جیببُرها به بهشت میروند
نشست هماندیشی موانع کسب و کار در ایران.
عنوان و اعضای نشست برایم جذاب بود. به خاطر همین 1 ساعتی زودتر راه افتادم تا بهش برسم. کمی دیر رسیدم. تا ناهار بخورم و شکمم را از قار و قور نجات بدهم نیم ساعتی از شروع نشست گذشته بود. لابی دانشکده شیمی خلوت بود. ولی وقتی وارد سالن جابر شدم دیدم گوش تا گوش نشستهاند. ولی آن بالا 2 تا از 4 تا صندلی خالی بود. 2 تا استاد شریفی بودند: دکتر مشایخی و دکتر نایبی. ولی 2 نفری که قرار بود از صنعت و تجارت بیایند با تاخیر نیم ساعت چهل دقیقهای آمدند.
برنامه را بسیج برگزار کرده بود. بچههای بسیج شریف یک حالتِ "ما صاحب همه چیزیم"ِ عجیبی دارند. شبیه این سانتافهسوارها هستند که فکر میکنند تمام جادهها ارث بابایشان است. به خاطر همین حالتِ "ما صاحب و وارث ارکان قدرتیم" این جور برنامهها را توی شریف آنها برگزار میکنند. نمونهی کلاسیکشان هم دانشجوی 16-17 سال پیش دانشکده صنایع شریف است: مهرداد بذرپاش که در 28 سالگی مدیرعامل پارس خودرو و سایپا شد... تو خود بگیر حدیث این مجمل را!
5 دقیقه بعد از من و 35 دقیقه بعد از شروع جلسه، محمدرضا دیانی آمد. مالک گروه صنعتی انتخاب و مجموعهی اسنوا و رییس انجمن تولیدکنندگان لوازم خانگی. یک مدیر صنعتی تمام عیار اصفهانی بود. با لهجهاش شروع کرد به خاطره گفتن. مجری از نقش دولت در فرآیندهای کسب وکار پرسید. او هم برنامهی طولانیمدت نداشتن دولت را بزرگترین بدبختی کسب و کار در ایران نام برد. این که هیچ کسی نمیتواند در ایران برنامهریزی طولانیمدت داشته باشد... شاهبیت حرفهایش هم این بود: توی بلبشوی تصمیمات دولت و مجلس، آدمی که بتواند از بانکها وام بگیرد و بعد هم وام را پس ندهد خوشبختترین آدم در کسب و کار ایران خواهد بود. جملهای که ملت توی سالن برایش دست زدند! مثال خودش را زد که چطور یک وام عظیم را پس نداد و بعد از چند سال سر پس ندادن این وام چه سود عظیمی کرد....
بعد از حرفهای او پدرام سلطانی آمد. با 45 دقیقه تاخیر. مردی کراواتی و شسته رفته. قائم مقام اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران و رییس هیئت مدیرهی شرکت پرسال. پولداری از تمام وجناتش میبارید. دکترای دندانپزشکی داشت و لیسانس ام بی ای از منچستر انگلیس. نیامده نوبت حرف زدنش بود. اول تیکه انداخت که از شگفتیهای مملکت ماست که باید در ورودی برجستهترین دانشگاههاش رو از توی کوچه پس کوچهها پیدا کرد. بعد خواست که آمار و ارقام نشان بدهد. آمار رتبههای کسب و کار ایران از منظر موسسات ارزیاب بینالمللی. از منظر بانک جهانی. ولی ویدئو پروجکتور سالن خراب بود و او نتوانست آمارهایش را به ما شنوندگان و بینندگان نشان دهد. دوباره تیکه انداخت که امکانات سمعی بصری برترین دانشگاههای ما از یک شرکت رتبه پایین مملکت پایینتر است... تیکهاش به جا نبود. چیزی که شریف را شریف کرده، چیزی که دانشگاه تهران را دانشگاه تهران کرده آن ساختمانها و آزمایشگاهها و کلاسها نیستند. حتی میشود گفت استادها هم دیگر آنقدرها مهم نیستند. چیزی که شریف را شریف کرده و تهران را تهران، دانشجوها هستند. آن مجموعهی زاینده که در برخوردها و جرقههایشان با هم رشد میکنند و یاد میگیرند و یاد میدهند. یک دانشگاه تهرانی یا شریفی را در هر خرابهای بگذاری باز یک سر و گردن از اطرافیانش هوشمندانهتر فکر میکند. (ادعای بزرگی است، ولی من این ادعا را دارم!)...
پدرام سلطانی در مورد نظام بانکی ایران گفت. نظام بانکی غیراسلامی، غیراخلاقی، غیرحرفهای... یک جورهایی حس کردم نیاز به فحش خوارمادر دارد برای توصیف نظام بانکی ایران و بندهی خدا از بس مودب است نمیتواند گند بزند به این سیستم بانکی...
بعد از آن نوبت یک کلیپ بود در مورد شرکتهای دانشبنیان. شرکتهایی که بچههای شریف تاسیس کرده بودند و کار کرده بودند. یکیشان از ناتوانی مالی مشتریهای دولتی که بخش بزرگ مشتریان محصولاتش بودند نالید. و آن یکی از بیمه و مالیات. بیمه را بهش حق نمیدادم. بیمه برخلاف بانک در ایران از هجوم اسلامی شدن در امان بوده. تمام قوانین و مقررات آن (به خصوص بیمههای بازرگانی) گرتهبرداری از قوانین بینالمللی است و حداقل در دل خودش متناقض نیست. قوانین بیمه برخلاف سایر قوانین در ایران خوددرگیری ندارند. این که ایرانیها و اهالی کسب و کار با بیمه به مشکل برمیخورند به نظرم از کمسوادی است. اطلاعات بیمهای در ایران خیلی پایین است. اکثریت مردم تنها بیمهی شخص ثالث اتومبیل و بیمهی درمان را میشناسند و لاغیر. سلسله قوانین بیمه جزء اولیهترین نیازهای اطلاعاتی است که در دوران مدرسه و دانشگاه از تمام ما دریغ شده است... خدا را شکر بیمهی اسلامی را هم قبل از جمهوری اسلامی همان اهالی تدوینکنندهی قوانین بیمه فکرش را کردهاند و قوانینش را ساختهاند (تکافل) و نیاز به دخالت نخبههای جمهوری اسلامی ندارد...
دکتر مشایخی فوقالعاده است. طرز تحلیلش یک مدل مثال زدنی از فکر کردن است. دکتر مشایخی مثلا اول حرفهایش 20 تا گزارهی کوتاه میگوید. بعد این 20 را 2 تا 2تا نتیجهگیری میکند و تبدیل میکند به 10 تا گزاره و بعد از 10 تا میرسد به 2تا و آخرسر یک نتیجهگیری کلی میکند. برای کسب و کار در ایران چند تا توصیه داشت که 2 تایش را یادم ماند.
یکی اینکه مجلس و دولت بنشینند و در قوانین موجود بازنگری کنند. مخصوصا مجلسیها... قوانین ایران خودمتناقضاند. این یک کار عظیم فکری برای نسلهای آیندهی ایران است. قوانین ایران سرشان یک چیز را میگوید و تهشان چیز دیگری را. و بعد به قدری سوراخ دارند که همه میتوانند آنها را دور بزنند... باید بازنگری شوند.
نکتهی دیگر خالی شدن سازمانها، به خصوص سازمانهای دولتی از آدمهای باهوش و تیز و توانا است. اکثر فارغالتحصیلان شریف و تهران و دانشگاههای دولتی اگر در ایران بمانند جذب شرکتهای خصوصی میشوند. این یعنی این که نیروهای تازهی سازمانهای دولتی یا دانشگاه آزادیاند یا پیام نور یا.... یعنی که سازمانهایی که راهسازند در ایران، سازمانهایی که شرایط را تعیین میکنند، سازمانهایی که محیط کسب و کار ایران را طراحی میکنند خالی از آدمهای باهوش و توانمندند و این در طولانیمدت وضعیت را از همینی که هست بدتر میکند...
ساعت داشت به 3 نزدیک میشد و دکتر نایبی برای تشکیل شدن کلاسش در دانشکدهی برق بیقراری میکرد. کل حرفهایش را در 5 دقیقه زد. این که در اقتصاد جهانی دیگر لازم نیست یک کشور در تمام زمینهها متخصص باشد. هر کشوری یک زیمنس در یک زمینه داشته باشد کافی است. در اقتصاد امروز اگر کسی نگاهش به بازار 80 میلیون نفری ایران باشد و فراتر فکر نکند محکوم به شکست است. نباید در همهی زمینهها به زور وارد شد... بعد هم گلایه ازین که بخش بازرگانی در ایران همیشه بر بخش تولید رجحان داشته... چرا؟ به خاطر سعی و تلاش بیهودهی تمامی دولت ها برای ثابت نگه داشتن نرخ دلار. چیزی که کمر تولیدکنندگان ایرانی را تا میکند و جیب تاجران واردکننده را پرپول...
ساعت 3 که شد، دکتر نایبی از سالن زد بیرون. دکتر مشایخی هم یک انتقاد کوچک به بسیج دانشگاه کرد: این که به جای این که بنشینید و این قدر پیگیر این باشید که کی را کجا قرار بدهید و کی را وابستهی کجا کنید، به نکات پایهای فکر کنید... ازین که برنامهی بسیج آمد و انتقادش را هم کرد بینهایت ازش خوشم آمد.
- ۳ نظر
- ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۵۲
- ۱۱۷۹ نمایش