هنر سیر و سفر
جمعه, ۱۳ آبان ۱۳۹۰، ۰۲:۳۳ ب.ظ
مصاحبهی مجلهی نگاره با محمدرضا جلائیپور را میخاندم: «لندن گردی با محدرضا جلائیپور». مصاحبهای بود در مورد تجربهی زندگی در لندن و جاذبههای فرهنگی و گردشگری لندن و توریستهایی که به لندن میآیند و ویژگیهای این شهر مه آلود بریتانیا. شهری که محدرضا جلائیپور تصویری دقیق و روشن از آن ارائه کرده و توصیهاش هم برای اینکه برای رفتن به لندن چه چیزی با خودمان ببریم جالب بود: «چتر!»
جاهایی از مصاحبه برایم به شدت خاندنی و البته یادگرفتنی بود. یک جایی در مورد توریستهای ایرانی و طرز برخوردشان با شهرهای غربی گفته بود که:
«نقل است که جهان غرب را میتوان به چهار دنیای "زندگی روزانه جوانان"، "زندگی شبانه جوانان"، "زندگی روزانه غیرجوانان" و "زندگی شبانه غیرجوانان" تقسیم کرد که همه مهماند و شایستهی شناختند و روی هم جهان غرب فراصنعتی را میسازند. اما به نظر میرسد آنچه اکثر گردشگران ایرانی در لندن به دنبال آناند بیشتر دنیای «زندگی شبانهی جوانان» است و معمولن ایرانیانی که از ایران به لندن میآیند از مشاهدهی سه جهان دیگر خود را محروم میکنند. البته بخشی از این مسأله شاید به این دلیل باشند که در فضای رسمی ایران در میان این چهار جهان بیشتر با عناصری از «زندگی روزانه غیرجوانان» مواجهند.
از سویی دیگر بیشتر گردشگران ایرانی به دنبال مظاهر تمدن غرب هستند و نه فرهنگ غرب. یا به ابعاد سختافزاری مدرنیته در لندن بیشتر توجه میکنند تا ابعاد نرمافزاری آن. درحالیکه لندن بیشتر واجد و کانون «فرهنگ مدرن» است و برای تماشای «تمدن مدرن» شاید حتی دوبی از لندن جذابتر باشد. به نظر میرسد برای بیشتر گردشگران ایرانیان تکنولوژی و آسمانخراشهای بلندمرتبه جذابتر از رواداری کمنظیر لندنیها و تکثر فرهنگی و جاذبههای «نرم» لندن است. اینکه این همه اقلیت به طور مسالمتآمیز و بدون احساس تبعیض در کنار هم و در چارچوب یک دموکراسی پارلمانی و اقتصاد پیشرفته زندگی میکنند دستآور بسیار پیشرفتهتری از یک آسمانخراش یک کیلومتری است.»
نکتهی به شدت جالبی بود برایم.
در اوایل مصاحبه هم وقتی ازش میخاهند که در مورد جاذبههای توریستی لندن حرف بزند یک اصطلاح خیلی جالب به کار میبرد: «توریسم فرهنگی و خلاقانه». بعد توضیح میدهد که:
«در توریسم خلاقانه، گردشگر تلاش میکند که در فرهنگ و جامعة میزبان غوطه بخورد و به جای اینکه طبق تجویز توریسم تجاری به اماکن و جاذبههای کلیشهای و خاصی سر بزند و جیبش در دامهای توریستی خالی شود، با انتخابهای شخصیتر و خلاقانهتر از سفر خود لذت بیشتری ببرد و درباره جامعة مقصد بیشتر بیاموزد و سفرش را به تجربهای» اصیل «تبدیل کند. در» گردشگری فرهنگی «شناخت فرهنگ یک جامعه هدف اصلی است. در این نوع گردشگری آشنایی بیواسطه و» طبیعی «با سبک زندگی و فرهنگ و هنر و مذهب و خلق و خوی مردمان یک جا از آشنایی با» اماکن تفریحی و توریستی «آنجا مهمتر است. در این نوع توریسم، گردشگر تلاش میکند با مردم میزبان در فضاهای عمومی و حتی خصوصی بُر بخورد و شیوه زندگی عادیشان را در همان چند روزی که آنجاست بیشتر بشناسد.»
این بند از مصاحبهاش هم برایم یک آموزش هنر سیروسفر کامل بود.
آلن دو باتن نویسندهی سوییسی کتابی دارد به اسم «هنر سیر و سفر». موضوع خیلی جالبی است. اینکه چرا سفر میکنیم؟ سفر کردن با خودش چه چیزهایی دارد؟ چگونه سفر کنیم که بیشترین بهره را ببریم؟ هنرمندان و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان چگونه سفر میکردهاند؟ و...
کتاب آلن دو باتن را خانم گلی امامی ترجمه کرده است. ۹فصل دارد این کتاب. در بابا دلشورهی سفر، در باب سفر به مکانهای گوناگون، در باب غریب منظرهها، در بابا کنجکاوی، در باب شهر و روستا، در باب تعالی، در باب هنر دیده گشا، در باب مالکیت زیبایی و در باب عادت کردن.
در هر فصل آثاری از چند نویسنده و شاعر و فیلسوف و نقاش را که مرتبط با موضوع فصل هستند در ضمن روایت خودش نقل میکند. مثلن در فصل شهروروستا قصهی شاعر انگلیسی ویلیام وردزورت را میگوید که: «تقریبن هر روز برای راهپیماییهای طولانی به کوهستان و یا ساحل دریا میرفت. بارش باران ناراحتش نمیکرد. دوتماس کوینی دوست او حدس میزد که وردزورت در طول حیاتش باید چیزی حدود ۱۷۵۰۰۰تا ۱۸۰۰۰۰مایل راه رفته باشد.»
یا در جاهایی از کتاب دربارهی جذابیت سفر باقطارها و اتوبوسها و هواپیماها صحبت میکند که آدم را به شدت کیفور میکند.
من اگر آلن دوباتن بودم از مصاحبهی «محمدرضا جلائیپور» در باب سفر به انگلستان و لندن حتمن نقل قول میآوردم!
جاهایی از مصاحبه برایم به شدت خاندنی و البته یادگرفتنی بود. یک جایی در مورد توریستهای ایرانی و طرز برخوردشان با شهرهای غربی گفته بود که:
«نقل است که جهان غرب را میتوان به چهار دنیای "زندگی روزانه جوانان"، "زندگی شبانه جوانان"، "زندگی روزانه غیرجوانان" و "زندگی شبانه غیرجوانان" تقسیم کرد که همه مهماند و شایستهی شناختند و روی هم جهان غرب فراصنعتی را میسازند. اما به نظر میرسد آنچه اکثر گردشگران ایرانی در لندن به دنبال آناند بیشتر دنیای «زندگی شبانهی جوانان» است و معمولن ایرانیانی که از ایران به لندن میآیند از مشاهدهی سه جهان دیگر خود را محروم میکنند. البته بخشی از این مسأله شاید به این دلیل باشند که در فضای رسمی ایران در میان این چهار جهان بیشتر با عناصری از «زندگی روزانه غیرجوانان» مواجهند.
از سویی دیگر بیشتر گردشگران ایرانی به دنبال مظاهر تمدن غرب هستند و نه فرهنگ غرب. یا به ابعاد سختافزاری مدرنیته در لندن بیشتر توجه میکنند تا ابعاد نرمافزاری آن. درحالیکه لندن بیشتر واجد و کانون «فرهنگ مدرن» است و برای تماشای «تمدن مدرن» شاید حتی دوبی از لندن جذابتر باشد. به نظر میرسد برای بیشتر گردشگران ایرانیان تکنولوژی و آسمانخراشهای بلندمرتبه جذابتر از رواداری کمنظیر لندنیها و تکثر فرهنگی و جاذبههای «نرم» لندن است. اینکه این همه اقلیت به طور مسالمتآمیز و بدون احساس تبعیض در کنار هم و در چارچوب یک دموکراسی پارلمانی و اقتصاد پیشرفته زندگی میکنند دستآور بسیار پیشرفتهتری از یک آسمانخراش یک کیلومتری است.»
نکتهی به شدت جالبی بود برایم.
در اوایل مصاحبه هم وقتی ازش میخاهند که در مورد جاذبههای توریستی لندن حرف بزند یک اصطلاح خیلی جالب به کار میبرد: «توریسم فرهنگی و خلاقانه». بعد توضیح میدهد که:
«در توریسم خلاقانه، گردشگر تلاش میکند که در فرهنگ و جامعة میزبان غوطه بخورد و به جای اینکه طبق تجویز توریسم تجاری به اماکن و جاذبههای کلیشهای و خاصی سر بزند و جیبش در دامهای توریستی خالی شود، با انتخابهای شخصیتر و خلاقانهتر از سفر خود لذت بیشتری ببرد و درباره جامعة مقصد بیشتر بیاموزد و سفرش را به تجربهای» اصیل «تبدیل کند. در» گردشگری فرهنگی «شناخت فرهنگ یک جامعه هدف اصلی است. در این نوع گردشگری آشنایی بیواسطه و» طبیعی «با سبک زندگی و فرهنگ و هنر و مذهب و خلق و خوی مردمان یک جا از آشنایی با» اماکن تفریحی و توریستی «آنجا مهمتر است. در این نوع توریسم، گردشگر تلاش میکند با مردم میزبان در فضاهای عمومی و حتی خصوصی بُر بخورد و شیوه زندگی عادیشان را در همان چند روزی که آنجاست بیشتر بشناسد.»
این بند از مصاحبهاش هم برایم یک آموزش هنر سیروسفر کامل بود.
آلن دو باتن نویسندهی سوییسی کتابی دارد به اسم «هنر سیر و سفر». موضوع خیلی جالبی است. اینکه چرا سفر میکنیم؟ سفر کردن با خودش چه چیزهایی دارد؟ چگونه سفر کنیم که بیشترین بهره را ببریم؟ هنرمندان و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان چگونه سفر میکردهاند؟ و...
کتاب آلن دو باتن را خانم گلی امامی ترجمه کرده است. ۹فصل دارد این کتاب. در بابا دلشورهی سفر، در باب سفر به مکانهای گوناگون، در باب غریب منظرهها، در بابا کنجکاوی، در باب شهر و روستا، در باب تعالی، در باب هنر دیده گشا، در باب مالکیت زیبایی و در باب عادت کردن.
در هر فصل آثاری از چند نویسنده و شاعر و فیلسوف و نقاش را که مرتبط با موضوع فصل هستند در ضمن روایت خودش نقل میکند. مثلن در فصل شهروروستا قصهی شاعر انگلیسی ویلیام وردزورت را میگوید که: «تقریبن هر روز برای راهپیماییهای طولانی به کوهستان و یا ساحل دریا میرفت. بارش باران ناراحتش نمیکرد. دوتماس کوینی دوست او حدس میزد که وردزورت در طول حیاتش باید چیزی حدود ۱۷۵۰۰۰تا ۱۸۰۰۰۰مایل راه رفته باشد.»
یا در جاهایی از کتاب دربارهی جذابیت سفر باقطارها و اتوبوسها و هواپیماها صحبت میکند که آدم را به شدت کیفور میکند.
من اگر آلن دوباتن بودم از مصاحبهی «محمدرضا جلائیپور» در باب سفر به انگلستان و لندن حتمن نقل قول میآوردم!