وسط کالیفرنیا، تو دل جنگلهای ملی "لوس پادرس" بود که بهش برخوردیم. گفتم: «هی مرد این خانم خانما مال توئه؟»
مرد نشسته بود روی یک صندلی. رو به دریاچه هم نشسته بود. پاهاش را روی هم انداخته بود و بیخیال دنیا سرش را فرو برده بود توی یک کتاب. سرش را بالا آورد و گفت: «۱۰۰در ۱۰۰.»
گفتم: «میتونم یه نگاه بهش بندازم؟ مال سال چنده؟»
همان طور که روی صندلیش نشسته بود گفت: «البته. این خانمی مال سال ۱۹۶۶ ست و ازین که جلب توجه کنه اصلن بدش نمییاد. من دیوونهی وستفالیام۱. این یکی از قدیمیترین مدل هاشه. سنگین ازش کار کشیده شده. ولی به شدت دوست داشتنیه. به زنگ زدگیها و نقطه نقطههای تنش نگاه نکن. بعد این همه سال و آفتاب مهتاب دیدن هنوز هم بیرنگه بیرنگه.»
موتورش را نگاه کردم. یک اثر هنری بود. یک تابلوی مرصع کاری شده با تشتک تمام نوشابههای سالهای مختلف. پر واضح بود که موتورش آن موتور فابریک قدیمی نیست. به فیلیپ گفتم: «چند ساله که تو صاحب اینی؟»
گفت: «۳۵ سال.»
هیچی نگفتم. فیلیپ ۳۵سال با این ماشین زندگی کرده بود. تعریف کرد که چطور موتورش را تکه تکه کنار بزرگراهها و جادهها جفت و جور و سر هم کرده. تعریف کرد که چه طور الان ۱۵سال است که دیگر حتا خانه هم ندارد. این فولکس وستفالیا هم خانهی او بود و هم ماشین او. هر جایی که میرفت ماشین را پارک میکرد و حداقل یک هفته تکانش نمیداد. کیلومترشمار فولکس میگفت که ۷۵۰هزار مایل کار کرده. فیلیپ میگفت از وقتی موتورش را نونوار کرده ۱۵۰هزار مایل باهاش راه رفته...
اینها را که گفت دوباره سرش را فرو برد توی کتاب. او دوباره توی کتابش غرق شد. خورشید در آن سوی دریاچه در حال غروب بود...
۱: وستفالیا: یک مدل مخصوص از کارخانهی فولکس واگن که شامل ماشینهایی میشد که برای کمپینگ و اردو و مسافرت طراحی میشد.
ترجمه ی آزاد ازین وبلاگ
- ۷ نظر
- ۲۲ آذر ۹۱ ، ۱۱:۵۴
- ۵۷۹ نمایش