سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اقتصاد» ثبت شده است

مارک کپینسکی استاد دانشگاه کراکف لهستان و نویسنده‌ی کتاب ریاضیات برای مالی (یک ورود به مهندسی مالی) در ‏مقدمه‌ی کتابش آن را از یک منظر خیلی جالب می‌دانست: اینکه در کتابی با حجم اندک (۳۰۰ صفحه) نظریات دو برنده ‏ی نوبل اقتصاد را تشریح کرده بود: ‏‎ ‎نظریه‌ی سبد سهام و بهینه سازی پورتفلیوی هری مارکوویتز و نظریه‌ی قیمت‌های ‏مشتقات مالی بلک شولز مرتون‎. ‎

اگر آقای مارک کپینسکی کتاب بینش اقتصادی برای همه (تبیین مفاهیم اقتصاد خرد به زبان ساده) نوشته‌ی آقای علی ‏سرزعیم را می‌دید احتمالا آن را معجزه می‌دانست. چون در این کتاب ۲۸۰ صفحه‌ای، ۹ نفر از برندگان جایزه‌ی نوبل ‏اقتصاد پایشان آمده وسط و نظریاتشان تشریح شده است. 

کتاب ۱۵ فصل دارد و می‌شود گفت تمام مفاهیم اقتصاد خرد به اختصار در آن تشریح شده‌اند. ‏

اقتصاد خرد از آن درس‌های دانشگاهی است که ریاضیات حجیمی دارند. ولی علی سرزعیم ریاضیات را از آن فاکتور گرفته ‏و فقط به تشریح مفاهیم آن پرداخته. کاری که هم سخت است و هم آسان. برای خواننده‌هایی که عادت به ریاضیات ‏ندارند، کتاب دوستانه‌تر به نظر می‌آید. ولی از آن طرف خیلی از مفاهیم هستند که با یک فرمول ریاضی در نصف صفحه ‏قابل بیان است و بدون آن فرمول نیاز به ۵- ۶ صفحه استدلال دارد و علی سرزعیم رنج این کار را به جان خریده است. ‏

ساختار کتاب خواندنی و جذاب است. در ابتدای هر فصل، سوال‌هایی روزمره و کلیدی ردیف می‌شوند. سوال‌هایی که واقعا ‏دلیل اصلیشان را خیلی وقت‌ها نمی‌دانیم. سوال‌هایی که دوست داریم بدانیم جواب درستشان بالاخره چی است. سوال ‏هایی که دوست داریم یک دیدگاه در مورد آن‌ها داشته باشیم. ‏

‏-‏ چرا خیلی از افراد دوست دارند خانه‌ی آن‌ها نزدیک خانه‌ی مسئولان کشوری و سفیران خارجی باشد؟ 

‏-‏ همیشه از بدی وجود صف‌های طویل در مقابل اداره‌ها، فروشگاه‌ها و مراکز درمانی سخن گفته شده است. این ‏صف‌ها چه کارکرد مثبتی می‌تواند داشته باشد؟ 

‏-‏ چرا برخی شرکت‌ها وقتی می‌خواهند نیرو استخدام کنند، فارغ التحصیلان دانشگاه آکسفورد در رشته‌های الهیات ‏و فلسفه را به نیروهای تحصیل کرده در یک رشته تخصصی در دانشگاه‌های معمولی ترجیح می‌دهند؟ 

‏-‏ چرا دانشکده‌های مالی و اقتصاد ایران بهبود نمی‌یابند؟ 

‏-‏ آیا وجود حکومت دینی برای رشد و ترویج یک دین مفید است؟ 

و... ‏

و بعد مفاهیم اقتصادی مربوط به آن فصل تشریح می‌شوند و یک به یک پاسخ سوال‌های اول فصل با دیدگاه جدید به دست ‏آمده پیدا می‌شوند... ‏

بعضی از فصل‌های کتاب فوق العاده خواندنی‌اند. مثلا فصل نظریه‌ی بازی‌ها. مثلا تشریح عقاید نوبلیست‌های اقتصاد: از ‏گری بکر و کاربرد دیدگاه اقتصادی در تشریح جرم و جنایت در یک جامعه بگیر تا دیدگاه اکرلوف و اطلاعات نامتقارن و ‏تا اقتصاد رفتاری دانیل کاهنمن. آن قدر خواندنی و نرم و راحت بیان شده‌اند که آدم دلش می‌خواهد آن‌ها را توی وبلاگش ‏رونویسی کند. ولی اصرار آقای سرزعیم بر کامل و مختصر بودن کتاب بعضی وقت‌ها باعث گنگ شدن قسمت‌هایی از کتاب ‏شده است. حذف ریاضیات از کتاب بعضی مواقع کار دست نویسنده داد ه است. مثلا به نظر من مفاهیم کارایی و بهبود پارتو ‏خوب تشریح نشدند. مفاهیمی بسیار مهم که فقط در نصف صفحه روایت شده بودند و چندین بار هم در طول کتاب مورد ‏استفاده قرار گرفتند. مثلا پیمان کیوتو و ساز و کار به وجود آمدن آن برایم گنگ بود. آن قدر کوتاه بود که نمی‌توانستم به ‏راحتی آن را هضم کنم. یا فصل عدالت اجتماعی به نظرم بسیار کوتاه و گنگ بود. فصلی که خودش شامل چندین کتاب ‏سنگین است، نباید به این آسانی ازش عبور می‌شد. یا موارد شکست بازار و شکست دولت، خیلی سریع و گذرا فقط گفته ‏شده بودند. ‏

شاید انتظار بالایی باشد که همه‌ی کتاب یک دست باشد. مفاهیم اقتصاد خرد، واقعا ساده نیستند. از طرف دیگر، این کتاب ‏فقط یک معرفی است. کتابی است که می‌توان آن را به یک دانش آموز کوشای دبیرستانی داد تا بخواند و برای جهت‌های ‏زندگی‌اش دید پیدا کند. می‌توان آن را به یک دانشجو داد تا نگاهش به اطرافش تیز‌تر و دقیق‌تر شود. ‏

دو صفحه‌ی آخر کتاب، که معرفی کتاب‌هایی برای مطالعات بیشتر بود دوست داشتم. با ماهیت هدف کتاب همخوانی ‏داشت. ولی بعد از آن صفحات منتظر فهرست اعلام کتاب بودم. حجم اطلاعات و نام‌هایی که در کتاب آورده شده، فهرست ‏اعلام را برای آن به یک نیاز تبدیل کرده است. اگر کتاب فهرست اعلام داشت، یافتن صفحاتی که مثلا در مورد عقاید الوین ‏راث و کار‌هایش صحبت شده ساده‌تر می‌شد. ‏

در طرح جلد کتاب، با مقدمه‌ی دکتر فرهاد نیلی طوری قرار گرفته که در نگاه اول و بدون دقت آدم فکر می‌کند کتاب را ‏دکتر فرهاد نیلی نوشته است. نام نویسنده‌ی کتاب آن قدر در حاشیه‌ی پایین طرح جلد قرار گرفته که اصلا خوانده نمی‌‏شود. به نظرم این درست نیست. درست است که نام فرهاد نیلی اعتباربخش است. ولی قرار نیست زحمت‌های نویسنده‌ی ‏کتاب نادیده گرفته شود. این کتاب را آقای علی سرزعیم نوشته است و حقش این است که در جلد کتاب طوری نامش ثبت ‏شود که جایگاه اول را داشته باشد. او نویسنده‌ی این کتاب است... ‏

آقای علی سرزعیم یک حرفه‌ای‌گری هم کرده. هر یک از فصل‌های کتاب را به صورت یک ارائه‌ی ۷-۸ دقیقه‌ای در ‏سایت وب یاد قرار داده. برای کسانی که حال و حوصله‌ی خواندن ندارند، ولی تشنه‌ی سوالات و مفاهیم‌اند و فیلم و صدا به ‏مذاقشان خوش‌تر است، به اندازه‌ی‌‌ همان کتاب هزینه برمی دارد. ‏

بینش اقتصادی برای همه کتابی دوست داشتنی است. حداقل با این کتاب می‌شود به مسائل دور و بر و مسائل روزمره دقیق ‏‌تر و حساب شده‌تر نگاه کرد و فهمید که چی از کجا آمده و به کجا می‌رود... ‏


بینش اقتصادی برای همه (تبیین مفاهیم اقتصاد خرد به زبان ساده) / علی سرزعیم/ انتشارات ترمه/ ۲۸۲ صفحه- ۲۰۰۰۰ ‏تومان

  • پیمان ..

1- "امروزه شکل های عجیب و غریب و ناشناخته ای از فحشا وجود دارد که در قیاس با آن فحشای واقعی، حرفه ای شرافتمندانه و درست به حساب می آید . چون در فاحشه خانه حداقل در مقابل پول چیزی عرضه می گردد."

عقاید یک دلقک/ هاینریش بل

2- لنا ادلوند و اولین کورن، دو اقتصاددان زن، چندین سال قبل مقاله‌ای با "عنوان نظریه‌ی روسپیگری" در نشریه‌ی معتبر اقتصاد سیاسی منتشر کردند. تلاش آن‌ها برای مدل‌سازی پدیده‌ی روسپیگری با همه‌ی کاستی‌ها و کمبودهایش مورد توجه قرار گرفت. 

قبل از آن‌ها گری بکر نظریه‌ی ازدواجش را ارائه داده بود. در نظریه‌ی اقتصادی ازدواج، گری بکر از تحلیل بازار برای پاسخ به این سوال استفاده کرده بود که چه کسی، کجا و به چه دلیل ازدواج می‌کند. او نوشت: "انتخاب شریک زندگی یک بازار است و ازدواج تنها زمانی اتفاق می‌افتد که هر دو فردی که در این بازار در جست‌وجو هستند پیش‌بینی کنند در شرایط تازه- بعد از ازدواج- منتفع شوند. در واقع اگر معامله ازدواج سودآور باشد انتظار تحقق آن وجود دارد." بکر در نظریه خودش از فاکتورهای غیر‌پولی استفاده کرد که از جمله این فاکتورها می‌توان به عشق رمانتیک و همراهی همیشگی اشاره کرد. در واقع در تابع سود-زیان ازدواج عوامل غیر‌پولی مختلفی وارد می‌شوند که هر یک از آنها در سطح رضایت فرد از ازدواج و آمادگی وی برای ورود به این شرایط تازه اثر‌گذار است. بکر یکی از دلایل مهم برای ازدواج را به دنیا آمدن فرزندانی دانست که می‌توانند عشق و علاقه والدین را داشته باشند.

در نظریه‌ی روسپیگری، ادلوند و کورن می‌پذیرند که همسران و روسپی‌ها دقیقاً مثل هم نیستند. در حقیقت همسر یک مرد از نظر اقتصادی بسیار برتر از یک روسپی است... کالای برتر کالایی است که با افزایش درآمد میزان استفاده از آن بیشتر می‌شود و کالای پست با افزایش درآمد تمایل به استفاده از آن کم می‌شود. با فرض همسر و فاحشه به عنوان کالا، همسر یک کالای برتر است و فاحشه یک کالای پست. ادلوند و کورن با استناد به این مدل می‌گویند که روسپیگری در کشورهای صنعتی و اقتصادهای ثروتمند دنیا کمتر از کشورهای فقیر دیده می‌شود و تقاضا برای آن کمتر است. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌هایی که روسپی با همسر دارد برقراری رابطه جنسی بارور است که منجر به تولد فرزندی در خانواده شود. با وجود اینکه نظریه اقتصادی روسپیگری تلاش کرده مسائل انسانی را در یک مدل اقتصادی ترسیم کند ولی رفتارهای انسانی را بسیار ساده  تعریف کرده. این نظریه سعی کرده به چند سوال مهم پاسخ بدهد. از جمله اینکه چرا روسپی‌ها درآمد بالایی دارند؟

به نظر ادلوند و کورن دلیل درآمد بالای روسپی‌ها این نیست که در فضایی پر‌تنش و پر‌خطر کار می‌کنند و احتمال زندانی شدن یا بیمار شدن دارند، بلکه دلایل دیگری دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد. ادلوند و کورن در مقاله‌شان نوشتند: «ازدواج می‌تواند منبع مهمی از درآمد برای یک زن باشد. بنابراین زنان روسپی برای جبران هزینه فرصتی که به دلیل شغل خود از دست می‌دهند و فرصت ازدواج را از بین می‌برد باید دستمزدهای بالاتری دریافت کنند.»

ولی این نظریه‌ کاستی‌های زیادی دارد. در واقع یکی از فرضیاتی که باید وجود می‌داشت این است که همواره راه سومی هم وجود دارد یعنی زنی که کار می‌کند و در شغل خود پیشرفت کرده است ولی ازدواج نمی‌کند. این فرض در مدل دیده نمی‌شود زیرا فرض شده است که با ازدواج تنها فرصت فعالیت در حوزه شغلی روسپیگری برای زن از بین می‌رود به همین دلیل فقط همین دو موضوع مورد مطالعه قرار دارند. از طرف دیگر تاکید بر مطلوبیت وجود فرزندان در خانواده هم بسیار بحث‌بر‌انگیز است. در اغلب کشورهای غربی نرخ باروری با افزایش سطح درآمد و ثروت خانوارها تنزل یافته است. آمارها نشان می‌دهد با افزایش ثروت نه‌تنها مردان، روسپی‌های کمتری را خریداری می‌کنند بلکه تمایل‌شان برای داشتن فرزند هم کمتر می‌شود و تعداد فرزندان در خانواده‌های ثروتمند کمتر از خانواده‌های فقیر است. 1

3- استیون لویت و استیفن دابنر در کتاب خودشان freakonomics در مورد این که چرا روسپی‌ها از معمارها بیشتر درآمد دارند صحبت کردند. به نظر لویت چهار عامل در تعیین دستمزد اثرگذار است: تعداد افراد با استعداد بالقوه، مهارت خاصی که آن شغل نیاز دارد، ناخوشایند بودن شغل و میزان تقاضا.

یک فاحشه از یک معمار درآمد بالاتری دارد، چون که: عرضه‌ی فاحشه‌ها بالقوه کم است. مهارت یک فاحشه تخصصی نیست، اما در زمینه‌ای تخصصی به کار گرفته می‌شود. ناخوشایند و زننده است. و تقاضا برای آن زیاد است.

جلد دوم کتاب freakonomics ، چهار سال بعد از جلد اول در سال 2009 با عنوان superfreakonomics منتشر شد. کتابی که تا به امروز بیش از یک و نیم میلیون نسخه فروش داشته است. استیون لویت و استیفن دابنر جلد دوم را با یک پرسش تکراری شروع کرده‌اند. چرا فاحشه‌ها از معمارها بیشتر درآمد دارند؟ اما این بار جواب این سوال یک فصل کامل را به خودش اختصاص داده است و شامل آمار و ارقام فراوانی می‌شود. کتاب را یکی از خوانندگان وبلاگ، آقای مجتبا حاجی‌قاسمی به دستم رساندند. با توجه به محتوای فصل اول و نیز موضع‌گیری‌های نویسندگان در فصل‌های بعد بعید می‌دانم ترجمه‌ی این کتاب به بازار کتاب ایران وارد شود. ولی به نظرم خواندن خلاصه‌ای از فصل اول این کتاب درباره‌ی اقتصاد زنان خیابانی خالی از لطف نیست. به دلیل کثرت واژه‌هایی که وجودشان می‌تواند در وبلاگ سپهرداد را تخته کند، ترجمه‌ را در یک فایل پی‌دی‌اف قرار داده‌ام:

  • پیمان ..

اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی

"محتمل‌ترین نتیجه‌ی مطالعه‌ی این کتاب این خواهد بود که سوال‌های زیادی از خودتان بکنید. البته بسیاری از سوال‌ها پاسخ روشنی نخواهد داشت. اما برخی پاسخ‌ها جالب و شگفت‌آور خواهد بود..." ص240

این آخرین جملات استیون لویت و استیون دابنر در کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی است. ادعایی که کاملا درست است و محال است وقتی کتاب را زمین می‌گذارید چند تا ایده‌ی عجیب و غریب و جالب‌انگیزناک مثل ایده‌های لویت و دابنر به ذهن‌تان خطور نکند. 

اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی در باب کاربرد اقتصاد در حوزه‌های رفتار شخصی و مسائل اجتماعی فرهنگی است. جمله‌ای وجود دارد که می‌گوید برای نوشتن یک کتاب جدید باید یک کتاب قدیمی بخوانید. استیون لویت در نوشتن این کتاب همین کار را کرده. خودش می‌گوید که: "آدام اسمیت بنیانگذار اقتصاد کلاسیک در ابتدا و در درجه‌ی اول یک فیلسوف بود. او تلاش کرد اخلاق‌دان بشود. اما در نهایت اقتصاددان شد. هنگامی که او کتاب نظریه‌ی گرایش‌های اخلاقی را در سال 1759 منتشر کرد سرمایه‌داری جدید تازه در حال گسترش بود. این حقیقت که نیروهای اقتصادی به طور گسترده‌ای نحوه‌ی تفکر و رفتار افراد را در شرایط خاص تغییر می‌دهند مورد توجه اسمیت بود." ص 36

استیون لویت به پیروی از پدر و نیای خودش در علم اقتصاد می‌گوید که: "اگر اصول اخلاقی نشان می‌دهد که مردم دوست دارند امور دنیا چگونه بگذرد اقتصاد نشان می‌دهد که دنیا چگونه می‌گذرد؟" 

اصول کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی چند اصل ساده‌ی علم اقتصادند:

1-انگیزه‌ها پایه‌ی زندگی مدرن هستند.

2-نگرش متعارف غالبا اشتباه است. 

3-غالبا تغییرات شدید, علت‌های دور از ذهن و ظریفی دارند.

4-کارشناسان، از جرم‌شناسان تا کارگزاران بنگاه مسکن از مزیت اطلاعاتی‌شان استفاده می‌کنند تا کارشان را پیش ببرند.

5-دانستن این که چه چیزی را اندازه بگیریم و چگونه اندازه بگیریم، دنیای پیچیده را ساده‌تر می‌کند.

مهم‌ترین ویژگی‌های کار استیون لویت یکی طرح سوال‌های فوق‌العاده‌ است و دیگری بهره‌گیری هنرمندانه از داده‌های موجود. 

خودش در ابتدای فصل سوم کتاب می‌گوید که: "اگر شما به اندازه‌ی کافی سوال بکنید، هر چند آن سوال‌ها عجیب به نظر برسند، نهایتا ممکن است چیز باارزشی یاد بگیرید. اول برای سوال کردن باید مشخص کرد که آیا آن سوال سوال خوبی است؟ سوال خوب لزوما سوالی نیست که هرگز پرسیده نشده باشد. در طی قرن‌ها سوال‌های زیادی را افراد باهوش طرح کرده‌اند، بنابراین نباید انتظار داشت سوال‌هایی که پرسیده نشده‌اند پاسخ‌های جالبی داشته باشند. اما اگر بتوان درباره‌ی چیزی که مردم واقعا به آن اهمیت می‌دهند سوال کرد و پاسخی را که ممکن است آن‌ها را شگفت‌زده کند برای آن یافت، یعنی بتوان عقل متعارف را تغییر داد ممکن است موفق شده باشید." ص111

کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی سرشار از سوال است. سوال‌هایی که گاه مثل عنوان این مطلب خیلی بی‌ربط به نظر می‌رسند و سوال‌هایی که به نظر جوابی بدیهی دارند، اما استیون لویت ثابت می‌کند که آن جواب بدیهی درست نیست. چه‌طور؟ با بهره‌گیری ماهرانه از داده‌ها. 

دو نوع نگرش اساسی در علم اقتصاد وجود دارد. یکی نگرش نظریه‌محور و مدل‌سازی از واقعیت و دیگری نظریه‌ی داده محور که کار میدانی بسیار بزرگی می‌خواهد. ولی استیون لویت متخصص استفاده از داده‌هاست. این داده‌ها می‌توانند دفترچه حساب فروش یک نان فروش در طول 10سال باشد، یا دفترچه‌ی حقوق فروشندگان مواد مخدر در شیکاگو، یا مجموعه‌ی پاسخ‌برگ‌های امتحانات چهارگزینه‌ای مدارس آمریکا در طول 4سال یا مجموعه پرسشنامه‌های آموزش و پرورش آمریکا در طول چندین سال یا... او سوال‌های مناسب را طرح می‌کند، آن‌گاه می‌رود سراغ داده‌ها و از جزئی‌ترین داده‌ها برای پاسخ به سوالاتش استفاده می‌کند. و در این میان رگرسیون و ابزارهای آمار ریاضی ابزارهای قدرتمند کار او هستند. 

پدر و مادرها در تربیت بچه چه قدر موثرند؟

جواب بدیهی این است: خیلی. ولی جواب استیون لویت این نیست. باید فصل پنجم از کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی را بخوانید. جایی که او از آمارهای چندین ساله‌ی آموزش و پرورش آمریکا استفاده می‌کند، داده‌ها را مرتب می‌کند، رگرسیون‌ها را به دست می‌آورد و با استفاده از داده‌های میدانی و اثبات ریاضی در آخر نتیجه می‌گیرد که در تربیت فرزندان، این‌که پدر و مادر چه می‌کنند خیلی اهمیت ندارد، این که آن‌ها چه کسانی هستند اهمیت دارد...

کتاب بسیار روان و راحت است. از آن کتاب‌ها بوده که ماه‌ها در فهرست پرفروش‌های کتاب‌های آمریکایی بوده و کتابی که در فهرست پرفروش‌ها بوده به اطمینان کتاب ساده و خوشخوانی است. به همان اندازه که ساده و خوشخوان است اعجاب برانگیز هم هست. البته طرح جلد ترجمه‌ی فارسی کتاب افتضاح است. این طرح جلد خشک و بی‌روح اصلا نماینده‌ی درون پرهیجان و جذاب این کتاب نیست.

اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی/ استیون لویت و استیون دابنر/ سعید مشیری/ نشر نی/ 269صفحه- 11000 تومان


  • پیمان ..

کتاب‌بازی

۱۲
شهریور

اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی

رفتیم خیابان بهار. رفتیم سراغ آقای نورنگار تا کیف دوربین بخرم. خریدم. بعد گفتم نزدیکیم برویم یک سر کریم‌خان. راست کرده بودم کتاب "اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی" را بخرم. خانم نیکا توی یکی از کامنت‌ها وبلاگ پیشنهاد کرده بود و ته و تویش را که درآورده بودم فهمیدم بودم راست کار خودم است و از آن‌هاست که مسلم از خواندنش لذت می‌برم. کتاب‌فروشی‌های انقلاب نداشتند. یعنی آن چندتایی که پرسیدم نداشتند. انتظار داشتم کتابفروشی خوارزمی داشته باشد. آن پستوی کتاب‌های اقتصادی اجتماعی‌اش پر و پیمان به نظر می‌رسید. ولی نداشتند. خواستم کتاب "جزیره‌ی سرگردانی" را بخرم. سیمین دانشور. یعنی گفته بودم یکی برایم به عنوان جریمه‌ی فحش و فضیحت‌های الکی‌ای که بارم کرده بود بخرد. نخریده بود و می‌خواستم خودم بخرم. کتاب "گشودن رمان" حسین پاینده را دست گرفته بودم. در تحلیل ده رمان برتر فارسی. دلم می‌خواست اول رمان‌ها را بخوانم و بعد بروم تحلیل‌های حسین پاینده را بخوانم. جزیره‌ی سرگردانی یکی از آن 10رمان برتر بود. ولی کتاب را که باز کردم و حروف‌چینی 50سال پیش را که دیدم پشیمان شدم. توی دلم به خوارزمی‌ها فحش دادم که خاک بر سرها این کتاب آبروی زبان بی‌جان فارسی است. چند تا کتاب داریم که بتوانیم سر دست بگیریم؟ شما این قدر ارزش قائل نیستید برایش که یک حروف‌چینی درست و درمان برایش انجام بدهید؟ نخریدم. کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی را هم نیافتم. رفتیم کریم‌خان. از کوچه‌پس‌کوچه‌ها انداختیم رفتیم کریم‌خان. حوصله‌ی سر و صدای خیابان‌اصلی‌ها را نداشتم. به یک کوچه رسیدیم که جوی آبش از وسط کوچه رد می‌شد. سال‌ها بود کوچه با جوی آب در وسط ندیده بودم. بعد به کافه‌های اطراف کریم‌خان رسیدیم. منی که از فضاهای بسته بدم می‌آید، با بوی قهوه‌ی آن کافه‌ها دچار وسوسه شده بودم. رفتیم نشر ثالث. در چشمی‌اش خیلی کند بود. کندتر از حرکت من. خواستم رد شوم اما هنوز کامل باز نشده بود و با شانه به در برخورد کردم. حس گیر کردن لای گیت‌های مترو بهم دست داد. لعنت به کتابفروشی نشر ثالث. یک بار آمدم یک کتاب بخرم ازشان. پشت جلد زده بود 5300تومان. رفتم صندوق زنک گفت: این قیمتش تغییر کرده شده 15000تومان. تو کتم نمی‌رفت. کتاب برای 7سال پیش بود. کم‌یاب هم نبود. گفتم برای چه آخر؟ کوتاه نیامد. من هم نخریدم. موقعیت مشابه این برایم توی شهر کتاب 7حوض اتفاق افتاد. آقای کتابفروش قیمت پشت جلد را برایم حساب کرد. کتابفروشی ثالث مزخرف. آن‌ها نداشتند. رفتم چشمه. ردیف کتاب‌های اقتصادی. نه. نبود. کتاب "خوشی‌ها و مصایب کار" نوشته‌ی آلن دو باتن آن وسط ها بود. خریدمش. آمدم کتابفروشی بغلی نشر چشمه. همان که احسان می‌گفت متمم نشر چشمه است و هر چه چشمه ندارد او دارد. داشت. خریدم. تیراژ کتاب 700نسخه بود. 

این روزها؟ نشسته‌ام به خواندن اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی. کتاب فوق‌العاده ست. هی یادداشت برمی‌دارم و به خواندنش راغبم. مجال اگر باشد در موردش مفصل می‌نویسم. رفته‌ام سراغ سایت نویسندگان کتاب. وبلاگ‌شان هر هفته آپ می‌شود. با مطالب به درد بخور و پدر مادر دار. تازه هر مطلب هم پادکست صوتی دارد و کلی لینک و ارجاعات. از اسیتون لویت بسیار خوشم آمده... توی قسمت کتاب‌ها، طرح جلد ترجمه‌های مختلف کتاب هست. از ترجمه‌ی فرانسوی تا ترجمه‌ی چینی. اما خبری از نام ترجمه‌ی فارسی کتاب نیست. دو تا چیز هست که توی ترجمه‌ی فارسی‌اش آزارم می‌دهد. یکی تیراژ کتاب: 700نسخه؟! کتاب به این جذابی چرا باید همچین تیراژ پایینی داشته باشد؟ بعد طرح جلدش است. تمام طرح‌جلدهای کتاب به زبان‌های مختلف جذاب و فانتزی است. طرح جلدی است که متناسب با سبک نوشتاری جذاب داخل کتاب است. ولی ترجمه‌ی فارسی طرح جلد خشک و بی‌روحی دارد... 

بعدش؟ رفتیم نشستیم توی آن پارکه روبه‌روی سازمان سنجش. به پارسال همین روزها فکر کردم. به این روزهای خودم که خوب‌اند. نسبت به گذشته بهترند. خودم را رام کرده‌ام. ولی دارند خیلی سریع می‌گذرند...


  • پیمان ..

رضا نیازمند

۰۲
بهمن

 ….من چهار سال آنجا بودم. آخرش ابتهاج با شاه و نخست وزیر اختلاف پیدا کرد و رفت و شخص دیگری آمد و من دیدم که با او نمی‌توانم کار کنم و استعفا دادم. من را بلافاصله کردند رئیس هیات مدیره شرکت نساجی. 

  الان که می‌دانید خراب شده و مخروبه شده است.

این شرکت 10 سال بود که زیان می‌داد. من در طی یک سال آن را سودآور کردم. دقیقاً یادم است 1338 بود که به این کارخانه رفتم.

وزیر صنایع و معادن (شریف‌امامی) من را صدا کرد و گفت تو که چهار سال هیات جرج فرای را اداره کردی و 50 نفر را تربیت کردی حالا این شرکت نساجی را که رضاشاه با پول خودش خریده و آورده است، اما 10 سال است که دارد ضرر می‌دهد و این باعث شرمندگی است. رفته با پول خودش اینها را خریده و ما نمی‌توانیم اداره‌اش کنیم. من می‌خواهم تو بروی اینجا را اصلاح کنی و مدیریتش را بر عهده بگیری، اصلاح کنی و سودآورش کنی.

من رفتم جایی که حالا 10 سال است، ضرر داده است. دولت باید مقداری از بودجه بردارد و بدهد برای جبران ضرر اینها. حالا شریف‌امامی هم که فرد خیلی قوی‌ای بود به من اختیارات تام داده بود که هر کاری که می‌خواهی بکن و اینجا را سودآور کن. 

ما کارخانه نساجی شاهی و کارخانه نساجی بهشهر و کارخانه گونی‌بافی و کارخانه حریربافی داشتیم. 

کارخانه شاهی بزرگ بود. یک کارخانه ابریشم بود که پارچه‌های ابریشمی می‌بافت به علاوه تشکیلاتی هم در رشت برای تهیه ابریشم داشتند. تخم ابریشم و کرم‌ابریشم که ابریشم درست کنند و عده‌ای با آن پارچه درست کنند. نساجی مازندران آن موقع بزرگ‌ترین شرکت ایران بود و هشت هزار کارگر داشت. 

ظرف یک سال، تمام معایب آنجا را از بین بردم و تبدیلش کردم به یک شرکت سود‌ده و به صورت مدرن‌ترین شرکت آنجا را اداره کردم؛ و برای اولین مرتبه در تمام ایران گزارش سالانه نوشتم که هنوز هم این نوع گزارش‌نویسی در ایران متداول نشده است! 

  عجب. آقای مهندس الان خیلی از مدیران جوان ما که وارد شرکت‌های بزرگ می‌شوند، بحران کارگری دارند، تحریم هستند، سود ندارند و اینها بهانه می‌گیرند...

تمام اینها بود. من باید شرکتی را اصلاح می‌کردم که هشت هزار کارگر داشت؛ هشت هزار. الان فکر نمی‌کنم شما شرکتی داشته باشید که هشت هزار کارگر داشته باشد.  

اینقدر کارمند زیاد بود، کارگر زیاد بود، که هفته‌ای یک نفر گزارش می‌دادند که فوت کرده است. مازندران جایی بود که تمام‌شان مالاریا داشتند. اوضاع خیلی خراب بود. 15 نفر آلمانی آورده بودند از زمان رضاشاه که اینها را اداره کند. اینها هم برای خودشان می‌چرخیدند و شرکت هم ضرر می‌داد. آن زمان مثلاً پارچه متری یک تومان فروخته می‌شد. 15 تومان خرجش شده بود تا تولید شود. باید هر سال می‌آمدند به دولت التماس می‌کردند که از بودجه دولت یک چیزی به ما بدهید که ضرر را جبران کنیم و برویم پول کارگران را بدهیم والا می‌ریزند خیابان. آن موقع هم حزب توده درست شده بود. دولت نمی‌خواست اینها بیکار بشوند. شریف‌امامی هم به من اختیار تام داده بود که هر کاری که می‌خواهم بکنم اما کارگر اخراج نکنم. اگر اخراج کنم او فوری می‌رود، حزب توده او را می‌برد و عضوش می‌کند.

شمال هم که اصلاً مرکز توده‌ای‌ها بود. کارکنان شرکت، اغلب مازندرانی بودند؛ آب و هوا بد بود و برخی‌ها مالاریا داشتند. لاغر بودند و کم‌کار. کارخانه همه‌اش ضرر می‌داد. هیچ به فکر تعمیرات کارخانه و جنس پارچه‌ها و رنگ و طرح نبودند. این وضع را اصلاح کردم. 

در هر قسمتی؛ در پنبه، در نخ‌ریسی و ... کارخانه سودآور شد. سود خیلی خوبی هم داد. در حدود 25 میلیون تومان سود داد. همه تعجب کردند. 

  از چقدر ضرر؟ 

در عرض یک سال از 10 میلیون ضرر به 25 میلیون سود رسید و بدون اینکه کسی را اخراج کنم تعداد کارکنان را از هشت هزار نفر به چهار هزار نفر رساندم.

  چطور؟

چهار هزار نفر را آوردیم در یک کارخانه به نام برنج‌کوبی. مردم برنج‌کاری‌هایشان را می‌کردند و برنج‌شان را به این کارخانه می‌آوردند تا طبق اصول فنی پاک شود. این کارخانه راه نیفتاده بود که رضا‌شاه رفت. وقتی رضا‌شاه رفت، این کارخانه هنوز ساختمانش تمام نشده بود و دو سه ماه مانده بود که به کار بیفتد. این هم جزو املاک نساجی شده بود. من همه این آدم‌های اضافی را فرستادم آنجا. ماشین داشت و ساختمانش آماده بود. ولی برنج‌کوبی نمی‌کرد. گفتم حقوق‌تان را هم می‌دهم تا اینها به خیابان نریزند. رئیس اینها خیلی زرنگ بود. گفتم که اینها سر ساعت هشت باید بیایند، سر ساعت چهار بعد از ظهر هم بروند. راس ساعت هشت در را می‌بندید و قفل می‌کنید. هر کس نیامد حقوق ندارد. اینها هم یک عده آدم بی‌نظم بودند. گفتم ما باید از شرشان خلاص شویم بدون اینکه اینها را اخراج کنیم. این را هم من می‌سپارم به تو بنشین ببین یک نیروی کار داری، حقوق‌شان را من می‌دهم. تو باید بتوانی کاری کنی که این نیروی کار را بدون اینکه اخراج کنی خودشان بروند. کارگران هم می‌آمدند داخل کارخانه، کار که نداشتند. اصلاً کارخانه کار نمی‌کرد. تا ظهر می‌نشستند سینه‌کش آفتاب.

در دور اول پیرمردها از این وضع خسته شدند و گفتند اگر اجازه بدهید ما نیاییم و به جایمان پسرمان وارد کارخانه شود و کار کند.

یواش‌یواش یک نیروی تقریباً بیمار که نمی‌توانست حرکت کند، تبدیل شد به یک نیروی جوان کاری و پویا. به آن رئیس گفتم خیلی خب آقا جان، من دارم خرج اینها را می‌دهم اما تو باید اینقدر ابتکار داشته باشی که از اینها کار بکشی. من نمی‌دانم اینها خرج‌شان باید در بیاید. به عقلش رسید که اینها را بفرستد شهرداری. با شهرداری صحبت کرد که اینها شهر را جارو کنند و شهر شد مثل دسته گل. 

  کدام شهر؟

شهر‌های شاهی، بهشهر. ولی خب حقوق کارگرانش را ما می‌دادیم. بعد به او گفتم خب ما شده‌ایم جاروکش شهرداری. البته اینها کار می‌کنند من هم دارم حقوق‌شان را می‌دهم ولی من ضرر می‌دهم. این حقوق‌ها در بیلان من ضرر است. گفتم فکر بهتری بکن. یک روز آمد و گفت کارخانه مقدار زیادی زمین دارد. رضاشاه وقتی کارخانه می‌ساخت مقدار زیادی هم زمین خرید که اگر قصد توسعه داشت از آن استفاده کند. اگر شما اجازه بدهید من به اینها ساختمان‌سازی یاد بدهم. خودش مهندس ساختمان بود. اینها در یک سال، 52 دستگاه خانه ساختند. 

اصولاً نوسازی صنایع نساجی ایران و اقداماتی که من در آنجا کردم، نمونه بارزی از مدیریت صنعتی به طرز نوین بود. چون من خودم را اولین کسی می‌دانم که مدیریت صنعتی خوانده بود و به ایران برگشته بود. علاوه بر اینکه من دروس مدیریت صنعتی را در آمریکا خودم انتخاب کردم، نه اینکه از دروس دانشکده‌ای تبعیت کنم. به اضافه که در مراجعت به ایران رئیس ایرانی هیات جرج فرای شدم و این هیات را ابتهاج از آمریکا آورده بود که در ایران مدیریت صنعتی نوین را متداول کنند. من در این هیات با اضافه دروسی که خوانده بودم، توانستم یک شرکت بزرگ هشت هزار نفری را از 10 سال زیان نجات دهم و سودآور کنم. آن هم در مدت یک سال. من فکر می‌کنم اقدامات من در این شرکت الگوی مدیریت صنعتی است برای علاقه‌مندان به مدیریت.

روزی که من گزارش سالانه نساجی مازندران را نوشتم یک کارگر بیکار نداشتیم. هر چهار ماشین نساجی یک کارگر داشت. بعد تبدیل شد به یک کارگر در ازای شش ماشین نساجی. بعد از مدتی هم شریف‌امامی شد نخست وزیر و دکتر ضیایی وزیر صنایع و معادن شد. من هم گزارش را برای وزیر فرستادم که بعد از مدتی گفتند تراز مالی‌ات اشکال دارد و مرتکب تخلف شده‌ای!

عجب این رفتار آن زمان هم بود.

بله، حتی خیلی بیشتر. من هم فوری رفتم نزد شریف‌امامی که نخست‌وزیر شده بود. گفتند کمیسیون دارد. هیات وزراست. گفتم به او بگویید من همین الان می‌خواهم او را ببینم، پنج دقیقه هم بیشتر با او کار ندارم. شریف‌امامی من را خیلی خوب می‌شناخت. برای اینکه تمام مدت من هفته‌ای یک بار می‌رفتم و پیشرفت کار را به او گزارش می‌کردم. او هم هیات وزرایش را ول کرد و بیرون آمد و گفت چه کار داری که اینقدر عجله می‌کنی؟ گفتم ببین این کار من است و این سود من. اینقدر میلیون سود برای شما آورده‌ام. کارگران هم نصف شده‌اند. همه ماشین‌ها تعمیر شده و در حال کار هستند. تولید هم فلان قدر بالا رفته است. این هم حساب و کتاب هر قسمتش. آقای وزیر این را تصویب نکرده و می‌خواهد بفرستد برای محاکمه. گفت غلط کرده مرتیکه پدرسوخته. تلفن را برداشت و گفت یک همچین اتفاقی افتاده است. یارو (ضیایی) داشت زهره‌ترک می‌شد. گفت نه خیر قربان ما داریم مطالعه می‌کنیم. گفت این آدم شاهکار کرده، عوض اینکه بیایید تشویقش کنید، جایزه به او بدهید، مدال به او بدهید که نمونه‌ای برای تمام صنعت ایران است، می‌خواهید این را بفرستید دادگاه؟ همین الان باید بزرگ‌ترین تشویقی که می‌توانید از این شخص به عمل آورید و آن پرونده را هم دور بریزید. بعد خودش معاون نخست‌وزیر را صدا کرد و گفت یک تشویق‌نامه برای نیازمند تهیه کنید، من خودم به عنوان قدردانی از زحمات ایشان امضا می‌کنم. 

من آمدم اداره. عصر تشویق‌نامه نخست‌وزیر آمد. روز بعد تشویق‌نامه وزیر هم آمد. من هم تشویق‌نامه را که گرفتم یک نامه استعفا نوشتم به آقای وزیر. گفتم وزارتخانه‌ای که اگر شریف‌امامی به داد من نرسیده بود می‌خواست من را بفرستد دیوان کیفر برای محاکمه، دیگر برایش کار نمی‌کنم. 


از مصاحبه با رضا نیازمند/ مجله‌ی تجارت فردا...

  • پیمان ..