سپاه اسلام
کتاب ده روز با داعش را خواندم. کتاب خوبی بود. تکههای زیادی را خط کشیدم. یورگن تودنهوفر، روزنامه نگارآلمانی برایم ستودنی بود. هر چند به نظرم اگر من کتاب را مینوشتم، توصیفهای دقیقتر و بهتر و جزئیات بیشتری را شرح میدادم و روایتم جذابتر میبود. ولی دل و جرئت تودنهوفر برای سفر به قلمرو سرزمین دولت اسلامی و تیزبازیهای او و موی دماغ شدنش چیزهایی هستند که فقط از آن پیر آلمانی برمی آید و لاغیر. کتاب تصویر بیطرفانهای از داعش ارائه داده بود و جان کلام داعش را شرح داده بود.
و راستش... داعش یک جذابیت غریبی دارد. جذابیتی که باعث میشود جوانان هلندی و انگلیسی و آلمانی و مراکشی و آمریکایی، زائرانه هزاران کیلومتر راه را بکوبند بروند ترکیه و از مرزهای ترکیه وارد قلمرو دولت اسلامی شوند و بجنگند. جذابیتی که برای منی که در یک جامعهی مثلا اسلامی زندگی میکنم هم قابل لمس است... چه جذابیتی؟ جذابیت دروغ نگفتن.
داعش دروغ نمیگوید. ادعای قوانین صدر اسلام را دارد و ازین که مطابق صدر اسلام برده داری کند، غیرمسلمانها را بکشد، گردن بزند، انگشت قطع کند، زنان ایزدی را تبدیل به کنیز کند و همچون کنیزان صدر اسلام از آنها بهره کشی جنسی کند هیچ ترسی ندارد. میگوید اسلام همین است و بیهیچ چون و چرایی اجرایش میکند. حرفها و عملهایش دوپهلو نیستند. وحشیگری اگر میکند، انکار نمیکند... و فکر میکنم ادعای دروغ نگفتن، آن قدر جذاب است که هیچ گاه تفکر داعشی از بین نرود...
چه میخواستم بگویم؟
آهان. شبکههای اجتماعی پر شده است از مرثیههایی که برای سربازهای دیروز سراییده شده. سربازهایی که توی یک تصادف رانندگی کشته شدهاند. من به شخصه از راننده اتوبوسها خوشم نمیآید. جملهام هم این است: راننده کامیونی که نمیتواند با جاده کنار بیاید و از تنهایی خودش و جاده ترسان میشود، میرود راننده اتوبوس میشود... باز هم بیمسئولیتی یک راننده اتوبوس کار دست همه داد. مرثیهها در مورد سربازها زیادند. به حق هم هستند. بار اول نیست که. از آن اتوبوس سالهای دور المپیادیهای دانشگاه شریف بگیر تا دیروز... کشتار جمعی به همینها میگویند دیگر. چیزی که حالم را به هم زد، رفتار دروغین مسئولان بود. از رییس جمهور تا فرمانده نیروی زمینی. آن تریپشان که خواستهاند از بازماندگان و خانوادههای از دست رفتگان دلجویی کنند. رفتهاند ملاقات. اینها همهاش دروغ است. ادای رفتار مسئولانه است. فشار رسانهها است...
اسلام میگوید خون هر مسلمان به اندازهی پول 100شتر میارزد. از آن حکمهای صدر اسلامی است که بیتغییر مانده است. این روزها شتر دیگر ارزان است. مثل صدر اسلام نیست که وسیلهی نقلیهی راههای دور باشد. مثل صدر اسلام نیست که ارزش آن چنانی داشته باشد. این روزها اگر پراید را هم وسیله نقلیهی راههای دور حساب کنی باز پول خون یک مسلمان عدد قابل اعتنایی میشد... پول 100شتر میشود ۱۹۰ میلیون تومان. به اندازهی پول یک ماشین شهری متوسط حرام قلمههای بیشمار ایران... کاریش نمیشود کرد. خون مسلمان توی صدر اسلام خیلی گران بوده. ولی این روزها به دلایلی که من دانشش را ندارم ارزان حساب میکنند. بعد مسلمانها با هم از هر نظر برابرند. اینکه این مسلمان المپیاد فیزیک دارد، آن یکی معتاد است، این یکی سرباز است و ازین حرفها نداریم. توی اسلام همه با هم برابرند و پول خون شان هم با هم برابر است. این یعنی اینکه ما در اسلام فردیت به آن معنا نداریم. اینکه در کشورهای غربی پول خون یک استاد دانشگاه ۱۰۰۰ برابر پول خون یک کارگر است، یعنی فردگرایی. به خاطر همین کشته شدن ۱۹ تا سرباز یا ۴۵ نفر مسافر یا ۷ تا المپیادی فیزیک شریف هیچ فرقی ندارد. فرد معنایی ندارد. برای مرجع تقلیدی که توی قم نشسته و فتوا صادر می کند، سرباز و المپیادی و کارگر و مسافر توفیری ندارد. میخواهم بگویم این مرثیه سراییها همه بازی مدرنیسم است. وقتی اصل غرامت بر اساس احکام صدر اسلام پرداخت میشود، دلجویی هم باید به سبک صدر اسلام باشد. ازین دلجویی های مدرنیته که پیام تسلیت بدهیم و این حرفها همهاش سیاست است و دروغ. ما که میدانیم ریشهی فکر و عمل از همان فکر 100شتر و برابری میآید و ۱۹ تا کمتر و بیشتر توفیری ندارد برای شما. چرا میخواهید سر ما را گول بمالید؟!
- ۷ نظر
- ۰۳ تیر ۹۵ ، ۲۱:۵۹
- ۹۸۳ نمایش