مستندسازی
1-یک ویژگی خیلی جالب دارند این غربی ها. اسمش را گذاشته اند مستندسازی. توی داوری های مسابقه ی سولار دی کتلون هم که نگاه می کردم امتیازهای ویژه ای برای مستندسازی قائل می شوند. مستندسازی. یعنی چی؟ یعنی این که وقتی تو یک پروژه ای را توی زندگیت شروع می کنی همراه با پیشرفت مراحل پروژه دست به قلم هم باشی. همیشه در حال گزارش تهیه کردن باشی. کوچک ترین قدم هایت را برای جلو رفتن ثبت کنی. امروز این کار را کردی بیایی بنویسی که امروز این کار را کردم و فردا می خاهم این کار را بکنم. امروز با این آدم درباره ی این چیز صحبت کردم. امروز فلان سایت را نگاه کردم. فقط نوشتن هم نه. عکس هم بیندازی. فیلم هم بگیری. انواع و اقسام ثبت کردن کارهایی که کرده ای و می کنی. دستورالعمل های تیم های مختلف سولار دی کتلون را که نگاه می کردم همین مستندسازی شان من را کشته بود. ماه به ماه و روز به روز با جمله های کوتاه کوتاه نوشته بودند که امروز چه کردیم. چه چیزی را تغییر دادیم و...مثلن از نوشته های دانشگاه پردو:
August 11, 2011 Revision
The construction of the INhome brought about a number of changes to the home. Most of the changes
were due to supplier issues or from donations being received.
March 22, 2011 Revision
The project has changed significantly since the design development submission in fall of 2010. Nearly every
construction drawing has been changed or refined in some manner.
و...
2-خبرهاو عکس های دادگاه آندرس برینگ برویک را نگاه می کنم. همان مسیحی نروژی که توی یک روز زده ۷۷نفر را کشته و این روزها دادگاهش در نروژ دارد برگزار می شود. توی گوگل پلاس عکس های دادگاه را همخان می کردند که نگاه کنید تو را به خدا. این بابا زده 77نفر را کشته، بعد روز دادگاهش کت و شلوار تنش کرده اند و آورده اند که محاکمه اش کنند. مقایسه کنید با سال 88 که جمعی از محترم ترین آدم های این مملکت را با لباس های تحقیرکننده ی زندان و دمپایی آورده بودند و ازشان اعتراف می گرفتند و محاکمه می کردند...
همه ی این ها درست. اما من عکس ها را که نگاه می کردم یاد پرونده ی ویژه ای افتادم که آن روزها مجله ی شهروند امروز در مورد این کشتار عظیم چاپ زده بود. وقایع نگاری آن 3ساعت جهنمی بود در نروژ به علاوه ی گزیده ای از یادداشت های روزانه ی آندرس برینگ برویک. او هم مستندسازی کرده بود. از روزهایش و مراحل جلو رفتن کارش و مشکلاتش و کارهایی که برای کنار زدن مشکلات کرده بود...:
19می: خیلی ضروری است که بتوانی حسن نیت خودت را تا آن جا که می توانی به همسایه ها نشان بدهی. از هر فرصتی برای این کار استفاده می کنم. این نشان دادن حسن نیت باعث می شود که آن ها در زندگی ام کاوش نکنند. وقتی همسایه ها به دیدارت می آیند مودب باش و دوستانه برخورد کن. ساندویچ و قهوه تعارف کن، در غیر این صورت عملیات به خطر می افتد...
13ژوئن: امروز یک وسیله ی آزمایش آماده کردم و به یک جای ایزوله رفتم. فیوز را روشن کردم. از محدوده دور شدم و منتظر ماندم. این شاید طولانی ترین 10ثانیه ی عمرم بود. بوم! انفجار موفقیت آمیز بود!!...
3جولای: متوجه شدم که پایین آمدن میزان تستوسترون بدنم باعث افزایش حس تهاجمی ام شده. حالا با 50میلی گرم ادامه می دهم و احتمالن این دوران را پشت سر خاهم گذاشت. آرزو می کنم موقعی که نیاز شد بتوانم از این وضعیت تهاجمی استفاده کنم.
و...
می خاهم بگویم آن بابا هم برای پروژه ی آدم کشی اش هم مستندسازی می کند و یادداشت می نویسد.
و این عادت شان من یکی را اسیر کرده...