ویتگنشتاین
جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۷:۲۴ ب.ظ
"یک بار در نیمهی تابستان، من او و همسرم با هم قدم میزدیم و دربارهی حرکات اجرام منظومهی شمسی صحبت میکردیم. در آن لحظه به ذهن ویتگنستشاین خطور کرد که هر کدام از ما در ارتباط با دیگری نمایندهی حرکتهای زمین، خورشید و ماه شود.
همسرم خورشید بود و با گامهای استوار به سوی مرغزار قدم برمی داشت. من زمین بودم و به دورش میگشتم. و پرشورترین وظیفه از آن ویتگنشتاین بود که نقش ماه را ایفا میکرد و در حالی که من به دور همسرم میگشتم او نیز به دور من میچرخید.
ویتگنشتاین با حرارت و جدیت فراوانی وارد این بازی شد و در آن حین که فریادزنان میدوید و به ما دستور میداد، به خاطر تقلای فراوان کاملن خسته و از نفس افتاده و گیج شده بود...."
از کتاب خاطراتی دربارهی ویتگنشتاین/نورمن مالکوم و گئورگ فون رایت/ ترجمهی همایون کاکاسلطانی/نشر گام نو/ ص۷۴
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%D8%AF%D9%88%DB%8C%DA%AF_%D9%88%DB%8C%D8%AA%DA%AF%D9%86%D8%B4%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D9%86