سپیده دم، عصر یا شب
«یادداشتهای روزهای آخرم. چه تکرارهایی. در دفترچهام روزها یکی بعد از دیگری میآیند و با هم درمی آمیزند. هذیانی یکنواخت که با وجود این تاریخ در آن به رشتهی تحریر در میآید. در تراژدی مکان وجود ندارد. زمان هم وجود ندارد. سپیده دم، عصر یا شب هست...» ص۱۱۴
٪ ٪ ٪
برایم همیشه سوال بود که نیکلا سارکوزی چطور رییس جمهور ملت فرانسه شده؟ این مرد کوتاه قد که کفشهای پاشنه بلند میپوشد و بیشتر به دلقکهای سیرک میماند تا جانشین ژنرال دوگل و هیزی از چشمهایش میبارد چه طور رییس جمهور فرانسه (یک کشور اروپایی پیشرفته) شده؟ این روزها هم که پیشنهاددهنده و پیگیر اصلی تحریم نفتی ایران در اروپا بوده.... «سپیده دم، عصر یا شب» را که دیدم در خریدنش شک نکردم. پشت جلدش نوشته بود: «یاسمینا رضا از ژوئن سال ۲۰۰۶میلادی سایه به سایهی سارکوزی حرکت میکند و لحظهای او را تنها نمیگذارد. یاسمینا حتا در جلسات محرمانه و محافل خصوصی نیز سارکوزی را دنبال میکند و حاصل این کنجکاویها کتاب سپیده دم، عصر یا شب است.»
اینکه نمایشنامه نویس کاردرستی مثل یاسمینا رضا نشسته کتابی در مورد یکی از اشخاص سیاسی مملکتش نوشته عطشم برای خاندن کتاب را بیشتر کرد. توی ذهنم همان لحظاتی که داشتم کتاب را برمی داشتم مقایسه میکردم با نویسندگان وطنی که در مورد اشخاص سیاسی سفرنامه و خاطره نوشتهاند. به خصوص از نوع حی و حاضرش. مثلن رضا امیرخانی که نشسته «داستان سیستان» را نوشته یا محمدرضا بایرامی که نشسته «در مینودر» را نوشته. توی ذهنم بلافاصله مقایسه میکردم با نویسندهی کاردرستی مثل یاسمینا رضا که او هم از این سنخ کارها کرده. برایم جالب شده بود. بعد که شروع کردم به خاندن فهمیدم یاسمینا رضا برای این کتاب ۱۷۰صفحهای یک سال سارکوزی را همراهی کرده. در حالی که رضای امیرخانی برای یک سفر ۱۰روزه یک کتاب ۴۰۰صفحهای نوشته و لحن چاکرمآبانهی رضا امیرخانی کجا و لحن خاص یاسمینا رضا کجا.... ولی خب از آن طرف هم برخوردهای اهل کتاب فرانسه با یاسمینا رضا کجا و فحش و فضیحتهای حضرات اهل فرهنگ ما کجا...؟!
توی همان صفحات اول یاسمینا هدفش از یک سال با سارکوزی بودن و نوشتن این کتاب را میگوید:
«هنگام ناهار در هتل پیر پروژهام را برای مرد تاجری که روبه رویم نشسته توضیح میدهم. میگویم دنبال این نیستم که از سیاست یا قدرت بنویسم یا حتا سیاست به عنوان شیوهی زندگی. چیزی که مورد علاقهی من است مشاهدهی مردی ست که با گذر زمان به رقابت میپردازد...» ص ۱۷
و تصویری که از سارکوزی در این کتاب ارائه میدهد ملموس و قابل درک است. خودنسانسوری نمیکند. چاکرمآب هم نیست.
«وقتی به اطرافیانش میگویم شبیه بچه هاست با شگفتی نگاهم میکنند.» ص۱۷
یاسمینا رضا توی این کتاب تصویری از یک سیاستمدار معاصر اروپا را به روشنی ارائه میدهد:
«در برابر نمایندگان فرانسویان خارج از کشور در حالی که همان واژههای دیروز و پری روز و یک ساعت قبل در برابر خانندگان زن امروز را با تغییرات اندک و اعتقادی بیش از پیش تاییدشده میشنوم بر من آشکار میشود که اوفقط خودش را مورد خطاب قرار میدهد. مکانها، افراد، شرایط برای او اهمیتی ندارند. او پارچهی خود را میبافد. تاروپود آهنیاش را، آسترها، دوختهای تنگش را. لباس بزرگ بازیاش را.
زمان زیادی از آن موقع که موئیرا این جمله را به من گفت نمیگذرد: اسکندر و چنگیزخان یک زندگی واقعی را گذراندند. سرزمینها را میبلعیدند. سپاه گسیل میکردند. خون راه میانداختند. واقعن عقب نشینی میکردند. واقعن پیروز میشدند. واقعن میمردند. شکست یعنی به صلابه کشیده شدن. اما سیاستمداران امروز اینها چگونه زندگی میکنند؟»
چیزهای خاندنی توی این کتاب فراواناند. اما میل به تقدس و مقدس نمایی نزد اصحاب قدرت حتا در سکولارترین فرهنگها هم وجود دارد. عجیب است. ولی هست...
«شب قبلش در مون پلیه جرئت کرده بود و گفته بود من احساس نزدیک بودن به راهبها کردهام.... به نیکلا میگویم، تو احساس نزدیک بودن به راهبها داشتی؟
-آره. آره. خیلی نزدیک...
-و این مانتوی بلند کلیسایی... تویی یا آنری؟» ص۱۵۲
مطمئنن یاسمینا رضا توی روایت این کتاب لحن خاصی داشته. یک جور حالت گذرا و یک جور شاعرانگی. لحنی که مترجم کتاب خاسته با جملاتی ناتمام و بیفعل و خیلی وقتها بیسروته (جوری که فاعل اول جمله با شناسهی فعل هم خانی نداشت حتا!!!) در ترجمه القا کند. اما فقط متنی پر دست انداز حاصل کارش بوده. البته کتابی که ویراستار نداشته باشد زیاد هم نباید ازش انتظار داشت... از آن طرف هم کتاب با خیل انبوه اسامی سیاستمداران فرانسوی همراه است که من خانندهی فارسی زبان کوچکترین آشنایی با خیلیهاشان ندارم. مترجم توی پاورقی برخی اسامی را معرفی کرده که این آقا دبیر فلان حزب است و این آقا شهردار فلان شهر. ولی این کار را برای همهی اسامی نکرده. سر همین ترجمهی کتاب روان و راحت نیست...
راستش با خاندن این کتاب یک جورهایی متقاعد شدم که نیکلا سارکوزی رییس جمهور فرانسه است...!!! اصلیترین دلیلش به نظرم همان آمد که یاسمینا رضا توی صفحات آخر کتاب آورده بود:
«ایوان جملهای از میتران را از قول یکی از نزدیکانش به من میگوید:» برای رسیدن به بالترین مقام باید آرزو کرد. دوست داشت و دست آخر باید خاست. «و خیلی سریع تفسیر میکند. مطمئنن خاستن خیلی مهم است. حقیقت این کلمات تکانم میدهد. کلمات میتران و کلمات ایوان. در تمام این مدت که در کنار نیکلا بودهام در عمل چیزی جز خاستن ندیدم. آرزو و جذابیت سیاست اصول حیاتی هستند اما تمام وجود را درگیر نمیکنند و زیاد در آن سکنا نمیکنند. به وجورش زمانی شکل داده بودند که من با آن آشنا نبودهام و او دائم تاسفش را از این مورد ابراز میکند.
خاستن به هر قیمتی. عجیب است. به قیمت بزرگترین چشم پوشیها. خاستن چیزی که دیگر تهییج نمیکند و دیگر دوستش نداریم. خالی از شکلهای حیاتی فقط خاستن میماند. خاستن چون ته مانده... اما بسیار نیرومند...» ص۱۵۸
سپیده دم، عصر یا شب/ یاسمینا رضا/ سعید عجم حسنی/ انتشارات کاروان/ ۱۷۰صفحه/۴۰۰۰تومان