سیستم 1 و سیستم 2
خانم و آقای هریس توی کتاب "ماندن در وضعیت آخر" برای تحلیل رفتار متقابل آدمها از یک مدل سادهی سهقسمتی استفاده کرده بودند: مدل کودک، بالغ و والد. مدل سادهای که با کمکش توانسته بودند ریشهی خیلی از دردها و رنجهای روانی مشترک بین آدمها را شناسایی کنند و برای ارتباط هر چه درستتر آدمها راهکار ارائه بدهند.
دانیل کانمن هم یک روانشناس است. اگرچه او نوبل اقتصاد را در سال 2002 به نام خودش ثبت کرد. ولی تخصصش روانشناسی است و نوبل اقتصاد را هم به خاطر وارد کردن جزئیات روانشناسی به اقتصاد بخش دادند: شاخهای جدید از اقتصاد به نام اقتصاد رفتاری. او برای بیان نحوهی تصمیمگیری و قضاوت کردن آدمها در زندگی روزمره از یک مدل 2 قسمتی استفاده کرده: سیستم 1 و سیستم 2.
کتاب "تفکر، سریع و کند" یک کتاب 700 صفحهای در بیان همین مدل 2 قسمتی از طرز تفکر آدمها برای قضاوتها و تصمیمگیریهایشان است. به فارسی ترجمه شده. فروغ تالوصمدی ترجمه کرده و ترجمهی وحشتناکی هم هست. جوری که خواندن بعضی از قسمتهای کتاب از شدت الکن و نامفهوم بودن آدم را پیر میکند. در حالی که این کتاب جزء پرفروشهای بازار کتاب آمریکا بوده و مطمئناً وقتی کتابی پرفروش میشود، روان و بیدست اندازی شاخصهی اولیهی آن است. باری، لنگه کفش در بیابان غنیمت است و خواندن همین ترجمهی نیمبند هم به کار آدم سرعت میبخشد.
سیستم 1 سیستم خودکار مغز است و سیستم 2 سیستم پرزحمت و کند مغز.
وقتی ما بیداریم هر دو سیستم فعالاند. سیستم 1 همیشه به صورت خودکار کار میکند و سیستم 2 عموماً در راحت راحت و بیزحمت قرار دارد. بیشتر از تصمیمها توسط سیستم 1 گرفته میشود و فقط در مواردی که سیستم 1 نمیتواند تصمیمگیری کند به سیستم 2 ارجاع میدهد. سیستم 2 تفکر عمیقتر است. ولی زود خسته میشود. خیلی هم کند است.
سیستم 1 عموماً با الگوهای کاربردی و تعریفشده کار میکند. سیستم 2 برای مواردی است که الگوهای معمول کاربرد ندارند. نکته این است که سیستم 1 سیستم فضولی است و در خیلی از موارد حتی وقتی که نباید تصمیمگیری کند و باید به سیستم 2 ارجاع بدهد هم این کار را نمیکند و خودش کارها را انجام میدهد. سیستم 2 خیلی دقیق است. همه چیز را میسنجد و به همین خاطر تنبل است.
خیلی از خطاهای تصمیمگیری ما به خاطر ویژگیهای عملکردی سیستم 1 است.
یک جایی در فصل 18 کتاب کانمن یک مثال میزند و طرز تفکر ما حین قضاوت را تشریح میکند.
خیلی قشنگ است مثالش. یک جورهایی خلاصهی کل نکاتی است که در فصلهای قبلش گفته. او یک آزمایش طراحی کرده. دو گزاره در مورد جولی میگوید و در مورد او یک سؤال میپرسد. سؤالی که اگر ما هم بودیم همان جوابهایی را میدادیم که خیلی دیگر از مردم دادهاند. سؤال آزمایش اینطوریها است:
جولی در حال حاضر دانشجوی سال آخر در دانشگاه ایالتی است. او وقتی چهار سال داشت میتوانست به راحتی بخواند. به نظر شما معدل کل او چند است؟
خیلی از آدمها از جمله خودم نمرهی بالایی را برای معدل او حدس زدیم. ولی چه طور؟
سیستم 1 سریع دو جملهی اول را میخواند. این سیستم بهشدت به دنبال پیدا کردن روابط علت و معلولی است. حتی اگر دو تا چیز دور از هم را هم جلویش بگذاری دوست دارد بین آن دو تا روابط علت و معلولی پیدا کند. در اینجا بین شواهد (توانایی خواندن در 4سالگی) و پیشبینی (معدل جولی) روابطی علت و معلولی جسته میشود.
سیستم 1 یک ویژگی دیگر هم دارد: حافظهی تداعی گرا. حافظهای که کافی است دو سه مورد به ظاهر منطقی به او بدهی تا برایت یک داستان پر آب و تب در ذهن بسازد. حافظهی تداعی گرا سعی میکند جوری از عناصر موجود در ذهن داستان بسازد که برای سیستم 1 منطقی جلوه کند. اگر منطقی نباشد پای سیستم تنبل و پر از بوروکراسی 2 پیدا میشود و همهی کارها به تعویق میافتد.
حافظهی تداعی گرا سریع داستانی در مورد باهوش بودن جولی در ذهن میسازد که به نظر سیستم 1 منطقی است.
در مرحلهی بعدی ویژگی بعدی سیستم 1 ظاهر میشود: عدم تواناییاش در شناختن بُعدها. به نظر سیستم 1 بُعد همهی چیزهای قابلاندازهگیری یکی است. اگر هم یکی نباشد، او یکی میکند. شدت به وقوع پیوستن همه چیز برای سیستم 1 یکی است. توانایی خواندن یک ویژگی است و یک معیار اندازهگیری دارد. معدل دانشگاه چیزی دیگر که معیار و بُعدش فرق میکند. ولی سیستم 1 سریع این دو تا را همشدت میکند: اگر توانایی خواندن بالا است پس باید معدل هم بالا باشد.
و آخرسر یک ویژگی دیگر سیستم 1: قدرت انتقال و تغییر دادن موضوع. حاصل استنتاجهای علت و معلولی کمی با سؤالی که پرسیده شده فاصله دارد. جولی در 4 سالگی میتوانسته بخواند. پس باهوش است و استعداد دارد. اما سؤال در مورد معدل پرسیده. یک انتقال کوچک اتفاق میافتد: کسی که استعداد دارد پس معدلش هم بالا باید باشد. به راحتی یک انتقال صورت میگیرد و سؤال پرسیده شده پاسخ داده میشود.
و مهمترین ویژگی سیستم 1 که سیستم اصلی در قضاوتهای آدمی است: این سیستم از آمار و احتمال چیزی نمیفهمد.
حتی 1 درصد هم این احتمال را قائل نمیشود که بین 4 سالگی تا جوانی یک آدم هزاران اتفاق ممکن است بیفتد. این سیستم عدم قطعیت نمیفهمد. هر چه که گفته شده همان است. هر چیزی که میبیند تمام واقعیت است. عدم قطعیت وجود ندارد. احتمال این را که در این بین اتفاقی افتاده باشد در نظر نمیگیرد. احتمالی که دور هم نیست. در طی سالیان ممکن است هزاران اتفاق برای ذهن جولی افتاده باشد. ممکن است او بحرانهای عاطفی گوناگونی را در سالهای دانشگاه سپری کرده باشد... ممکن است اصلاً جولی 4 سالگی نباشد... ولی سیستم 1 اصلاً این را در نظر نمیگیرد...
و این سیستم 1 خداوندگار قضاوتها و تصمیمگیریهای خیلی از ما آدمهاست...
نقاشی اثر David Plunkert که از معرفی کتاب تفکر, سریع و کند در نیویورک تایمز برداشته شده است.
- ۱ نظر
- ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۶:۰۷
- ۱۱۹۷ نمایش