرد است که دولت و دیگران نفوذ چندانی برای کنترل آن ندارند. اتومبیل خانه دوم انسان مدرن است. از این رو با رشد فردگرایی در جامعه میزان علاقه به داشتن اتومبیل نیز بیشتر میشود. فرد با تصاحب اتومبیل به نوعی صاحب استقلال و شخصیت میشود. از این رو جوانان علاقهی بیشتری به داشتن اتومبیل نشان میدهند چرا که میخاهند آرزوی داشتن دنیای اتوپیایی و آرمانیشان که در خانه و جامعه قادر به تحقق آن نیستند در اتومبیلشان تحقق بخشند. همچین اتومبیل با روح فرهنگ سفر و جابه جایی در دنیای معاصر هم سوست. به زیگموند بومن «انسان مدرن زائر است.» انسان زائر نیز به هواپیما، اتومبیل و هر وسیله ارتباطی که او را به نقطهی دورتری ببرد حرمت میگذارد...» ص۵۸۹
میخاهم بگویم کتاب «مردم نگاری سفر» را معلوم است که یک متخصص انسانشناسی نوشته است، اما کتاب «هاروارد مک دونالد»... بله... این کتاب یک سری جهت گیریهای سیاسی دارد. یهودستیزی از سر و روی کتاب میبارد. اما اصلن معلوم نیست که این کتاب را یک دکترای علوم سیاسی نوشته. به هیچ وجه. خیلی وقت ها دیده ها و شنیده های ثبت شده معمولی تر از معمولی است. راستش یک تکه از کتاب بود که من عمیقن شک کردم که آیا این کتاب را یک متخصص نوشته یا یک دانشجوی سال دومی دورهی لیسانس؟! آنجایی که که با یکی از اساتید انسانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا هم صحبت میشود. نگاه تحقیر آمیزش به آن استاد پیر که «روباه پیر» مینامدش اوج جهت گیری سید مجید حسینی و غرور نا به جایش است. از اینکه بگذریم استاد پیر میگوید که: آینده در اختیار کشورهای نفت خیز نیست و نوع انرژی مصرفی دنیا عوض خاهد شد. اما نویسنده برمی گردد میگوید: این بحث را چندان نمیفهمیدم.... عجیب بود برایم... واقعن عجیب بود که چطور او از آیندهی انرژی جهان خبر ندارد و به عنوان یک دکترای علوم سیاسی...
اما از آن طرف یکی از بدیهای کتاب مردم نگاری سفر بیش از اندازه توصیف کردن است. کتاب هاروارد مک دونالد تعداد زیادی عکس ضمیمه دارد. عکسهایی که به لطف ناشر رنگی و شکیل چاپ شدهاند. نعمت الله فاضلی عوض اینکه هزاران کلمه را در توصیف موزههای واشینگتن خرج کند میتوانست با چند تصویر و عکس و کلماتی در توضیح عکسها سفرنامهاش را خاندنی کند و این همه درازگویی را کم کند... اما افسوس...
نگاه بیطرفانه چیزی بوده که هر دو دکتر ما در پیاش بودهاند. نعمت الله فاضلی به جز بخشهایی که شروع میکند به جنگ طلبی آمریکاییها فحش دادن (و البته با توجه به همزمانی سفر او با حملهی بوش به عراق، کاملن طبیعی به نظر میرسد) تقریبن نگاه بیطرف و توصیف گرش را حفظ کرده بود. تصویری که ارائه میداد گسترده نبود. چون اون از آمریکا فقط داشت سیاسیترین شهرش (واشینگتن دی سی) را توصیف میکرد. اما سید مجید حسینی با اینکه در ۴-۵ ایالت شرقی آمریکا گشت و گذار کرده بود به خاطر همان نگاه مغرورش رسم بیطرفی و توصیف گر بودن را به جا نیاورده بود. این نقص برای او وقتی پررنگتر میشود که در ابتدای کتابش ادعای بیطرفی کرده و در آخر کتاب چیز دیگری گفته...
به هر حال برای منی که آمریکا ندیدهام و با اوضاع و احوالی که حضرات برایم ساختهاند عمرن حتا اگر بتوانم پایم را از مرز افغانستان آن طرفتر بگذارم به این راحتیها، خاندن این دو سفرنامهی آمریکا خالی از لطف نبود...
هاروارد مک دونالد، ۴۳نمای نزدیک از سفر آمریکا/ سید مجید حسینی/ نشر افق/ ۲۶۴ص-۹۰۰۰تومان
مردم نگاری سفر/ نعمت الله فاضلی/ نشر آراسته/ ۸۰۰ص- ۱۸۰۰۰تومان
روسیه کانادا چین آمریکا
خیلی مشتاق شدم بخونمشون
یعنی اینم غلط گفته؟!