سال ۱۳۷۴
خیلی اتفاقی پیدایش کردم. من توی اینستاگرام، صفحهی چند تا راننده تریلی را هم دنبال میکنم. یکیشان یک فیلم یک دقیقهای گذاشته بود از یک جادهی کویری (جادهی بم- کرمان) حوالی سال ۱۳۷۴. جایی که گرمای هوا در انتهای جاده سراب درست کرده بود و دوچرخهسواری داشت با بار و بنه در حاشیهی جاده رکاب میزد. جلوترش یک اتوبوس ۳۰۲ تیز کرده بود برای سبقت گرفتن از یک کامیون و پشت سر اتوبوس هم یک وانت کمصبر بود که میخواست به هر طریقی شده هم از کامیون و هم از اتوبوس یکجا سبقت بگیرد. از روبهرو هم یک مینیبوس و پشتسرش یک مایلر داشتند میآمدند.
سرخوشی دوچرخهسواری که پشت به دوربین داشت آرام رکاب میزد با سبقت خرکی اتوبوس و دود سیاهی که حاصل پدال را تا ته فشردن رانندهاش بود تضاد عجیبی داشت. دوچرخهسوار آرام بود. اما جلوتر انگار فاجعهای در راه بود.
فکر کردم الان است که اتوبوسه با مینیبوسه شاخ به شاخ شود. برایم ترسناکتر آن پیکان وانت پشت اتوبوس بود که میخواست همان لحظه از اتوبوسه سبقت بگیرد و دنبال کوچکترین سوراخی برای عبور بود. ولی اتفاقی نیفتاد. پیکان وانته پشت کامیون ماند. اتوبوسه سبقت را گرفت و دوچرخهسوار هم به مسیرش ادامه داد...
یک فیلم یک دقیقهای که حس کردم چهقدر قصه و تعلیق داشت...
فیلم لوگو داشت. لوگویش را توی اینستاگرام جستوجو کردم و به صفحهی ساسان فارسانی رسیدم. دیدم صفحهاش پر است از فیلمهای یک دقیقهای از جاهای مختلف ایران در سال ۱۳۷۴. جاده و دوچرخه در خیلی از فیلمهای یک دقیقهاش جایگاه ویژهای داشتند. آن فیلم دوچرخهی سوار جادهی کندوانش عالی بود. جادهی تبریز به کندوان. دوچرخهسواری با بار و بنه رکاب میزد و نوجوانان و کودکان روستاهای بین راه با دوچرخههایشان همراه او شده بودند و با او حرف میزدند. جاده را با دوچرخههایشان غوروق کرده بودند... اما فقط جاده نبود. آدمها هم بودند. کلوزآپهایی چند ثانیهای از مردمانی گوناگون. به اندازهی ۲ ساعت درگیر صفحهاش شده بودم. فیلمهایش زندگی بودند. همه جور آدمی توی فیلمهایش بودند. به اندازهی یک نگاه گذرا البته. حالت نوستالژیک سال ۱۳۷۴ و شکل ماشینها و خانهها و مکانها و آدمها در آن سال هم جذاب بود.
توی یکی از پستها فیلمی از نقشهی جادههایی که در سال ۱۳۷۴ برای فیلمبرداری درنوردیده بود گذاشته بود و نوشته بود:
«خط قرمز مسیری هست که از مرداد ماه تا مهرماه هفتاد و چهار طی کردیم، پینهای زرد تقریبا مکانهاییست که از آنها گذر کردیم یا مستقر شدیم.
نوار برای دوربین خیلی محدود بود، روزی ده تا سی دقیقه.
این پروژه قرار بود در دو مرحله انجام شود، مرحله اول طبق برنامه ریزی انجام شد ولی متاسفانه مرحله دوم یعنی خراسان و شرق ایران و چند شهر مرکزی ایران به اجرا نرسید.
سوالات زیادی از من شده که آیا فلان شهر یا روستا هم رفتیم یا نه؟
یا خیلی زیاد درخواست شده که فیلم کامل ویدیویی که از شهر یا روستاشون گرفته شده براشون بفرستم، متاسفانه این امکانش نیست. سعی من بر این بوده تصویری کلی از ایران بگیرم و همهجا بطور خلاصه نشانههایی ضبط کنم. از مردم، تاریخ، معماری و جادههای ایران.
این ویدیوهای کوتاه زیر یک دقیقه را روزانه تدوین و صداگذاری میکنم، همه داستانهای کوتاه و بدون کلام هستند، فقط زمان و مکان را زیر پست مینویسم، فکر میکنم هر کلامی از تاثیر کار کم میکنه.»
فیلمهایش ترتیب زمانی ندارند. مهم هم نیست. ولی دیدنشان جذاب است. هر کدامشان یک قصهی یک دقیقهای مینیمال دارند. اتفاق بزرگی نمیافتد. اما به تو حسی از زندگی و ثبت شدن آن در سال ۱۳۷۴ میدهد.
- ۰ نظر
- ۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۸:۲۷
- ۲۱۲ نمایش