طغیانگر
یک چیزی داریم به اسم کاویتاسیون. توی سانتریفیوژها رخ میدهد. این است که اگر فشار از یک حدی کمتر شود مایع ما خودبه خود بیآنکه حرارتی بهش داده بشود به جوش میآید. یعنی همیشه باید یک فشار حداقل روی مایع توی پمپ وجود داشته باشد. کاویتاسیون قابلیت تعمیم به زندگی روزمره را هم دارد. فشار بر آدمی از یک حدی که کمتر شود بیآنکه اتفاقی برایش رخ بدهد و حرارتی بهش برسد خود به خود جوش میآورد. خود به خود طغیان میکند. علیه چه چیز و چرایش مشخص نمیشود. فقط طغیان میکند. دلیلش را میشود با کاویتاسیون توضیح داد. فشار وارده بر آن فرد کم شده. از حد مجاز کمتر شده.
شاید بگویند اصطلاح درد بیدردی همین است دیگر. بله. همین است. فقط در کاویتاسیون یک جور آشنایی زدایی وجود دارد.
فشارها همان قیدوبندها هستند. آدم باید یاد بگیرد که با قیدوبندها کار کند. باید یاد بگیرد که تحت فشار کار کند. همهی ما فکر میکنیم اگر فشار وارده بر ما کمتر باشد احساس آسودگی خیال بیشتر و آرامش بیشتری خاهیم داشت. کاویتاسیون شدیدن این را رد میکند.
امروز همین جوری به سرم زده بود که پس از مدتها داستان بنویسم. یعنی تصویر دختری که مانتوی گشاد ساده یی پوشیده بود و دست هاش را توی جیب مانتویش فرو برده بود و آرام داشت برای خودش در پیاده رو میرفت و در افکارش غوطه ور بود، این تصویر از پشت برایم آن قدر جذاب بود که دلم خاست برایش داستان بنویسم. شروع کردم به فکر کردن که الان به چی فکر میکند این دختری که هیچ مردی هیچ نگاه آلوده یی به او نمیاندازد؟ برایش خیالی ساختم. اما بعد احساس کردم نمیتوانم ادامه بدهم. یعنی حس کردم نمیتوانم داستانی را روایت کنم با یک چهارچوب مشخص از دنیایی که به طور پیش فرض آشنا نیست و باید آن را بسازم. باید یک ساختار و اسلوبی را میساختم و حس میکردم نمیتوانم این ساختار و اسلوب را بسازم. راستش تاثیر وبلاگ نویسی و یادداشت روزانه نویسی بیش از حد را حس میکردم. توی وبلاگ هیچ دنیای جدیدی را نمیسازم. آن منم. و از خودم که آشناست روایت میکنم. نوشتنش خیلی راحتتر است. چون فقط خودم هستم و خودم. یک جور احساس خودپرستی را را هم در آدم تقویت میکند. خودشیفتگی و خودخاهی که در نوشتن داستان اصلن به آن نیازی نیست... این روایتهای خودخاهانه چیزی است که آدم را در لحظه مدفون میکند و آینده و گذشته را درش نابود میکند.
جهان عجیبی است. اینترنت آدم را به راحتی وادار به زندگی در حال و دم را غنیمت شمردن وادار میکند.
اما این زندگی در لحظه هم مثل کاویتاسیون میماند. از یک حدی که بیشتر میشود جوش میآورد، به طغیان واداشته میشود...
مرتبط: عصیانگر
فقط تو یه سری آزمایشگاه های خاص...تولید همچین فشاری عادی نیست، شدنی نیست[استعاری و ظاهری به هر دو معنی]... آب روانه... می ره... با تقریب خیلی خوبی تراکم ناپذیره... فشارو تحمل می کنه...