سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

به یاد کاتالونیا و فرزند زمانه بودن!

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۸۹، ۰۷:۳۱ ق.ظ

جرج ارول

ندیده ام کسی را که "مزرعه ی حیوانات" و "1984" را خوانده باشد و از آن خوشش نیامده باشد. خوش نیامدن که سهل است. ندیده ام کسی را که این دو کتاب را خوانده باشد و آن ها را شاهکار مسلم ندانسته باشد. اما به عقیده ی خیلی ها "مزرعه ی حیوانات" و "1984" دو کتاب از یک سه گانه ی جرج ارول اند. و کتاب اول این سه گانه "به یاد کاتالونیا" است.سه گانه ای مشتمل بر یک سفرنامه(به یاد کاتالونیا)، یک قصه ی فانتاستیک سمبولیک(مزرعه ی حیوانات) و یک رمان آتوپیایی(1984).

در سال 1936 جرج ارول در دهکده ای در انگلستان دکاندار بود که جنگ داخلی اسپانیا شروع شد. طبع ناآرام و روحیه ی کنجکاو و حقیقت جوی ارول و عطش سیری ناپذیر او برای رسیدن به داستان راستین روزگارش او را واداشت که به جبهه های جنگ اسپانیا برود. ارول از آن آدم ها نبود که بی اعتنا از دور نظاره گر رویدادهای بزرگ زمان خود باشد. از آن ها بود که با شجاعتی مثال زدنی به قلب حوادث می زد. مدت کوتاهی از جنگ داخلی اسپانیا نگذشته بود که با همسرش آیلین اوشانسی رهسپار اسپانیا شد (۱)­... سفری چندماهه که حاصلش شبان و روزان بسیاری در حال جنگ بودن و تیرخوردن و مجروح شدن و کتابی بود به نام "به یادکاتالونیا"(2). اما این همه ی نتایج این سفر او نبود. سفر او به اسپانیا و جنگ داخلی اسپانیا (۳) تاثیراتی عمیق بر حتا طرز تفکر او نهاد و می شود گفت تحت تاثیرات این جنگ بود که او در سال 1944 "مزرعه ی حیوانات" و در سال 1949 "1984" را نوشت. می خواهم بگویم "به یاد کاتالونیا" یکی از کلیدی ترین کتاب های جرج ارول است. خود ارول هم در صفحات پایانی "به یاد کاتالونیا" می نویسد: "تصور نمی کنم موفق شده باشم بیش از کمی از ارزش و معنایی را که آن چند ماه در اسپانیا برایم داشت به قالب بیان بیاورم. برخی از رویدادهای برونی را ثبت کرده ام، اما نمی توانم احساسی را که این رویدادها در درونم گذاشته ثبت کنم..."ص290

"به یاد کاتالونیا" سفرنامه ی خواندنی و جذابی است. جرج ارول با صداقت و صمیمیتی گرم به روایت تجربه هایش از جنگ داخلی پرداخته. توصیف های او از مملکت اسپانیا گاه گداری به طنز هم می زند:

"تنها کلمه ی اسپانیایی که هیچ کس از مردم کشورهای دیگر نمی تواند از یادگرفتنش خودداری کند "مانیانا" ست. هر جا کوچک ترین امکانی باشد کار امروز به فردا(مانیانا) موکول می شود. این به قدری معروف شده که حتا خود اسپانیایی ها هم از آن به شوخی یاد می کنند. در اسپانیا هیچ چیز از غذا خوردن تا جنگیدن هرگز سر وقت تعیین شده انجام نمی گیرد. مطابق قاعده ی کلی همه چیز تاخیر دارد. اما برای این که مبادا کسی مطمئن شود که این تاخیر همیشگی است گاهی بعضی چیزها زودتر از موعد اتفاق می افتد. قطاری که باید ساعت هشت حرکت کند معمولن بین ساعت نه و ده حرکت می کند. ولی مثلن شاید یک روز در هفته بنا به هوس لوکوموتیوران قطار ساعت هفت و نیم از ایستگاه حرکت می کند..."ص40

 فقط جاهایی که شروع به تحلیل احزاب و موقعیت گروه ها در جنگ داخلی می کند صفحات کتاب به کندی پیش می روند. یک جای کتاب ارول می گوید: "یکی از وحشتناک ترین ویژگی های جنگ این است که همه ی تبلیغات جنگی و تمام دروغ ها و کینه ها و نعره ها همیشه از کسانی سرچشمه می گیرد که خودشان نمی جنگند."ص100

بعضی از فصول کتاب "به یاد کاتالونیا" دقیقن به همین موضوع می پردازد. به دروغ هایی که روزنامه نگارانی که اصلن در جنگ نبوده اند در مورد جنگ داخلی اسپانیا ساخته اند. در مورد تاریخ دروغینی که در مورد این جنگ نوشته شده و ارول با احساس مسئولیتی عجیب سعی می کند حقیقت ها را بگوید و دروغ های فراوان را افشا کند...

"به یاد کاتالونیا" را که می خواندم بیش از آن که تحت تاثیر روایت حوادث جنگ داخلی اسپانیا قرار بگیرم، شیوه و اسلوب زندگی جرج ارول ذهنم را به خودش مشغول کرده بود. مردی که به نظرم به معنای کامل کلمه "فرزند زمانه ی خودش" بود. "عزت الله فولادوند" مترجم کتاب پیشگفتارش را با این جمله ها شروع کرده بود:

"مردی که با نام جرج ارول نوشته های خود را به جهان عرضه کرد در سال 1903 به دنیا امد و در 1950 دیده از گیتی فروبست. سال های عمرش کمابیش مقارن است با دوره ای که مورخان عصر خشونت نامیده اند..."

چیزی که در مورد جرج ارول ذهنم را مشغول کرده بود این بود که روح او چه قدر سرگشته و طغیانگر بوده که در جنگی که اصلن نه پای شرافت او در میان بوده و نه پای وطن و خاکش فقط به خاطر جنگیدن با فاشیسم و برای آزادی و برای افشای دروغ و رسیدن به حقیقت پاشده رفته در یک مملکت غریب جنگیده و حتا به طرز دهشتناکی از ناحیه ی گردن مجروح شده. آن قدر که یکی از تارهای صوتی اش تا آخر عمر فلج شد... از خودم می پرسیدم اگر جرج ارول در روزگار من می بود چه کارها می کرد؟ اگر جرج ارول ایرانی بود ودر ایران زندگی می کرد این روح سرگشته و طغیانگرش او را وادار به چه کارهایی می کرد؟ اگر در عصروروزگار من می بود فرزند زمانه ی خویش بودن را چگونه معنا می کرد؟

چیزی را که مطمئنم این است که مختصات زمانه ی من با مختصات عصر خشونت خیلی فرق دارد. گرچه هنوز هم جنگ باشد هنوز هم کشتار باشد هنوز هم فاشیسم باشد و آزادی نباشد... فقط یک نگاه به تحریف حقیقت در زمانه ی خودم می کنم و مقایسه اش می کنم با عصر خشونت می فهمم که زمانه ی من زمانه ی دیگری است. فرزان می گفت:

 ما بچه های نسل میانه تاریخ هستیم
هیچ هدف و مقصدی نداریم
جنگ بزرگی نداریم و هیچ رکود شدیدی احساس نمیکنیم
جنگ بزرگ ما یه جنگ روحیه.رکود شدید در زندگی خود ماست
همه ما بزرگ شده تلویزیونیم و میخوایم باور کنیم که یه روز یه میلیونر یا ستاره راک میشیم ... ولی نه!
آروم آروم داریم واقعیت رو میفهمیم و بدجوری هم کفری میشیم.

%%%

اما در این زمانه آدم چه طور می تواند به معنای کامل کلمه فرزند زمانه ی خودش باشد؟!

 

 پانویس ها:


1: خداوکیلی زن پایه از نعمت های نادر خداوندی است. زن آدم این قدر پایه باشد که فقط به خاطر شوهر پاشود بیاید مملکت غریب؟ چند ماه تنهایی در آن مملکت غریب سر کند برای این که شوهرش در جبهه ها بجنگد و حقیقت را دریابد و... خداوکیلی این آیلین خانم خیلی مشتی بوده...مقایسه اش کنید با سیمین دانشور که پایه ی سفر هیچ کدام از سفرهای جلال آل احمد نبوده!

2: راستش "به یاد کاتالونیا" را به چند تا دلیل خواندم. یکی ش همان سه گانه ی جرج ارول. یکی دیگرش به خاطر وضعیت خاص اسپانیا توی جام جهانی بود و ایالت های خودمختارش. می خواستم ببینم این  اختلاف عمیق درون ملت اسپانیا از کجا شروع شده. چرا شروع شده. چرا این قدر ادامه دار بوده و... یکی دیگرش هم به خاطر مقایسه ی اسپانیا با ایران. چون توی ایران هم استان های جدایی طلب با نهضت هایی جدایی طلب هستند. از آذربایجان و کردستان بگیر تا خوزستان و سیستان بلوچستان.  می خواستم یک مقایسه بزنم همین جوری بین مثلن آذربایجان و کاتالونیا. و چه هدف ابلهانه ای داشتم! اساسن مشکلات و معضلات در ایران بیش از حد ابتدایی و بدوی و تک مجهولی اند. اگر مساله ی کاتالونیا 1000مجهولی باشد مساله ی آذربایجان و کردستان و... نیم مجهولی هم نیستند...خیلی ساده ترند. این قدر ساده که قابل مقایسه با نمونه های خارجی نیست... رها کنم. ربطی ندارد به این نوشته!

۳: تاریخ مختصری از جنگ داخلی اسپانیا:

حکومت اسپانیا از سال ۱۹۳۱ تبدیل به جمهوری شد و آلفونس سیزدهم بدون استعفا از مقام سلطنت از کشور بیرون رفت. در انتخاباتی که برای تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی به عمل آمد از مجموع ۴۶۶کرسی ۳۱۵کرسی عاید گروه های جناح چپ شد. در قانون اساسی علاوه بر تضمین آزادی های مدنی و تفکیک دین از دولت و غیره اعطای خودمختاری محلی به مردم نواحی مختلف کشور نیز پیش بینی شد. ناحیه ای که بیش از همه برای کسب خودمختاری اصرار داشت و هنوز هم پس از ۹۰سال دارد ایالت کاتالونیا بود که مردم آن بلافاصله پس از سرنگونی رژیم سلطنت اعلام تشکیل دولت مستقل کردند. بالاخره پس از مذاکرات و تلاش هایی که از سوی حکومت مرکزی صورت گرفت به جای خودمختاری واژه ی ملایم تر "خنرالیتات"انتخاب شد و با قانونی که از مجلس گذشت و پس از انجام همه پرسی در کاتالونیا ایالت مذکور ناحیه ای فی الواقع نیمه خودمختار شد بی آن که از حوزه ی حاکمیت دولت اسپانیا بیرون بیاید.

اما افکار عمومی به زودی به برگشتن از جمهوری کرد. جناح چپ در انتخابات به سختی شکست خورد. بیشترین کرسی ها را راستگرایان به دست آوردند و جناح میانه نیز به پیروزی های چشمگیری نائل آمد. در کاتالونیا شورش درگرفت. دولت مرکزی مجبور به اعمال خشونت شد. و سرانجام در نتیجه ی ائتلافی که بین کمونیست ها و سوسیالیست ها و تروتسکیست ها و آنارشیست ها و سندیکالیست ها و برخی از گروه های میانه رو به وجود آمد جبهه ای به نام "جبهه ی خلق تشکیل یافت".به برکت تشکیل جبهه ی خلق در انتخابات بعدی جناح چپ به پیروزی بزرگی رسید و تقریبن بلافاصله سراسر کشور گرفتار اغتشاش و ناامنی و اعتصاب شد. در چهار ماه اول ۱۱۳اعتصاب عمومی و ۲۱۸ اعتصاب کوچک تر صورت گرفت و ۱۷۰کلیسا به آتش کشیده شد. .. در ۱۳ژوئن ۱۹۳۶ در اثر حادثه ای که به قتل یکی از مقامات رژیم پیشین لنجامید ژنرال فرانسیسکو فرانکو در متصرفات اسپانیا در مراکش سر به شورش برداشت و به فاصله ی ۴۸ساعت سراسر اسپانیا در آتش جنگ داخلی فرو رفت. جنگی که دو سال و ۲۵۴روز طول کشید و بیش از یک میلیون اسپانیایی را به کشتن داد...

به یاد کاتالونیا/جرج ارول/عزت الله فولادوند/انتشارات خوارزمی/۲۹۳صفحه 

 

بازتاب: درد بی دردی

  • پیمان ..

نظرات (۴)

مزرعه ی حیوانات و 1984 رو خوندم مزرعه ی حیوانات یکی از بهترین کتابهایی بود که خوندم با این اوصاف فکر کنم خواندن"به یادکاتالونیا" خالی از لطف نباشه کلا به آثار ارول علاقه دارم یه سبک خاص داره که انگار به زمان ومکان خاصی تعلق نداره مخصوصا کتاب 1984 که من شخصا فضای داستان رو به خوبی درک می کردم به نظرم یه جورایی توصیف وضعیت فعلی جامعه ی ما ومسائل ومشکلاتی هست که پیش رو داریم!!



آره. 1984 فرامرزی و فرازمانیه. هر کسی توی هر کشوری یه جورایی این کتابو زبان بیان حالش حس می کنه. البت "به یاد کاتالونیا" خیلی زمان و مکان داره. برای خوندنش حال و حوصله ی سیاست هم باید داشته باشی! ولی "به یاد کاتالونیا" همون جور که گفتم سنگ بنای اون دو تا شاهکاره...
آلبوم animals پینک فلوید رو که ایده اش از کتاب animals farm گرفته شده رو گوش دادی ؟
واقعا که در حد کتابش هست.




گوش ندادم! ولی گوش میدم...
این دیگه کیه پیمان؟!! هان؟!!
در ضمن از اون تیکه مال فرزان خوشم اومد




نترس. هنوز پیمانم!
این بچه شریفی ها سرشونو که از دفترکتاب شون بلند می کنن یه چیزای خوبی می گن پاری وقتا. فرزان هم همین جور!
  • مرضیه زندیه
  • با این وضعی که ما داریم فکرکنم اگر اورول تو ایران بود تا حالا یا برباد رفته بود یا کلا ازین جا در رفته بود آدم جرات نمیکنه فرزند زمانه ی خودش باشه خداییش شما میتونی؟




    سعی می کنم که سعی کنم!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی