کتاب سوال ها
من آن روز ۳ بار به کتابخانهی مرکزی رفتم. ۲ تا سهمیهی کتابم آزاد بود و این آزارم میداد. ولی هر چه قدر در بین قفسههای کتاب تالار ابوریحان در بین آن همه کتاب داستان و رمان و شعر و ترجمه و فیلمنامه و نمایشنامه و فلان و فلان راه میرفتم چیزی را که میخاستم نمییافتم. کتابی را میخاستم که جایی از وجودم را آرام کند تا اگر بیقرار میکند آن قدر بیقرارم کند که آتش بگیرم. انتظار خیلی بالایی بود. قبل از ناهار ۴۰دقیقه گشتم و کتابها را نگاه کردم و نگاه کردم نیافتم. انگار همهی کتابهای خاندنی خودشان را از من پنهان میکردند. چند دقیقه هم به سرم زده بود که کلیدر را شروع به خاندن کنم و بعد نهیبها بود که پسر تو الان وقت چند جلد کتاب خاندن نداری که...
و بعد در بین آن همه بالا و پایین شدنها بود که کتاب پابلو نرودا خودش را نشانم داد و من ورقش زدم و دیدم کوتاه است. خاندم که آخرین کتاب پابلو نرودا قبل از مرگش بوده و بعد خوش خوشانم شد که اسم کتاب هست: کتاب پرسشها. اینکه آدم شاعر باشد و بعد یک عالمه سوال داشته باشد آن قدر که سوالهایش اندازهی یک کتاب باشند چیزی بود که من را جذب خودش کرد...
یک بار توی یکی از مصاحبههای پل استر خانده بودم که هر کدام از رمانهایش را به خاطر سوالی که توی ذهنش پیچ و تاب میخورده نوشته و بهش حسودیم شده بود که ملت چه قدر به سوالهایشان وقع مینهند و کتاب پرسشهای پابلو نرودا را که خاندم فهمیدم سوال را قشنگ و زیبا پرسیدن هنری ست که فقط باید به نظارهاش نشست...
خاندم و رونویسی کردم:
- چرا درختها
ریشههای شکوهمندشان را پنهان میکنند؟
درخت از زمین چه آموخت که قادر به گفتوگو با آسمان شد؟
_ با کدامین ستاره گلایه میکنند
آن رودخانههایی که هرگز به دریا نمیرسند؟
- آیا حقیقت دارد که درون خاکریز مورچهها
رویا دیدن یک وظیفه است؟
_ آیا در جهان چیزی غمگینتر هست از
قطاری که زیر باران ایستاده است؟
چرا کوسه ماهی
به آژیر گوشخراش حمله نمیبرد؟
آیا دود با ابرها گفتوگو میکند؟
آیا «هرگز» از «دیر» بهتر نیست؟
- آیا مردی که همیشه در انتظار است
بیش از مردی تاب میآورد که هرگز به انتظار کسی نبوده؟
- چرا بیزارم از شهرها
که بوی زن و شاش میدهند؟
آیا شهر اقیانوس بزرگی
از تشکهایی که میلرزند نیست؟
کتاب سوال ها/ پابلو نرودا/ ترجمهی کامل طالبیان/ نشر آتنا
پس نوشت: ترجمهی بهتری یافتم. این یکی ترجمه توی کتابخانهی مرکزی دانشگا نبود. ولی وقتی نگاهش کردم واقعن بهتر بود. این شعرهای پابلو نرودا این قدر خوب بودند که با ترجمهی معمولی هم من را به وجود آورده بودند. با ترجمهی احمد پوری چیز بهتری هستند حتا...
- ۶ نظر
- ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۵:۵۸
- ۹۰۷ نمایش