رضا امیرخانی
رضا امیرخانی دوست دارم بشوم،چون:
_ او یک مهندس مکانیک است. رشته ای که دارم توی دانشگاه می خوانم ش. او یک مهندس کاردرست مکانیک است. هنوز هم کار مهندسی می کند. نویسندگی را الان بیشتر می کند. ولی هنوز هم مکانیک است. و مطمئنم که عاشقانه مکانیک خوانده. و عاشقانه هواپیمای دونفره طراحی کرده و عاشقانه خلبان شده...
_ در مورد هر چیزی مانیفست دارد: در مورد فوتبال مانیفست دارد، در مورد فرار مغزها مانیفست دارد، در مورد مدیریت دولتی، در مورد علی پروین، مسعود کیمیایی، هری پاتر مانیفست دارد. آن هم نه از نوع مانیفست های تریپ روشن فکری. او در مورد همه ی چیزهای دوروبرش فکر کرده، آن ها را از فیلترهای خودش و عقایدش گذرانده و به مانیفست خودش رسیده. این که مانیفست ش خوب است یا بد است یا در تضاد وتوافق با عقاید من یا دیگری است یا نه اصلن مهم نیست، مهم این است که او مانیفست دارد.
_ scaleableکار می کند، نه درست تر این است که بگویم کارهاش را scaleable می کند(یعنی اول کاری را انجام می دهد و بعد آن را scale می کند.) و کارهاش حساب کتاب دارد. یک تکه از مصاحبه اش را با مجله ی توقیف شده ی شهروند امروز این جا می آورم که از این تکه یک جمله ش برام مهم ست:
سوال: رمان بیوتن رمان نسبتا حجیمی است. سوالم این است که اصولا الان در ایران، به دلایلی که همه میدانند، مثل مشکلات وقتی، امنیتهای ذهنی، فکری و حتی تنبلی، رمان حجیم نوشته نمیشود. چیزی که به نام رمان در این سالها به دست ما میرسد، رمانهایی است که در نهایت صد و بیست یا صد و سی صفحه دارد. شما هم در تجربه «منِ او» و هم تجربهء آخرتان رمانی حجیم نوشتهاید. اول میخواستم دربارهء سختی نوشتن رمان با حجم بالا بگویید که درآوردن این هارمونیها چطور است و این که چه کار کردید که به سمت این نوع نوشتن رفتهاید؟
جواب: خواستِ من نوشتن رمان حجیم نبود. اتفاقا با توجه به اقتضائاتِ بازار نشر دوست داشتم کاری زیر سیصد-چهارصد صفحه بنویسم. چون همچه کتابی مناسبتر است برای بازار نشر. تدبیر در کارِ خلاق همیشه لنگ تقدیر است. کار طولانیتر شد از آنچه میخواستم. اما نکتهای که در صحبتِ شماست، بسیار درست است. مسائل در کشور ما و جهان پیرامونِ ما به شدت در حال تغییر و تغیر است. پیدا کردن لایهای که در طول کار دست نخورده باقی بماند، کار مشکلی است. نوشتن این کار از آغاز تا پایان چیزی حدودِ شش سال و نیم وقت گرفت. البته واقعیت این است که همواره مشغول و ممحض در امر نوشتن نبودم. سردبیری لوح بود دو-سه سال، دو سال مسوولیت در انجمن قلم ایران بود، نوشتن سفرنامهی داستان سیستان و مقالهی بلند نشت نشا بود... نموداری در محل کارم دارم که تعداد کلماتی را که هر روز نوشتهام، نشان میدهد. میتوانید ببینید که مشغولیاتِ بیرونی من گاهی اوقات تا چه مقدار توانسته کار را ضایع کند و عقب بیندازد. در واقع شاید دو سال یا یک سال و نیم نگارش واقعی طول کشیده باشد. حتی همین یک سال و نیم هم پیوسته ننوشتهام و به این معنا، شاید هارمونی کار به هم ریخته باشد؛ مخصوصا در اوایل کتاب که هنوز قصه جا نیفتاده بود. ماههای آخر که تمام وقتم را به نوشتن میپرداختم، در هر ماه بیش از سالهای اول مینوشتم. هفتهای بود که مقدار نوشتن در آن، از دو سالِ آغازینِ کار بیشتر بود! اما پیدا کردن آن لایهء ثابت، مهمترین کاری است که ذهن نویسنده باید انجام دهد. وسطِ نوشتن بیوتن – یعنی بعد از نوشتن دو فصل –یازده سپتامبر اتفاق افتاد و...
نظم و ترتیبی که توی دبستان و دبیرستان و... به خورد بچه ها می دهند این است که هر روز یک سری کارهای خاصی را در ساعت های خاصی انجام بدهی. این نظم وترتیب همان «نظم نیست انگار» افخمی است. این نظم و ترتیب نیست. نظم و ترتیب یعنی این که بدانی داری چه کار می کنی، یعنی این که scaleable عمل کنی و برات مهم باشد چه کار کرده ای...
_ در لاک خودش فرو نرفته. با چشمانی باز به دوروبرش نگاه می کند، با شفقت به جامعه ی خودش نگاه می کند، با دیدی انتقادی و البته خاص خودش به معضلاتی که جامعه مواجه با آن هاست نگاه می کند و در مورد آن ها حرف می زند می نویسد. آخرین خبری که از او در سایتش منتشر شده بود این بود که می خواهد «نفحات نفت» را در مورد گرفتاری مدیریت دولتی در ایران بنویسد. با این جور نوشتن هاش حال می کنم، شدید. شاید خیلی ها او را به نویسنده ی حکومتی بودن محکوم کنند. شاید خیلی ها به جنگ کافه پیانو و بی وتن فکر کنند و تو دل خودشان بگویند کافه پیانو 14(چون نویسنده اش حکومتی نیست) بی وتن 5(چون حکومتی ست). شاید بگویند چون حکومتی ست در لاک خودش فرو نرفته. اما به نظر من این ها همه ش خزعبلات است. خیلی ها تو این مملکت نویسندگانی حکومتی اند. خیلی هاشان حکومتی اند و ظاهرشان نشان نمی دهد، انکار می کنند. خیلی هاشان با این که حکومتی اند خایه و عرضه ی نگاه کردن به دوروبرشان را ندارند. اما او خایه اش را دارد و مهم تر عرضه اش را هم دارد. خیلی از نویسندگان جناح به اصطلاح روشن فکر تو لاک خودشانند چون عرضه ی نگاه کردن به دوروبرشان را ندارند، چون عرضه ی نوشتن در مورد دوروبرشان را ندارند، چون افلیج ند. اگر زبان داستان هاشان پیچیده نبود معلوم نیست می خواستند چه سپر دفاعی ای در مقابل خودشان بگیرند... تازه با همه ی این ها مگر «شولوخف» بزرگ نویسنده ای حکومتی نبود، مگر نویسنده ای دشمن آمریکا نبود؟ ولی با این حال همه ی دنیا و بیش از همه آمریکایی ها «دن آرام» ش را تحسین کرده اند و می کنند...
_ «من او» را نوشته است.
_ و...