عباس کیارستمی-2
سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۰، ۱۱:۳۰ ق.ظ
این فیلم «۵» را که دیدم به شدت با آن کودک همذات پنداری کردم. فیلمی به شدت خسته کننده، کسل کننده، اعصاب خردکن و بیمعنا.
فیلم «۵» ۵تا اپیزود ۱۵-۱۶دقیقهای دارد. همهی اپیزودها در ساحل دریا در آستوریاسِ اسپانیا فیلمبرداری شدهاند. ۴تا اپیزود دوربین ثابت است. یعنی کیارستمی دوربین را گذاشته روی پایهی دوربین و برای خودش رفته چرخیده و بعد از یک ربع آمده هر چه را که دوربین ثبت کرده ریخته توی قالب فیلمی به اسم ۵ تا به خورد ملت بدهد. آن یک اپیزودی هم که دوربین ثابت نیست، حرکت دوربین به اندازهی دو سه وجب است.
اپیزود اول لب دریا است. یک تکه چوب را نشان میدهد که موجها هی میخورند بهش و تکانش میهند. همین. ۱۵دقیقه فقط همین را نشان میدهد و رفتن و آمدن موجهای دریا را.
اپیزود دوم رفت و آمد مردم در کنار ساحل را نشان میدهد. آدمها رد میشوند فقط.
اپیزود سوم لب دریا را از کمی دورتر نشان میدهد و سه تا سگ که کنار ساحل میایستند، پا میشوند، حرکت میکنند. میروند. میآیند.
اپیزود چهارم یک دسته اردک را نشان میدهد که کنار دریا از این سمت دوربین به آن سمت دوربین حرکت میکنند و بالعکس. فکر کنم کیارستمی در این اپیزود مشغول کیش دادن اردکها به سمت دوربین از این طرف به آن طرف و بالعکس بوده!
البته دی ماه پارسال این اپیزود را به عنوان یک فیلم کوتاه در پردیس سینمایی ملت نشان دادند. آقای منتقدی به اسم علیرضا سمیع آذر در نقد این اپیزود گفته بود: «این اپیزود به نوعی تعارض و کشمکش بر میگردد. در این اپیزود همچنان پسزمینهی کار دریاست، اما اینبار دریا آرام است و شروع با حرکت یک مرغابی و مرغابیهای دیگر به دنبال اوست که تنها در جهت یک همسویی این مسیر یکسان را دنبال میکند و میتوان مرغابیها را از هم تمیز داد، چه بسا که حتی نوع راهرفتن آنها نیز نشاندهندهی تمایز شخصیتی آنهاست. تمام مرغابیها یک مسیر را دنبال میکنند و هیچ اتفاق خاصی نمیافتد تا اینکه یکی از آنها در نیمهی فیلم دچار تردید میشود و بدون هیچ انگیزه و دلیلی تصمیم میگیرد جهت حرکت خود را تغییر دهد. هیچ توضیحی برای این عمل وجود ندارد و این اتفاق ناشی از تردید اوست که منجر به پیروی سایر مرغابیها از او میشود. این مسیر بدون انگیزه و توضیح طی شده تا اینکه همگان تنها یک چرخهی باطل و بدون منطق را سپری کنند.»
نمیدانم. راستش هر بار که میروم لاهیجان، خانهی داییام هم میمی روم. آنجا هم اردک هست، هم مرغ و خروس، هم غاز، هم گربه، هم بلدرچین و... گاهی اوقات مینشینم توی ایوان و به دستهی اردکها و کارهایشان نگاه میکنم. لذت بخش است. یک جور فراغت به من میدهد تماشایشان. اما اینکه من وقت صرف کنم، بروم توی سالن تاریک سینما بنشینم، هوای گندیدهی آنجا را تنفس کنم تا به مدت ۱۵دقیقه فقط رفت و آمد اردکها را تماشا کنم، خیلی احمقانه است. وقتم را از سر راه نیاوردهام که. اگر قرار باشد مثل آقای سمیع آذر هم به قضیه نگاه کنم، آن طوری من هم می توانم دوربین فیلمبرداری بردارم بکارمش یک جایی بعد بروم برای خودم یک ربع بچرخم و برگردم، هر چیزی که ضبط شده بود بنشینم برایش معنا بسازم و کوچک ترین چیزها را بزرگ ترین معرفی کنم و اصلن شاهکارش کنم...
اپیزود پنجم هم شب شده. هوا ابری است. سطح آب چیزی را نشان نمیدهد بعد از چند دقیقه ابرها میروند و تصویر ماه میافتد روی سطح آب. بعد دوباره ابری میشود و باران میآید. بهد دوباره ماه میآید. بعد هم کم کم صبح میشود.
راستش من کل فیلم را مثل بچهی آدم ندیدم. یعنی اپیزود اول را کامل نگاه کردم. ولی اپیزود دوم را تا ته نتوانستم ببینم. ماوس را برداشتم و فیلم را کمی جلوتر بردم. دیدم باز هم اتفاقی توی فیلم حادث نشده. همین جوری جلو رفتم و یک ساعت باقی ماندهی فیلم را عرض ده دقیقه دیدم! تنها نکتهی مثبت فیلم برای من آهنگهای بین اپیزودها بود. آهنگهای خیال انگیز پیمان یزدانیان...
پس نوشت: میخاهم بروم سراغ سه گانهی «زلزله»...
مرتبط: عباس کیارستمی-1 - عباس کیارستمی- 3 - عباس کیارستمی-4