در فروشگاه زنجیرهای
جذابترین بخش یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ بخش یخچال آن است. همان جا که یخچالهای روباز باد خنک خود را به فضای بالای خودشان میفرستند. پر است از چیزهایی که باید سرد نگه داشته شوند و یخچالهای روباز با تمام قدرت سرما تولید میکنند و علاوه بر سرد نگه داشتن محتویاتشان خنکای خیلی خوشایندی را در اطراف خود به وجود میآورند. بزرگترین لدت یک فروشگاه زنجیرهای قدم زدن در بین راهروها و نگاه کردن به ردیف قوطیها و بسته بندیها و بطریها و اشیای همانندی است که کنار هم با نظم و ترتیب نشانده شدهاند. این لذت در بخش مواد یخچالی دو سه برابر میشود. تو کنار یخچالها شروع میکنی به راه رفتن و نگاه کردن و خنکای مطبوعی را هم حس میکنی... احساس آرامش و آسایش فوق العادهای به آدم میدهد این بخش یخچال... دستهایت را فرو میکنی تو جیب شلوارت، آرام و با طمانینه از کنار یخچالها رد میشوی. به بستههای توی یخچال نگاه میکنی. نور مهتابیهای سقف همه چیز را روشن و شفاف کرده است. بسته بندیها برای خودشان حکایتیاند. از شیر مرغ تا جان آدمیزادی که میگویند... سیراب شیردان گوسفند. جگر. دل. شنسیل مرغ. سینه و ران بیپوست مرغ. سینهی بوقلمون. بلدرچین میبد. فیلهی ماهی هوکی. فیلهی ماهی گوازیم. فیلهی بچه شیر بیاستخان. گوشت منجمد گوسالهی برزیلی. ران ممتاز (!) گوساله- آبگوشتیِ گردن گوساله و... ناگهان ترست میگیرد. تعجب میکنی. خیلی عجیب است. در این گوشهی خنک و مطبوع و آرام این فروشگاه زنجیرهای چه خشونتی نهفته است... آبگوشتیِ گردن گوساله؟ بلدرچین؟ سینهی بوقلمون؟ چه قساوت خونینی در این بخش پاکیزه و روشن و خنک این فروشگاه نهفته است... این آرامش و خنکای مطبوع....