خانهی دوست کجاست؟
دفعهی پیش که رفته بودیم سر مزار کیارستمی، سبد کوچک گیلاسها غافلگیرم کرده بود. هنوز هم طعم گیلاس خوردن سر مزارش زیر دندانم است. این بار اما مزار کیارستمی غافلگیری دیگری برایم داشت.
این بار با دوچرخه رفتیم. کلهی سحر هنوز آفتاب طلوع نکرده راه افتادیم و آرام آرام سربالایی گردنه قوچک را رکاب زدیم و بعد هم پیچ در پیچهای سرپایینی به سمت لواسان را به آنی طی کردیم. نان داغ خریدیم. روی چمنهای یک پارک کوچک زیراندازمان را پهن کردیم. نیمرو درست کردیم. هنوز آفتاب گرمای تابستانیاش را به اوج نرسانده صبحانهمان را خوردیم و به سمت قبرستان توک مزرعه رکاب زدیم. در قبرستان باز بود. با دوچرخه رفتیم تا سر مزار عباس کیارستمی. من پاندا را گذاشته بودم کنار مزار و داشتم عکس ازش میگرفتم که یکهو حمید اشاره داد به فضای پشت سرم.
قبرستان توک مزرعه در دامنهی یک تپه واقع شده است. نصف قبرستان هنوز خالی است. قبرستان خیلی کوچکی هم هست. فضای بالای قبر کیارستمی در دامنهی تپه هنوز خالی است. حمید گفت: «اونجا رو، پاکوب درست کردهاند. یک پاکوب زیگزاگی». برگشتم نگاه کردم. راست میگفت. یک نفر برداشته بود زمین را زیگزاگی تا دیوار بالایی قبرستان شیار داده بود و نفراتی چندین بار شیار را رفته و آمده بودند. جوری که پاکوب درست شده بود. یک پاکوب زیگزاگی دقیقا شبیه همان پاکوب دامنهی تپهی فیلم «خانهی دوست کجاست»... توی فیلم پاکوب به قلهی تپه میرسید، اینجا به دیوار رسیده بود و تمام شده بود. اما به هر حال آدم را یاد فیلم «خانهی دوست کجاست» میانداخت.
به نظرم عباس کیارستمی آدم خوشبختی است. هر بار که سر مزارش میروم یک خلاقیت تازه بر اساس فیلمهایش در دنیای پیرامونش میبینم. خلاقیتهایی که حال آدم را دگرگون میکنند...
- ۴ نظر
- ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۰۵
- ۱۵۵ نمایش