با اخلاق چه کنیم؟!
اکسدوس را قبل از جشنوارهی سینما حقیقت دیده بودم. در یک اکران تقریباً خصوصی در دانشگاه علامه طباطبایی. داغ داغ بود. تازه از تدوین درآمده بود. دانشگاه علامه طباطبایی اسپانسر فیلم بود. به همین خاطر در اولین قدم بهمن کیارستمی فیلم را برای اساتید آن جا به نمایش درآورده بود. به من هم گفته بود که بیا. من را به عنوان یک فعال حوزهی مهاجران در ایران یادش بود.
رفتم. محل پخش فیلم سالن دفاع پایان نامههای دانشکده ارتباطات علامه بود. فیلم را از تلویزیون 40 اینچ توی اتاق دیدیم. وسط فیلم سیستم صوتی اتاق دچار مشکل شده بود و فیلم بی صدا. دیدن بهمن کیارستمی نگران که داشت از مشکل به وجود آمده عصبانی میشد و این طرف آن طرف میرفت تا هر چه زودتر مشکل را رفع کند من را یاد این حقیقت انداخت که فیلمها، داستانها، کتابها و... برای خالقشان حکم بچه را دارد. دوستش دارند. برای بالندگیاش از خودشان میگذرند. دوست ندارند خط روی پوست بچهشان بیفتد. همان روز از فیلم کلی خوشم آمده بود. همین جور نگاه میکردم و تند تند توی موبایلم داستانها را مینوشتم که یک وقت یادم نرود.
کیارستمی دوربینش را کاشته بود توی اتاقک اردوگاه امام رضای جاده خاوران: نقطهی آخر حضور مهاجران بدون مدرک در ایران؛ مهاجران بدون مدرکی که میخواستند برگردند افغانستان یا دستگیر شده بودند و باید دیپورت میشدند به افغانستان. تک تک میآمدند و انگشت نگاری و ثبت مشخصات میشدند برای بازگشت. متصدی ثبت اطلاعات هم چند تا سؤال ازشان میپرسید و والسلام. اکسدوس حاصل همین سؤال و جوابهای کوتاه در اردوگاه بود. در فیلم 78 دقیقهای اکسدوس بیش از 60 نفر از مهاجران سؤال و جواب میشدند و هر کدام شان داستانی داشتند و قصهای و روایتی. روایتی که در فیلم 2 دقیقهای بود، ولی در واقع یک زندگی بود.
آهنگ فیلم که باعث شده بود اسم فیلم اکسدوس بشود هم برایم جالب بود. آن روز توی سالن دفاع سرچ زده بودم. گوگل برایم اول اکسدوس به معنای پردهی فرود در تراژدیهای یونانی را آورد. بعد خود کیارستمی گفت که اکسدوس نام کتاب دوم تورات است: جایی که قوم بنی اسرائیل از بردگی در مصر به تنگ آمدند و مهاجرتی بزرگ از مصر به صحرای سینا را شروع کردند. بعد که یک متن در ستایش فیلم نوشتم از همینها استفاده کردم.
حدس میزدم که توی جشنوارهی سینما حقیقت هم این فیلم جایزه بگیرد. نرفتم جشنواره. تجربههای چند سال گذشته به من میگفت که فیلمهای خوب آن قدر شلوغ میشوند که نمیشود با طیب خاطر به تماشایشان نشست. اکسدوس را که دیده بودم. بی خیال بقیه فیلمها شدم. ولی پیگیر بودم. اکسدوس جزء پرتماشاگرترین فیلمهای جشنواره شده بود. از آن طرف نقد و تحلیلهای فراوانی هم در موردش نوشتند. خیلیها یاد مشق شب عباس کیارستمی افتاده بودند. خود بهمن کیارستمی هم گفت که این فیلم ادای دینی به مشق شب بوده. مثل نمایشگاه عکس فتوریاحی در مورد اکسدوس هم هوشمندی بهمن کیارستمی تحسین خیلیها را برانگیخته بود. از آن طرف کارگردانها و اهالی فرهنگ افغانستانی و مهاجران حاضر در ایران اصلاً از فیلم راضی نبودند.
سامره رضایی بازیگر افغانستانی در یک نوشتهی مفصل به فیلم پرداخته و جمع بندی کرده بود که ما افغانستانیها باز هم تحقیر شدیم... غلامرضا جعفری که کارگردان افغانستانی با استعدادی است و در ایران بزرگ شده و فیلم میسازد هم به فیلم بهمن کیارستمی توپیده بود.
به نظرم نقدهای افغانستانیها به این فیلم وارد نبود. این که چرا این فیلم فقط طبقهی فرودست افغانها را به عنوان مهاجر نشان داده به خاطر این است که اردوگاه امام رضا مختص مهاجران بدون مدرک است. معمولاً در بین مهاجران بدون مدرک مهاجر تحصیل کرده و طبقه بالا کمتر یافت میشود خب. این که این فیلم گاه گداری طنز دارد به خاطر مسخره کردن نیست. فیلم به هیچ وجه داوری نمیکند. اکسدوس یک روایتگر بی طرف تمام عیار است.
بهمن کیارستمی جایزهی بهترین کارگردانی بخش بین الملل جشنوارهی سینما حقیقت را با اکسدوس به دست آورد. اما در مورد اکسدوس یک مسئلهای وجود دارد که واقعاً نمیدانم چه بگویم. این مسئله در همان اکران خصوصی دانشگاه علامه طباطبایی هم مطرح شد. در نقد خانم سامره رضایی هم به نظرم تنها ایراد وارد به فیلم همین مسئله بود: اخلاق رسانه.
بیش از هر مسئلهای به نظرم باید برای خود بهمن کیارستمی این یک سؤال عجیب باشد: آیا به اکران گذاشتن اکسدوس کاری اخلاقی است؟ نه... فیلم هیچ صحنهی خاصی ندارد. جنسیت به شکل غیراخلاقی آن مطرح نیست. اتفاقاً یکی از به یادماندنیترین صحنههای فیلم برای من همان صحنهای است که زن و شوهری افغانستانی میخواهند برگردند به افغانستان؛ خانم ماجرا مدرک اقامت قانونی در ایران دارد. مدرکی که برای افغانستانی و مهاجر جماعت خیلی ارزش دارد. اما شوهرش این مدرک را ندارد. متصدی تشخیص هویت اردوگاه میپرسد که خانم، شما میتوانید در ایران بمانید. چون مدرک دارید. آیا با داشتن مدرک باز هم میخواهید برگردید افغانستان؟ خانمه حتی لحظهای درنگ نمیکند و سریع میگوید شوهرم از هر چیز مهمتر است برای من... لبخند پیروزمندانهی شوهرش قابی بود از خوشبختترین آدم روی زمین.
مسئلهی اخلاقی فیلم اکسدوس این است که بعضی از کسانی که ماجراها و گفتههایشان را به تماشا مینشینیم خبر ندارند که قرار است از آنها یک فیلم مستند بلند خیلی خفن ساخته شود. در بعضی صحنهها معلوم است که سوژه از حضور دوربین خبر دارد. اما در بعضی صحنهها سوژه از وجود دوربین فیلمبرداری بی خبر است و فکر میکند که دوربینهای جلو و پشت سرش همان دوربینهای ثبت چهره و تشخیص هویتاند. راستش نمیدانم خودم بودم چه کار میکردم. خودم را جای بهمن کیارستمی که میگذارم میبینم در آن صحنهها سوژهی فیلم کسی است که قدرت تشخیص بالایی ندارد. اگر به او بگویی که فیلم دارد گرفته میشود باز هم نمیتواند تشخیص بدهد که باید اجازه بدهد یا ندهد. اصلاً برایش مهم نیست. ولی باز مسئلهی اخلاق و کرامت انسانی مطرح است. حتی اگر طرفت نفهمد که چی به چی است تو این حق را داری که از او استفاده کنی؟
از طرف دیگر کلیت فیلم است. بهمن کیارستمی به محیطی وارد شده و از سوژهای فیلم ساخته که یکی از ممنوعترین مکانها برای اکثر مستندسازان و فیلم سازان است. جایی که در اختیار وزارت کشور است. این که این اجازه به بهمن کیارستمی داده شده تا این فیلم را بسازد یک فرصت برای همگان است. برای مایی که داریم فیلم را میبینیم هم یک فرصت است. اگر قرار بر رعایت اخلاق برای تک تک سوژههای فیلم بود، به احتمال زیاد ما از دیدن این فیلم و داستان یک اردوگاه خروج مهاجران بدون مدرک در ایران محروم میشدیم. آگاهی ما از داستانهای خروج مهاجران افزایش پیدا نمیکرد. بسته ماندن درهای اردوگاه بازگشت امام رضا (ع) به روی ذهنهای ما غیراخلاقی نیست؟
نمیدانم راستش. بهمن کیارستمی مسئله را این جوری پیش خودش حل کرده که من میخواهم این فیلم را فقط در اکرانهای دانشگاهی در ایران به نمایش بگذارم؛ ولی برای من باز مسئله پابرجا و حل نشده است: اکسدوس یک فیلم غیراخلاقی نیست؟!
- ۱ نظر
- ۲۶ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۷
- ۶۹۷ نمایش