احمدرضا عابدزاده
هنوز هم وقتی آدامس می جوم یاد احمدرضا می افتم. هنوز هم وقتی آدامس می جوم احساس قدرت و صلابت می کنم. هنوز هم وقتی فوتبال های ایران را نگاه می کنم دوست دارم اسم احمدرضا را به عنوان دروازه بان تیم ملی بشنوم...
احمدرضا عابدزاده دوست دارم بشوم. او اسطوره ی صلابت بود. وقتی ایران زیرفشار قرار می گرفت او امید بود. وقتی توپ های خطرناک را می گرفت و می چسباند به بغلش و لبخند می زد من هم دلم می خواست لبخند بزنم. استیل ش وقتی توی چهارچوب می ایستاد دقیقن اجرای عملی کلمه ی صلابت بود.
مرد لحظه های بزرگ بود. ایران-استرالیا یقینن اگر او نبود هیچ گاه برای ما حماسه نمی شد. من دوست دارم او بشوم، چون آدمی بود که می شد به او ایمان داشت. چرند نگفته ام اگر بگویم او آخرین مرد فوتبال ایران بود که می شد به او ایمان داشت. وقتی توی دروازه می ایستاد می توانستی ایمان داشته باشی که او جانش برود نمی گذارد توپ ها گل شوند. همه ی هم تیمی هاش می توانستند ایمان داشته باشند که پشت شان گرم است، که یک مرد پشت شان ایستاده است، مردی که می شد به او ایمان داشت...