تمنا
پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۲۵ ق.ظ
و چه غیرتی داشت غاز نر. وقتی دید نزدیکشان شدهام افتاد دنبال من. گردنش را دراز کرده بود و با دندانهای غازیاش میخاست پاهایم را گاز بگیرد. سو میکشید و دنبال من افتاده بود. چند قدم فرار کردم. بعد سرجایم ایستادم. بهم نزدیکتر نشد. فقط به نشانهی اعتراض سو کشید. اعصابم خرد شد که چرا الکی من را ترسانده و چرا نمیآید با منقارش پایم را گاز بگیرد. خاستم انتقام بگیرم و بیفتم دنبالش و حالا من بترسانمش که اسماعیل گفت: غرورشو نشکن. مَرده، غرور داره.
سر جام میخکوب شدم...