پانترکیسم و ایران
یکی از بهترین کتابهایی که در دو سال گذشته خواندهام، «الزامات سیاست در عصر ملت-دولت» بوده. یک رسالهی کوتاه ۱۱۴ صفحهای از احمد زیدآبادی. از آن کتابها که به نظرم واجب است هر آدم بالای دیپلمی توی این بوم و بر بخواندش. یک پنجرهی تازه برای نگاه کردن به ایران و وقایع آن.
خود زیدآبادی توی مقدمهی کتابش میگوید که این رساله خلاصهی یک کتاب مفصل است که هنوز تکمیل نشده است. لب کلامش هم این است که ما در عصر ملت-دولت زندگی میکنیم. در عصر جدا شدن کشورها با مرزها و تعریف آدمها بر اساس سرزمینی که از نظر حقوقی به آن تعلق دارند. و زندگی در این چهارچوب الزامات و قواعدی دارد که نمیشود نادیدهاش بگیری و با جهانوطنی و بیوطنی بیش از آنکه بتوانی جهان را به چالش بکشی خودت دچار چالش میشوی.
کتاب از ظهور دولت-ملت و تطور آن در اروپا شروع میکند: مهمترین و تأثیرگذارترین پدیدهی سرآغاز عصر مدرن در اروپا و این که چطور شد که کشورهای اروپایی طی پیمان وستفالیا در ۱۶۴۸ میلادی تأسیس واحدهای سرزمینی مستقل و دارای حاکمیت را به رسمیت شناختند و این که چهطور شد که کشورها و مرزهایشان اساس زندگی حکومتها و شهروندان شد.
بعد روند ملت-دولت در ایران را از عصر صفویه تا به امروز پی میگیرد. کتاب خیلی خلاصه و خودمانی نوشته شده. به سرعت دورهی صفویه را مرور میکند و عوامل عدم شکلگیری ملت-دولت در عصر صفویه را میگوید. بعد به سراغ افشاریه و زندیه میرود و به قاجاریه میرسد. دورهای که ایران با صورت بلوغیافتهی ملت-دولت در کشورهای اروپایی مواجهه میشود و یکهو میبیند که چه قدر عقب افتاده شده است. روشنفکرها به جنب و جوش میافتند تا عوامل عقبماندگی ایران را کشف کنند. هر کدام یک تئوری ارائه میدهند و برآیند آراء و تبادل نظرها میشود انقلاب مشروطیت. انقلابی که گامی بزرگ و اساسی در جهت شکلگیری ملت-دولت در ایران بود.
اما با شکست خوردن انقلاب مشروطیت پروژهی ملت-دولت شدن ایران شکل طبیعی خودش را طی نکرد. رضا خان با اقتدار بیچون و چرای خودش شکل ظاهری و مادی ملت-دولت را در ایران به وجود میآورد. اما در باطن ایران باز هم به ملت-دولت نمیرسد تا اینکه انقلاب اسلامی رخ میدهد. انقلابی که کاملا در جهت عکس انقلاب مشروطیت بود و با ایدههای جهانوطنی، تناقضهای ایران و ایرانیان با خودشان و با جهان را به اوج رساند. زیدآبادی روایت میکند که ما ایرانیها هنوز به بلوغ ملی نرسیدهایم و تبعات آن را بیان میکند. نیاز خاورمیانه به وستفالیای جدید، اسرائیل و پدیدهی ملت-دولت و جنبههای اخلاقی و غیراخلاقی ملت-دولت از دیگر فصلهای کتاباند.
کتاب زیادآبادی خیلی خلاصه است. در خیلی از جاها تو جان کلام را میگیری. اما برخی صفحات کتاب هم هستند که مبهم باقی میمانند. نیاز به توضیح بیشتر دارند. برای من، یکی از بخشهای مبهم کتاب زیدآبادی وقایع بعد از شکست انقلاب مشروطه تا پایان کار رضاشاه است. در آن دوره وقایع بسیاری اتفاق افتادهاند و تأثیراتی ماندگار داشتهاند که زیدآبادی به خاطر کوتاه و راحتالحلقوم کردن کتاب فقط اثرات نهایی را بیان کرده است.
ظهور پانترکیسم یکی از این وقایع بوده است. «پانترکیسم و ایران» کتابی است که کاوه بیات نوشته است و در آن پیدایش اندیشههای پانترکیسم در اوایل قرن بیستم و کنش و واکنشهای بین ایران و ترکیه و تأثیرات این پدیده را بررسی کرده است.
فصل اول کتاب به امپراتوری عثمانی و زوال آن میپردازد. امپراتوری مقتدری که تا قلب اروپا را هم به تصرف خودش درآورده بود و از ۱۶۸۳ به بعد بود که کم کم رو به زوال رفت. ابتدا از اتریشیها شکست خورد، بعد مجارستان را از دست داد و یونان اعلام استقلال کرد و بلغارستان و سرزمینهای بالکان هم به تدریج از دست رفت. عثمانیها برای بازگشتن به روزهای اوجشان اندیشه اتحاد و امت اسلام را مطرح کردند. خودشان را جانشین خلفای عباسی مطرح کردند تا بار دیگر سرزمینهای اسلامی را به انقیاد خودشان در بیاورند. اما موفق نشدند. با جدا شدن و استقلال اقوام مختلف (صربها، اهالی بالکان، یونانیها، بلغارها و...) از این امپراتوری، تنها ترکهای سرزمین آناتولی باقی ماندند و این سرآغاز پیدایش اندیشهی پانترکیسم بود.
پانترکیسم ابتدا بین ادبا و شاعران و نویسندگان ترکزبان پیدا شد. آنجا که تصمیم گرفتند زبان فارسی را کنار بگذارند (همانطور که در هندوستان تا اواخر قرن نوزدهم زبان دیوانی و اداری فارسی بود در عثمانی هم تا اواسط قرن نوزدهم زبان فارسی یکهتاز بود) و به ترکی بگویند و بنویسند و بخوانند و کم کم مقالهها و کتابهایی نوشتند در اصالت زبان ترکی و تحمیلی بودن زبان فارسی و بعد کتابهایی نوشتند که آسیا هر چه دارد از ترکها دارد و اندیشهی پانترکیسم را در سه مرحله تئوریزه کردند:
۱- تحکیم اقتدار ترکهای عثمانی بر قلمرو امپراتوری و ترک گردانی اقلیتهایش
۲- جذب و ادغام نزدیکترین خویشان ترکهای عثمانی یعنی آذربایجانیهای ایران و مسلمانهای قفقاز در چارچوب دولت ترک
۳- وحدت تمام ملل و اقوام تورانی آسیا از دریای سیاه تا کوههای تینشان چین و شکل دهی توران تاریخی
یکسانسازی قومی و کشتار ارمنیها در ترکیه پدیدهای بود که باعث شکلگیری ملت-دولت در ترکیه شد. بعد از همراه شدن ترکهای قفقاز با ترکیه و تغییر نام سرزمین اران قفقاز به آذربایجان ایرانیها نسبت به شکلگیری پانترکیسم احساس خطر کردند.
کاوه بیات، شروع غائله را سخنرانی روشنیبیگ نامی در تیر ماه سال ۱۳۰۲ در استانبول میداند. جایی که روشنیبیگ به ترک بودن بخش وسیعی از اقوام حاضر در ایران اشاره میکند و میگوید که ایران اقوام مختلفی دارد و همانطور که امپراتوری عثمانی فروپاشید و هر یک از اقوام تحت سلطهاش مستقل شدند، ایران هم به این سرنوشت دچار میشود و ترکهای ایران هم باید به ما ترکهای ترکیه بپیوندند و ما باید چند میلیون نفر ترک حاضر در ایران را از چنگال ایرانیان نجات بدهیم.
این سخنرانی باعث واکنش دولت ایران و بعدش معذرتخواهی دولت ترکیه میشود. اما غائله تمام نمیشود. روشنفکرهای ایرانی شروع میکنند به واکنش نشان دادن. سخنرانی روشنیبیگ خیلی توهینآمیز بود و جوابهای ابتدایی منتشر شده به حرفهای او هم با همان ادبیات تند و تیز بودند. همانطور که او در مورد خواهر مادر ایرانیها سخنرانی کرده بود، مطبوعاتیهای آن روز ایران هم از خجالت خواهر مادر ترکها درآمدند.
اما بعدش پاسخها ملایمتر شد و جالب این بود که پاسخها را نویسندگان آذربایجانی ایران نوشتند. ترکتبارهایی که خودشان را ایرانی میدانستند. روشنفکرانی که مدتی را در استانبول سپری کرده بودند هم به صف نوشتن پاسخ علیه ادعاهای پانترکیستها پیوستند.
یکی از جالبترین وقایعی که کتاب به آن اشاره کرده بود کنسرت عارف قزوینی در اسفند سال ۱۳۰۴ در تبریز است. کنسرتی که در آن عارف قزوینی ترانهها و تصنیفهایی در باب مقام والای آذربایجان در پاسداری از تاریخ و فرهنگ ایران اجرا کرد و با هنر خودش پاسخ ادعاهای تئوریسینهای پانترکیست را داد و گفت که «زبان ترک از برای از قفا کشیدن است» و «صلاح، پای این زبان از مملکت بریدن است». عارف قزوینی از آن وطنپرستهای دو آتشهی ایرانی بوده.
ادعاهای پانترکیستها دربارهی ترکهای حاضر در ایران در بین نشریات ایرانی یک سلسله مباحث جالب در مورد مفهوم ایرانی بودن و بایستههای آن در نشریات ایران به راه انداخت. مباحث و مقالاتی که به نظر کاوه بیات گام مهمی در شکلگیری مفهوم ملت-دولت در جامعهی آن روز ایران بوده است.
کتاب «پانترکیسم و ایران» از منظر روایت خلاصهی اندیشههای مطرح شده در آن زمان کتاب جالبی است. روایت ادعاهای ترکهای عثمانی و بعد پاسخهای نویسندگان مختلف ایرانی و جار و جنجالها و رشد کردنها و به وجود آمدن سوالهای جدید و تلاش برای پاسخ دادن به این سوالها همگی از فواید جر و منجر بین ایران و ترکیه در آن زمان است. جر و منجری در سالهای -۱۲۹۹-۱۲۹۸ تا ۱۳۰۵-۱۳۰۶.
بعد یکهو مباحث مربوط به پانترکیسم دچار سکوت میشود. کاوه بیات دو دلیل برای آن ارائه میدهد: یکی تغییرات کشور ترکیه و روی کار آمدن مصطفی کمال پاشا (آتاترک) و تأسیس جمهوری ترکیه و دیگری مقتدر شدن رضاخان و موقوف شدن هر گونه فعالیت سیاسی و اجتماعی در ایران.
آتاترک بعد از فروپاشی عثمانی در جنگ جهانی اول نسبت به جهان اطراف خودش واقعگرا شده بود. او در یک سخنرانی گفته بود:
«هر یک از هموطنان و همکیشان ما میتوانند آرمانهای والایی در ذهن داشته باشند. آزادند که به حال خود باشند و کسی کاری به کارشان ندارد. ولی دولت مجمع کبیر ملی ترکیه خط مشی مثبت و استوار و مشخصی در پیش دارد و آن نیز در جهت حفظ حیات استقلال ملت در چارچوب مرزهای مشخص ملی است. ما از آنهایی نیستیم که در پی رویایی بزرگ روانه میشوند و تظاهر به انجام کارهای بزرگی میکنند که در واقع از عهدهی ما برنمیآید...»
با روی کار آمدن آتاترک چشم طمع دوختن به ایران و تلاش برای پاره پاره کردن آن و افزودن ترکهای ایران به ترکیه فروکش کرد. از آن طرف هم رضاشاه با استبدادی که برقرار کرد مانع از بحث و جدلهای مطبوعاتی شد. اینجای کتاب کاوه بیات کمی لنگ میزند. کاوه بیات در یک بند اشاره میکند که:
ویژگی دیگر این دوره از شکلگیری ناسیونالیسم ایرانی، ماهیت آذربایجانی آن است. همانگونه ملاحظه شد بار اصلی این رویارویی و در نتیجه تعریفی که از ایرانی و ایرانیت ارائه میشود بر دوش اهل نظر و روشنفکران آذربایجانی قرار دارد. ص ۱۱۴
و بعد میگوید:
بحثی که در چیستی ایران و ایرانی و جوانب عملی مترتب بر این تعریف بدان صورت پرجوش و نیرومند آغاز شده بود نه فقط در نیمهی راه بلکه در همان آغاز راه در برابر انسداد حاصل از استبداد پهلوی از ادامهی حرکت باز ماند و قادر نشد به پدیدهای قوی و ریشهدار تبدیل گردد. ص ۱۱۵
اما نکتهای که وجود دارد این است که رضاشاه مقدمات ظاهری و مادی ملت-دولت را در ایران فراهم کرد. این را زیدآبادی توی کتابش می نویسد و اشاره میکند که چگونه رضاشاه و تئوریسینهای اطرافش باستانگرایی ایرانی را محور قرار دارند. ضعف کتاب زیدآبادی در این است که به عوامل باستانگرایی در ملت-دولت رضاشاهی نمیپردازد.به نظر میآید این باستانگرایی یکجورهایی واکنشی به پانترکیسم سالهای ۱۳۰۰ بوده است. ای کاش کاوه بیات در چند صفحهی آخر این موضوع را واشکافی میکرد و اثرات طولانیمدت پانترکیسم را بیشتر واشکافی میکرد...
مطلب مرتبط: ما ایرانیان
- ۱ نظر
- ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۱۱
- ۴۵۵ نمایش