جامعهشناسی با شرمین نادری
ایرانیها تاریخ نمیخانند. این را متواتر شنیده بودم. اما در روزهایی که توی مترو کتاب «قمر در عقرب» شرمین نادری را دست میگرفتم و قصههای تاریخ از نوستالژی کشف نفت ایران تا به توپ بسته شدن مجلس در زمان محمدعلی شاه را میخاندم فهمیدم ایرانیها علاوه بر اینکه تاریخ نمیخانند بلکه خود را تاریخدان و بینیاز از تاریخ هم میدانند. اولین باری که کتاب قمر در عقرب را از کیفم بیرون آوردم فکر نمیکردم این کتاب مربعی شکل این قدر جذاب باشد. اما قطع کتاب و طرح جلد و جنس کاهی مانند صفحاتش به علاوهی صفحه آرایی و عکسهای خوشگل و جالبی که داشت جذابتر ازین حرفها بود. علاوه بر اینکه ۲نفر بغل دستیام سرشان را کرده بودند توی کتاب ۳نفری که بالای سرم ایستاده بودند هم جذب شده بودند. طوری که یکهو پسر جوانی که بالای سرم ایستاده بود ازم پرسید «آقا اسم کتاب چیه؟» کتاب را بستم و جلدش را نشانش دادم. موبایلش را درآورد و گفت: «اسم نویسنده و ناشرشو هم بگو میخام بخرم.» گفتم و بعد بغل دستیام شروع کرد به پرسیدن که: «کتاب تاریخه؟» گفتم: «تقریبن.» آن یکی بغل دستیام گفت: «هیچ چیزشو باور نکن. همه ش دروغه. من چیزی نگفتم.» این یکی بغل دستیام شروع کرد: «راست میگه. همهی تاریخ دروغه. تاریخ میخای بخونی به اوضاع مملکت نگاه کن. اینا همه تاریخاند. همینایی که الان هستن قدیما هم بودن. هیچ فرقی نمیکنن هیچ وقت!» بحث نمیکنم این جور وقتها. چیزی نگفتم. سرم را انداختم پایین که ادامهی قصهی تبعید محمدعلی شاه را بخانم. دوباره این یکی بغل دستی پرسید: «کتابش قدیمیه؟» یک لحظه حس کردم با یک عتیقه فروش که خورهی کتابهای خطی و چاپ سنگی است سروکار دارم. توضیح دادم که نه... جنس کاغذاش این جوریه. او هم محض خالی نبودن عریضه گفت: «قشنگه. ولی باور نکن!»
اما کتاب «قمر در عقرب» شرمین نادری درست است که پر است از اسمها و مکانها و عکسهای تاریخی، و درست است که زیر عنوان کتاب نوشته شده که «یا چگونه تاریخ حال ما را عوض میکند؟»، اما یک کتاب تاریخ محض نیست. خود شرمین نادری توی مقدمه قشنگتر توضیح داده:
«من نه محض دلخوشکنک سبیلوی تاجداری، آش قجری هورت کشیدهام، نه لابد محض کشتن بدخاهش، با پیرهن مخمل زردوز قهوه ریختهام توی فنجانهای روسی عهد بوق.
نه خودم، نه مادربزرگم روز ۳۰تیر گذارمان به خیابانهای تهران نیفتاد و نه خودم، نه پدربزرگم برای بیرون کردن قوام از شیراز، بساط تلگرافخانه به پا نکردیم و توی حیاط آن کذایی پر آدمیزاد، محض گرفتن حق رای قدم نزدیم و شعار ندادیم.
جرم من کتاب خاندن بود و صفحهای به اسم نوستالژی در مجلهی چلچلراغ که هفتهها و سالها قصه میگفتم از پنجرههای مشبک وحیاط آجرچینش، محض دلخوشی خودم یا بار خاطی نسل سومیها، که نه سبیل ناصرالدین شاه برایشان بامزه بود و نه دیزی فرمانفرما و نه کلهی زیر پتوی پشت ماشین شاه پهلوی.
جرم من، اگر تاریخ را به بیراهه رفتهام مرض قصه گویی است که به هر حال خوب یا بد گریبان هر خیالپردازی را میگیرد...»
نوشتههای قمر در عقرب کوتاه کوتاه است و گرچه در مورد تاریخ است، اما پر است از قصههای پر از جزئیات و قصههای کوتاهی که پاری اوقات بدجوری بهت میچسبد. پاری اوقات بعضی چیزهای تاریخی مثل انقلاب مشروطه و طرز قصه گفتن شرمین نادری قلقلکت میدهد که بیشتر بروی دنبالش وبیشتر سردربیاوری که چی به چی بوده و کی به کی بوده. بعضی وقتها هم خوش خوشانت میشود که کتاب را نخانی بلکه فقط ورق بزنی و عکسهای تاریخیاش از زنهای قلیان کش و سبیلوی دوران قاجار تا مردان با کلاه نمدی را نگاه کنی.
شکل و شمایل ظاهری کتاب هم جان میدهد برای اینکه به عنوان کادوی تولدی هدیهای چیزی تقدیمش کنی به دوستی آشنا روشنایی...
قمر درعقرب یا چگونه تاریخ حال ما را عوض میکند؟ / شرمین نادری/ نشر حرفه هنرمند/ ۴۸۰صفحه-۱۴۰۰۰تومان