علیرضا عاشوری
واقعن نمیدانستم چه بگویم. من برای تسلا دادن و آرام کردن آدم مناسبی نیستم. این جور مواقع چاک دهنم بسته میماند. انگار بلد نیستم حرف بزنم. فقط سکوت کردم. هوای بیرون ابری بود و باران میبارید. سالن دانشکدهی فنی تاریک بود و دلگیر. و او میخندید. و خندهاش دمبهدم کمرنگتر میشد. با خودم کلنجار میرفتم که جملهای بگویم. از آن جملهها که آدمهای بزرگ به آدمهای بزرگ میگویند. من آدم بزرگی نبودم. تنها جملهای که به ذهنم رسید این بود: من افتخار میکنم که توی دانشکده و رشتهای درس میخوانم که تو هم خواندهای. و این احمقانهترین احمقانهترین احمقانهترین احمقانهترین جملهای بود که میشد به او گفت. پس هیچی نگفتم. محمد چندجملهای گفت و بعد وقتی او حکایت تلخش را گفت دیگر چیزی برای گفتن نماند. خداحافظی کردیم و ریش صورتش، لبخند گشادهاش و مظلومیت چشمهایش برایم به یادماندنی شدند...
پنج سال حبس برایش بریدهاند. و این پنج سال پنج سال از اوج جوانیاش است. ورودی هشتادوچهار مکانیک دانشگاه تهران است، با رتبهی 300 و طراح حرفهای سایت و پنج سال از سال هایی که بهش میگویند عنفوان جوانی...
ترم پیش به خاطر انتخابات مرخصی تحصیلی گرفت. یک سره وقتش را صرف آرمانهایش کرد. خودش توی جلسهی دادگاهش این طور گفت:"بعد از سخنان مقام معظم رهبری برای حضور گسترده در انتخابات آمادهی انتخابات شدم که با رهبری ابوالفضل فاتح سوار بر قطاری شدم که نخستوزیر جنگ تحمیلی را یاری کنم."
و بزرگترین گناهش حتمن همین بوده.
او بیحاشیهترین فرد دادگاه پنجم بود. برای جانبهدربردن آبروی کسی را نریخت. به کسی فحش نداد. حتا از خودش آن چنان که باید دفاع نکرد...کیفرخواستش پر بود از اتهاماتی که معلوم نشد چه طور اثبات شدند: اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور، فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی از طریق شرکت در تجمعات غیرقانونی و ایجاد شبهه تقلب در نتیجه انتخابات و سلب اعتماد عمومی نسبت به مراجع رسمی کشور، اخلال در نظم عمومی از طریق بلوا و آشوب و ایجاد ترس در جامعه و تخریب اموال عمومی و دولتی.
خودش گفت: در تجمعات غیرقانونی به هیچ وجه حضور نداشتم.
و وکیلش چیزهای بیشتری گفت: یکی از جرایم موکلم تخریب و احتراق اموال عمومی و دولتی است در حالی که وی در 28 خردادماه به علت فوت بستگانش به شهرستان محلات رفت و در سوم تیرماه از آنجا بازگشته و در روزهای برگزاری تجمعات در تهران نبوده است. هیچ دلیلی علیهاش نیست و هیچ عکس و فیلمی مبنی بر حضور وی در پرونده موجود نیست. اتهامات قابل انتساب نیست .
جرم اخلال در نظم جامعهی عمومی از طریق بلوا،آشوب و حرکات غیرمتعارف و ایجاد ترس و وحشت در جامعه به دلیل عدم حضور موکلم و تفهیم نشدن اتهام جرم متوجه وی نیست.
گفت: دلیل قانونی برای شرکت در تجمعات غیرقانونی موکلم وجود ندارد و تنها اتهام محرز شده موکلم در پرونده این است که طراح وب سایت بوده و دو سایت را طراحی کرده است. طراحی سایت را برای افراد زیادی انجام داده از جمله سایت یکی از نمایندگان مجلس را نیز طراحی کرده و از این طریق امرار معاش میکند که این نمیتواند عنوان اتهامی یا تکمیل کنندهی اتهام باشد. وی مسوول فنی در ستاد یکی از کاندیداها بوده اما بعد از انتخابات موضوعاتی پیش آمد و از طریق ایشان خبر تجمع میدان بهارستان و بیانیهی انجمن اسلامی دانشگاه تهران داده شد که موکلم مستقیما نقشی در انتشار آنها نداشت که این کار از نظرحقوقی میتواند معاونت باشد. با توجه به اینکه موکلم نقشی در تحلیل و ارائهی خبر نداشت و به عنوان واسط عمل کرد تقاضای برائت وی را دارم. بیانیهی انجمن اسلامی که روی سایتها رفته نیز ربطی به موکلم ندارد. روی جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام لطفا تجدیدنظر شود.
و...
اصلن قبول. عقل و منطق و شعور و انصاف را بیخیال... ولی آخر چرا؟! پنج سال... آخر چرا؟!!!
هنوز حکایت پنج سال از زبان خودش توی گوشم زنگ میزند: منو بردن توی یه اتاق. قاضی صلواتی اومد روبهروم نشست. بهم گفت: پسرم، بیا این حکم دادگاه ته. یه ورق بهم داد. خوندمش. با تعجب بهش نگاه کردم. پنج ساااال؟!!!