جهان صاف شده
1-یکی از آخرین کتاب هایی که خوانده ام "جهان مسطح است" نوشته ی توماس ال فریدمن بوده. عنوان توضیحی کتاب این است: تاریخ فشرده ی قرن بیست و یکم. توماس ال فریدمن نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی است که سال های سال است در مجله ی نیویورک تایمز گزارش و مقاله و تحلیل می نویسد. متخصص مسائل اوپک و اخبار حوزه ی نفت و گزارشگر ارشد مسائل دیپلماتیک، امور کاخ سفید و اقتصاد بین الملل و امور مالی و اقتصادی است. ستون ثابت او درباره ی مسائل خارجی آمریکا(از خاورمیانه بگیر تاچین) دو بار در هفته در نیویورک تایمز و حدود هفتصد نشریه در سراسر جهان ترجمه و منتشر می شود. تابه حال توانسته به خاطر مقاله هایش در نیویورک تایمز سه بار جایزه ی پولیتزر را به دست بیاورد. مرد سفر است و به نقاط متعدد جهان سفر کرده. ایده ی کتاب "جهان مسطح است" هم در یکی از همین سفرهای پربارش به ذهنش رسیده...
2-هندوستان سرزمین غریبی است. صادق هدایت خودمان با رفتن به هندوستان بود که شاهکارش بوف کور را در آن جا نوشت و چاپ کرد. هرمان هسه نویسنده ی نامدار آلمانی با بازگشت از هند بود که توانست شاه کاری چون سیذارتا را بنویسد. کریستف کلمب هم با هدف رسیدن به شبه قاره ی هند بود که عازم باخترزمین شد و قاره ی آمریکا را کشف کرد. توماس فریدمن هم با سفر به هند بود که چشم و گوشش باز شد و تصمیم گرفت کتاب"جهان مسطح است" را بنویسد. خودش این طور تعریف می کند:" کریستف کلمب کروی بودن زمین را به شاه وملکه ی خود گزارش داد و به عنوان اولین کاشف این واقعیت در تاریخ ماندگار شد. اما من زمانی که به کشورم بازگشتم کشف خود را تنها با همسرم در میان گذاشتم و تنها در گوش او زمزمه کردم: عزیزم، به اعتقاد من جهان مسطح است."ص7
3-در یک کلام کتاب "جهان مسطح است" در مورد جهانی شدن است. توماس فریدمن در همان فصل اول کتاب ضمن این که به بازگو کردن مشاهداتش از مرکز بنگلور هند می پردازد در مورد موضوع اصلی کتاب هم شروع به صحبت می کند. فریدمن جهانی شدن را به سه دوره ی بزرگ تقسیم می کند و می گوید:
"اولین دوره از 1492 شروع سفر دریایی کریستف کلمب و آغاز مبادلات تجاری بین سرزمین های دیگر با قاره ی نو تا حدود1800 را دربرمی گیرد که من این دوره را جهانی شدن مرحله ی یک می نامم. این دوره قواره ی جهان را از بزرگ به میانه کاهش داد. جهانی سازی مرحله ی یک خاص کشورها و قدرت هاست. در این مرحله عامل کلیدی تحول و نیروی پویای محرک فرآیند یکپارچگی جهانی این است که یک کشور چه قدر قوه ی عضلانی چه قدر ماهیچه، چند قوه اسب بخار یا نیروی باد یا بخار دارد و برای به کارگیری این نیرو توان خلاقه ی آن در چه حدی است. در این دوران کشورها و دولت ها(غالبن تحت تاثیر دین یا استعمارطلبی یا هر دو) با فروریختن دیوارها و در هم تنیدن جهان به سوی یکپارچگی جهانی راه گشودند. در جهانی شدن مرحله ی یک سوالات اساسی از این قرار بود: کشور من در رقابت و دستیابی به فرصت های جهانی در چه جایگاه و مرتبه ای قرار دارد؟ چگونه می توانم جهانی شوم و از طریق کشورم با دیگران همکاری کنم؟
دوره ی بزرگ جهانی شدن مرحله ی دو حدودن در سال های 1800 تا 2000 با وقفه ی حاصل از سال های بحران بزرگ اقتصادی و جنگ های اول و دوم جهانی رخ داد. این دوره اندازه ی جهان را از میانه به کوچک کاهش داد. در جهانی شدن مرحله ی دو شرکت های چندملیتی عامل کلیدی تحول و قوه ی محرک یکپارچگی جهانی بودند. این چندملیتی ها به دنبال بازار و نیروی کار جهانی شدند و توسعه ی شرکت های سهامی عام هلندی و انگلیسی و انقلاب صنعتی گشاینده ی این راه بود. در نیمه ی اول این دوره قوه ی به حرکت درآورنده ی یکپارچگی جهانی افت هزینه ی حمل و نقل به برکت موتور بخار و راه آهن، در نیمه ی دوم افت هزینه ی ارتباطات راه دور به یمن رواج تلگراف، تلفن و رایانه ی شخصی ماهواره، کابل فیبر نوری و اولین امواج شبکه ی جهانی اینترنت بود. در این دوره بود که ما شاهد زایش و بلوغ یک اقتصاد جهانی به مفهوم جریان کالاها و اطلاعات از قاره ای به قاره ی دیگرو ایجاد یک بازار جهانی با معاملات بازار به بازار کالا و کار بودیم. پشتوانه ی این دوره از جهانی شدن پیشرفت های غیرمنتظره ی سخت افزاری بود که از کشتی بخار و راه اهن شروع و در نهایت به ابررایانه ختم شد. سوال بزرگ این دوره این بود: جایگاه شرکت من در اقتصاد جهانی کجاست؟ چگونه می توان از فرصت ها سود جست؟ من چگونه می توانم جهانی شوم و از طریق شرکتم با دیگران همکاری کنم؟
جهانی شدن مرحله ی سه که از 2000 شروع شد قواره ی جهان را از کوچک به ریز کاهش داده و به موازات آن میدان بازی را نیز مسطح کرده است. درحالی که نیروی محرکه ی جهانی شدن مرحله ی یک، کشورهای درحال جهانی شدن، و نیروی محرکه ی جهانی شدن مرحله ی دو شرکت های درحال جهانی شد بودند نیروی محرکه ی جهانی شدن مرحله ی سه، نیرویی که به آن نیرویی ویژه می بخشد، توان نوظهور فرد است. افرادی که در عرصه ی جهانی همکاری و رقابت می کنند. پدیده ای که افراد و پدیده های کوچک را قادر و توانا می سازد و آن ها را به هم پیوند می دهد تا در این حد سهل و یکپارچه جهانی شوند، همان چیزی است که من به آن خاستگاه جهان مسطح نام داده و در این کتاب به تفصیل به آن پرداخته ام. اشاره کنم که این خاستگاه محصول همگرایی رایانه ی شخصی(که یکباره فردفرد انسان ها را قادر ساخت تا نگارنده ی درون مایه ی فردی خود در قالب دیجیتال باشند)، کابل فیبر نوری(که یکباره به افراد امکان داد تا بیش از پیش و بی رقیب در سرتاسر جهان به این درون مایه ها دسترسی پیدا کنند) و ظهور نرم افزار جریان کار( که به افراد در سراسر جهان امکان داد از هر کجا و صرف نظر از دوری مسافت با درون مایه ی دیجیتال مشابه با هم تعامل کنند) است. هیچ کس پیش بینی این همگرایی را نمی کرد. این امر به طور ناگهانی و درست در حوالی سال2000 رخ داد و زمانی رخ داد که مردم در سراسر جهان به حرکت درآمده و دریافتند بیش از هر زمان دیگر، به عنوان فرد، قدرت جهانی شدن دارند؛ بیش از هر زمان دیگر می توانند خود را در رقابت با دیگر افراد در سرتاسر زمین بشناسند و نه فقط در رقابت بلکه در پی فرصت های بیشتر برای تعامل با دیگران باشند. این جاست که هر کس می تواند و باید از خود بپرسد: جایگاه من به عنوان یک فرد در عرصه ی رقابت جهانی و رودرروی فرصت های موجود کجاست و من چگونه می توانم بر روی پای خود در این عرصه با دیگران همکاری کنم؟ص11 و ص12 و ص13
4- مقصود توماس فریدمن از مسطح شدن جهان متصل شدن به مفهوم کاهش موانع تجاری و سیاسی در پرتو پیشرفت های تصاعدی فناورانه در حوزه ی دیجیتال است که تجارت و انجام همه ی کارها را به صورت آنی و مساوی برای میلیاردها نفر در سراسر کره ی زمین ممکن ساخته. در یک جهان مسطح همه ابزار واحدی دارند و در نتیجه همه ناچارند بهترین و خلاق ترین باشند.
5-فریدمن در فصل های بعدی کتابش به عوامل مسطح شدن جهان، آمریکا و جهان مسطح، کشورهای درحال توسعه و جهان مسطح، شرکت ها و جهان مسطح، ژئوپلتیک و جهان مسطح و واقعه ی یازده سپتامبر و فروریختن دیوار برلین می پردازد و موقعیت کنونی جهان، فرصت ها، چالش ها، مشکلات و راه حل ها و.. را تشریح می کند.
در صفحه ی 432 و 433 تمثیل جالبی از توصیف موقعیت کنونی جهان ارائه می دهد:
"چه می شد اگر مناطق جهان به سان محلات یک شهر بودند؟ دنیا در این صورت چه شکلی داشت؟ من آن را این گونه توصیف می کنم:
اروپای غربی چون یک آسایشگاه سالمندان است که پرستاران ترک با گشاده دستی کامل ساکنان پابه سن گذاشته ی آن را تروخشک می کنند.
آمریکا نیز محله ای با دروازه های بسته با دستگاه فلزیابی در مدخل اصلی است که جماعتی فراوان در حالی که در حیاط جلوی خانه ی خود لم داده اند از تنبلی دیگران شاکی اند! در بخشی از حصار پیرامونی آن معبر کوچکی نیز برای تردد کارگران مکزیکی و سایر مهاجران پرانرژی، یاری دهندگان فعالیت این محله ی محصور قرار دارد.آمریکای لاتین، جایی که روز کاری قبل از ساعت ده شب شروع نمی شود و همه تا اواسط روز می خوابند، بخش تفریح و خوش گذرانی این محله و مکانی برای گشت و گذار پرسه زدن است. در میان باشگاه ها چشم تان زیاد به بنگاه های نوپا که فقط شیلیایی ها در آن زندگی می کنند نمی افتد. ساکنان این محله تقریبن هیچ گاه سود خود را مجددن همان جا سرمایه گذاری نمی کنند. بلکه در سوی دیگر شهر پس انداز می کنند.
خیابان عرب ها راسته ی باریکی است که غریبه ها از راه رفتن در آن جز در برخی کوچه های آن به نام دبی، اردن، بحرین، قطر و مراکش واهمه دارند. تنها کسب و کارهای جدید در آن پمپ بنزین ها هستند که مالکان آن نیز چون کله گنده های محله ی لاتین به ندرت پول شان را در محله ی خود سرمایه گذاری می کنند. خیلی ها در خیابان عرب ها پرده ها و کرکره های خود را کاملن می بندند و روی چمن جلوی خانه شان تابلویی با جملات: "ورود غیرمجاز ممنوع است. مواظب سگ باشید" نصب کرده اند.
چین، هند و آسیای شرقی آن سوی خط آهن قرار دارند. محله ی آن ها بازاری بزرگ و انبوه شامل مغازه های کوچک و کارخانه های یک اتاقه است که تعدادی مدرسه ی پیش دانشگاهی استانلی کاپلان ست و کالج های مهندسی نیز لابه لای آن بر خورده اند. در این محله هیچ گاه کسی نمی خوابد. همه در خانواده ها ایلی زندگی می کنند و برای این که خود را به آن سوی درست خط آهن برسانند پس انداز می کنند. در خیابان های چین قانونی حاکم نیست، اما همه ی راه ها صاف و بی دست انداز و همه ی چراغ های خیابان ها کار می کند. به عکس در خیابان های هند هیچ گاه کسی به فکر تعمیرب چراغ های خیابان ها نیست. راه ها ناهموار و پر از شیار و پلیس در اعمال قوانین سخت گیر است. خوشبختانه می توان به پلیس های محلی رشوه داد و همه ی کارآفرینان موفق برای اداره ی کارخانه ی خود از ژنراتور برق و برای حل مشکل تیرهای خطوط تلفن محلی که روی زمین افتاده از بهترین تلفن های همراه استفاده می کنند. آفریقا متاسفانه بخشی از شهر است که در آن همه ی کسب و کارها تخته شده امید به زندگی در حال کاهش است و تنها بناهای نو درمانگاه هستند."...
6-چیزی که برای من در کتاب "جهان مسطح است" آزاردهنده بود آمریکادوستی بیش از حد فریدمن بود! فریدمن یک آمریکایی است، درست. اما او یکی از مدافعان سرسخت جهانی شدن هم هست. خودش هم در جای جای کتابش می گوید که در جهان امروز ملیت و وطن دیگر مفهوم آن چنانی ندارند. اما یکی از مفصل ترین فصل های کتاب را به آمریکای خودش اختصاص می دهد و صفحات زیادی را در باب این که در جهان مسطح شده ی امروز باز هم آمریکا باید از دیگران بالاتر و بهتر باشد می نویسد. امروز همه ی کشورهای دنیا می دانند که چه می خواهند بشوند. آن ها می خواهند آمریکا بشوند. اما آمریکا نمی داند که چه می خواهد بشود. آمریکا باید آینده ی خودش را اختراع کند. این کاملن درست، اما به چه قیمتی؟
چند روز پیش توی کتابخانه ی دانشکده نشسته بودم و یکی از تکالیف بی شماری را که بر سرم خراب هستند انجام می دادم. چند صندلی آن طرف تر مرد جوانی نشسته بود که داشت با دوستش صحبت می کرد. می خواست به یکی از دانشگاه های آمریکا برود: تگزاس یا جورجیاتک. بسیار هم در رفتنش جدی بود. نشسته بود تمام فاکتورهایی که دانشگاه های مزبور برای اپلای شدن در نظر می گیرند لیست کرده بود. معدل بالا از دانشکده، انجام پروژه های تحقیقاتی، مقاله های آی اس آی، نمرات آزمون های زبان انگلیسی معتبر و.... بسیار نگران بود. نمره ی یکی از آزمون های زبانش پایین شده بود و مضطرب بود که نکند جورجیاتک یا تگزاس به خاطر بد بودن زبان انگلیسی اش او را نپذیرد. شنیدن حرف های او و دیدن نگرانی و اضطرابش من را به شدت اندوهگین ساخت.
بزرگ ترین صنعت آمریکا دانشگاه هایش هستند. بهترین و باهوش ترین جوانان سرتاسر عالم استعدادهای خود را پرورش می دهند تا در بهترین شرایط و حالات به آمریکا بروند. این نخبگان چهارگوشه ی عالم بودند که آمریکا را به ابرقدرت مطلق تبدیل کردند. فریدمن در کتابش تاکید دارد که برای این که آمریکا در یک جهان مسطح هم از دیگران بالاتر باشد باید جذب نخبگان چهارگوشه ی عالم را جدی تر ادامه دهد و به پرورش جوانان خودش بسیار اهمیت بیشتری بدهد... سوال بزرگی که برایم ایجاد شد این بود که چرا باید در یک جهان مسطح که همه بر یک سکو می ایستند و هم قدوقامت یکدیگرند باز هم آمریکا باید بالاتر از دیگران بایستد؟ چه عیبی دارد که او هم در این بازی هم سطح و مساوی دیگران باشد؟ چرا؟...
7-در فصل "کشورهای درحال توسعه و جهان مسطح" فریدمن از ایرلند و مکزیک و کشورهای اسلامی به طور کلی می گوید. اما از ایران نامی به میان نمی آید. نکته ای که به شدت با شروع خواندن کتاب به دنبال آن بودم نظریات فریدمن در مورد ایران بود. اما مثل این که ایران در معادلات جهان مسطح هم... البته فریدمن در آن فصل برای همه ی کشورهای درحال توسعه که ایران را هم می شود جزئش در نظر گرفت نسخه هایی برای پیشرفت می پیچد. اما به طور خاص در مورد ایران... فقط در جایی از کتابش مفهومی به نام"ضریب مسطح بودن" را معرفی می کند و می گوید:"هر قدر کشوری مسطح تر باشدمنابع طبیعی کمتری دارد و در یک جهان مسطح شرایط بهتری خواهد داشت. کشور ایده آل در جهان مسطح کشور فاقد منابع طبیعی است. کشورهایی که از منابع طبیعی برخوردار نیستند معمولن خود را از درون می کاوند. آن ها به جای حفاری چاه های نفت برای استخراج انرژی، کارآفرینی، خلاقیت و هوش مردان و زنان خود تلاش می کنند."ص372...
8-جهان مسطح است(تاریخ فشرده ی قرن بیست و یکم)
نوشته ی توماس ال فریدمن
ترجمه ی احمد عزیزی
انتشارات هرمس
613 صفحه-10000تومان
پس نوشت: نشست بررسی کتاب"جهان مسطح است" در شهر کتاب: (@@@) و (@@@)
گزارش دیگری از این نشست به روایت محمد نجفی: @@@
پس نوشت ۲: دانلود پاورپوینت معرفی و خلاصهی "جهان مسطح است" به انگلیسی: @@@