سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

1-سومین همایش بین‌المللی اقتصاد ایران در آبان ماه امسال در دانشگاه بوستون برگزار شد. گزارش این همایش را می‌توانید این‌جا بخوانید. در بین مقاله‌هایی که در این همایش ارائه شد مقاله‌ی مشترک دکتر غلامرضا کشاورز حداد از دانشگاه شریف و آقای نادر حبیبی از دانشگاه براندایس موضوع جالبی داشت: وقوع پدیده‌ی "آموزش بیش از حد" در بازار کار ایران و تاثیرات آن.

یک مقاله‌ی اقتصادسنجی جالب با استفاده از آمار سالانه‌‌ی درآمد و مخارج خانوار در ایران طی سال‌های 1990 تا 2012. اصل مقاله را می‌توانید از این‌جا بخوانید. این نوشته خلاصه‌ای از این مقاله‌ است.

2- آموزش بیش از حد پدیده‌ای است که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و یا توسعه‌یافته در جهان اتفاق افتاده و می‌افتد. پدیده‌ای که در آن افراد با مدارک تحصیلی عالیه نمی‌توانند کاری متناسب با میزان تحصیلات‌شان پیدا کنند و یا بی‌کار می‌مانند یا این که در حوزه‌ای غیرمرتبط با تحصیلات‌شان مشغول به کار می‌شوند.

در ایران پس از تب کنکور لیسانس چند سالی است که تب کنکور فوق‌لیسانس و دکترا خواب بسیاری از جوانان را آشفته کرده است. افراد با مدرک لیسانس‌شان کار پیدا نمی‌کنند و به دانشگاه برمی‌گردند تا شاید با مدرک فوق‌لیسانس شانس یافتن کار را برای خودشان بیشتر کنند. (آیا کار درست است؟ مقاله‌ی آقای کشاورز و حبیبی پاسخی به این سوال است.)

در سال 1970 تعداد دانشجویان ایران 67هزار و 282 نفر بود. در سال 1991 این تعداد به 514هزار نفر رسید و در سال 2014 ایران 4میلیون و 367 هزار و 901 نفر دانشجو داشت. 

با وقوع انقلاب اسلامی دانشگاه‌های ایران به خاطر انقلاب فرهنگی 3سال تعطیل بودند. بعد از آن علاوه بر دانشگاه‌های دولتی، دانشگاه‌های خصوصی(دانشگاه آزاد) به ابتکار هاشمی رفسنجانی به راه افتادند. این دانشگاه‌ها با حمایت غیرمستقیم دولت اداره می‌شدند. با روی کار آمدن احمدی‌نژاد علاوه بر دانشگاه آزاد انواع دیگری از دانشگاه‌های غیردولتی رشد سرسام‌آوری پیدا کردند: دانشگاه‌های پیام‌نور و دانشگاه‌های غیرانتفاعی. تا سال 2005 تعداد دانشجویان دانشگاه‌های دولتی همواره بیش از دانشگاه‌های غیردولتی بود. اما از سال 2005به بعد دانشگاه‌های غیرانتفاعی بیشتر و بیشتر شدند. 

نتیجه‌ی آن هم افزایش شدید افراد با مدارک تحصیلی عالیه بود.

در سال 1976 نرخ بیکاری در میان تحصیل‌کرده‌های ایرانی 0.44 درصد بود. در سال 2010 نرخ بیکاری در میان تحصیل‌کرده‌های ایرانی به 19.4درصد رسید. نرخ بیکاری در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی رشته به رشته متفاوت است. در خیلی از کشورها فارغ‌التحصیلان رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی نرخ بیکاری بالاتری دارند. ولی در ایران حتا فارغ‌التحصیلان رشته‌های مهندسی و علوم تجربی هم نرخ بیکاری بالایی دارند.

در سال 2011 نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان رشته‌های مهندسی 22درصد بود. فارغ‌التحصیلان علوم زیستی 26درصد و علوم کامپیوتر 30 درصد. رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی با نرخ بیکاری 15درصد اوضاع بهتری داشتند. البته این اوضاع بهتر علوم انسانی به خاطر نرخ بالای استخدام‌شان در شرکت‌های دولتی بوده. رشته‌های مهندسی به خاطر سیاست‌های اقتصادی ضعیف دولت(تخصیص نیافتن پول حاصل از یارانه‌های به بخش صنعت به عنوان مثال) و کاهش فعالیت‌های صنعتی با تحریم‌ها و افزایش بی‌رویه‌ی واردات به نرخ بیکاری بسیار بالایی رسیدند...

از نظر درآمدی نتایج آمارها جالب است. نمودار بالا نسبت درآمد لیسانسه‌ها(Bachelor) به دیپلمه‌ها، درآمد فوق‌لیسانسه‌ها(Masters) به دیپلمه‌ها و درآمد دکتراها به دیپلمه‌ها را نشان می‌دهد. درآمد لیسانسه جماعت یک نسبت ثابت باقی‌مانده. اما درآمد فوق‌لیسانسه سیر نزولی داشته و درآمد دکتراها که از 1996 تا 2004 صعودی بوده، بعدش سیر نزولی پیدا کرده. که این روندها را می‌توان با افزایش عرضه‌ی افراد فوق‌لیسانسه‌ و دکتردر بازار کار جامعه بررسی کرد. 

3- وُدر، محقق آمریکایی در مقاله‌اش نشان داده که در دو دهه‌ی اخیر در جامعه‌ی آمریکا میزان شرکت فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در کارهای غیرتخصصی که نیاز به تحصیلات ندارند سیر صعودی داشته. آیا چنین روندی در ایران هم وجود دارد؟ ایران نسبت به آمریکا از نظر فرهنگی کمی متفاوت است. برای آمریکایی‌ها کارهایی چون کارگر ساختمانی یا فروشندگی خرد و دست‌فروشی بار منفی یک شغل پست را ندارد. از طرف دیگر فرهنگ خانواده‌های ایرانی به گونه‌ای است که فرزندان را تا حوالی 30سالگی هم حمایت می‌کنند. که آمریکایی جماعت این کار را نمی‌کند...

آقای کشاورز و آقای حبیبی برای پیدا کردن چنین روندی و طراحی مدل اقتصادسنجی‌شان از آمار میزان تحصیلات مشاغل مختلف در ایران در طی سال‌های 2001 و 2005 و 2009 و 2012 استفاده کرده‌اند. این آمار برای دسته‌های مختلف کاری میزان متوسط سال‌های تحصیل کسانی را که در آن دسته‌ی کاری مشغول به تحصیل‌اند نشان می‌دهد. 


به عنوان مثال میزان متوسط سال‌های تحصیل مدیران در سال 2001، 14.02 سال بوده. این متوسط در سال 2012 به 14.6 سال رسیده. در میان متخصصان و مهندسان در سال 2001 میزان متوسط سال‌های تحصیل 15.62 سال بوده که در سال 2012 به 15.39 سال رسیده. (مدیران ایرانی از مهندسان زیردست‌شان تحصیلات کمتری دارند!)

اما تمرکز مقاله بر رده‌های شغلی پایین جدول است. مشاغل سطح پایین که نیازی به تحصیلات دانشگاهی ندارند و در پایین‌ترین قسمت‌های جدول 2 آورده شده‌اند. متوسط سال‌های تحصیل طی 2001 تا 2012 برای شغل‌های رده پایین به شدت افزایش یافته. بیشترین افزایش برای کارگران ابزار دقیق و کارگران غیرماهر معدن و تولید و صنعت بوده که به طور متوسط 45 درصد و 39 درصد افزایش سال‌های تحصیل را داشته‌اند. 

نکته‌ی مهم این آمار افزایش درصد شاغلان با بیش از 12سال تحصیل در کارهای سطح پایینی چون خدمات و کارمندان اداری است. در سال 2012 45درصد از کارمندان اداری و 42 درصد از افراد خدماتی بیش از 12سال تحصیل داشته‌اند. حدود 5درصد از کارگران کارخانه‌ها در ایران بیش از 12سال تحصیلات دارند!

بیشترین درصد پدیده‌ی "آموزش بیش از حد" در دو بخش خدمات و فروشندگی است. این دو دسته‌ی شغلی نیازی به تحصیلات عالیه ندارند، اما افراد با تحصیلات عالیه به این دو حوزه بیشتر گرایش دارند تا به حوزه‌هایی چون کشاورزی. که این خودش برمی‌گردد به دید منفی فرهنگ ایرانی به سر زمین کار کردن و زراعت. تا بدان حد که با وجود درآمد بیشتر کشاورزی ملت حاضر به کشاورزی نمی‌شوند و به کارهای خدماتی روی می‌آورند.

با توجه به سال‌های تحصیل دسته‌های مختلف شغلی و حوزه‌های کاری و میزان بی‌کاری و جغرافیای کاری شهری و روستایی و بخش دولتی و خصوصی و در نظر گرفتن عواملی چون تجربه‌ی کاری، وضعیت تاهل و جنسیت، آقای کشاورز و آقای حبیبی مدل اقتصادسنجی‌شان را طراحی کردند تا به درست یا غلط بودن فرضیات‌شان در مورد تاثیر تحصیلات عالیه بر افراد در بازار کار ایران پی ببرند.

نتایج مدل اقتصادسنجی آن‌ها: 

در طی دهه‌ی گذشته نسبت شاغلان با بیش از 12سال تحصیل در کارهایی که به مهارت نیاز ندارند به صورت پیوسته افزایش یافته است.

میزان "پدیده‌ی آموزش بیش از حد" برای زنان به مراتب بیشتر از مردان است.

پدیده‌ی "آموزش بیش از حد" در بخش دولتی بسیار زیاد اتفاق می‌افتد و افراد زیادی با تحصیلات عالیه در بخش‌های دولتی مشغول به کاری هستند که نیازی به تخصص و تحصیلات عالیه ندارد. یکی از دلایل این پدیده برمی‌گردد به شرایط اولیه‌ی احراز کار در بخش‌های دولتی ایران که داشتن مدرک دانشگاهی را بسیار مهم می‌دانند.

پدیده‌ی آموزش بیش از حد در بخش خصوصی ایران کمتر اتفاق می‌افتد.

افراد با تحصیلات عالیه به خوداشتغالی روی نمی‌آورند و ترجیح می‌دهند در بخش‌های خدمات و تولید در یک شغل سطح پایین که به هیچ مهارتی نیاز ندارد مشغول شوند.

رابطه‌ی تحصیلات با درآمد: در بخش خصوصی ایران، بازده "آموزش بیش از حد" منفی است. یعنی کسی که وارد دانشگاه شده و مدرک دانشگاهی گرفته اما در حوزه‌ی غیرمرتبط مشغول به کار می‌شود نسبت به کسی که در آن حوزه‌ی کاری راه دانشگاه را دنبال نکرده درآمد پایین‌تری خواهد داشت. و مدرک بالاتر درآمد بالاتر را به هیچ عنوان به همراه نمی‌آورد! 

در بازار کار ایران تجربه با درآمد رابطه‌ی مستقیمی دارد، اما تحصیلات دانشگاهی ممکن است رابطه‌ی معکوس هم داشته باشد...

  • پیمان ..
  • پیمان ..

1- "امروزه شکل های عجیب و غریب و ناشناخته ای از فحشا وجود دارد که در قیاس با آن فحشای واقعی، حرفه ای شرافتمندانه و درست به حساب می آید . چون در فاحشه خانه حداقل در مقابل پول چیزی عرضه می گردد."

عقاید یک دلقک/ هاینریش بل

2- لنا ادلوند و اولین کورن، دو اقتصاددان زن، چندین سال قبل مقاله‌ای با "عنوان نظریه‌ی روسپیگری" در نشریه‌ی معتبر اقتصاد سیاسی منتشر کردند. تلاش آن‌ها برای مدل‌سازی پدیده‌ی روسپیگری با همه‌ی کاستی‌ها و کمبودهایش مورد توجه قرار گرفت. 

قبل از آن‌ها گری بکر نظریه‌ی ازدواجش را ارائه داده بود. در نظریه‌ی اقتصادی ازدواج، گری بکر از تحلیل بازار برای پاسخ به این سوال استفاده کرده بود که چه کسی، کجا و به چه دلیل ازدواج می‌کند. او نوشت: "انتخاب شریک زندگی یک بازار است و ازدواج تنها زمانی اتفاق می‌افتد که هر دو فردی که در این بازار در جست‌وجو هستند پیش‌بینی کنند در شرایط تازه- بعد از ازدواج- منتفع شوند. در واقع اگر معامله ازدواج سودآور باشد انتظار تحقق آن وجود دارد." بکر در نظریه خودش از فاکتورهای غیر‌پولی استفاده کرد که از جمله این فاکتورها می‌توان به عشق رمانتیک و همراهی همیشگی اشاره کرد. در واقع در تابع سود-زیان ازدواج عوامل غیر‌پولی مختلفی وارد می‌شوند که هر یک از آنها در سطح رضایت فرد از ازدواج و آمادگی وی برای ورود به این شرایط تازه اثر‌گذار است. بکر یکی از دلایل مهم برای ازدواج را به دنیا آمدن فرزندانی دانست که می‌توانند عشق و علاقه والدین را داشته باشند.

در نظریه‌ی روسپیگری، ادلوند و کورن می‌پذیرند که همسران و روسپی‌ها دقیقاً مثل هم نیستند. در حقیقت همسر یک مرد از نظر اقتصادی بسیار برتر از یک روسپی است... کالای برتر کالایی است که با افزایش درآمد میزان استفاده از آن بیشتر می‌شود و کالای پست با افزایش درآمد تمایل به استفاده از آن کم می‌شود. با فرض همسر و فاحشه به عنوان کالا، همسر یک کالای برتر است و فاحشه یک کالای پست. ادلوند و کورن با استناد به این مدل می‌گویند که روسپیگری در کشورهای صنعتی و اقتصادهای ثروتمند دنیا کمتر از کشورهای فقیر دیده می‌شود و تقاضا برای آن کمتر است. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌هایی که روسپی با همسر دارد برقراری رابطه جنسی بارور است که منجر به تولد فرزندی در خانواده شود. با وجود اینکه نظریه اقتصادی روسپیگری تلاش کرده مسائل انسانی را در یک مدل اقتصادی ترسیم کند ولی رفتارهای انسانی را بسیار ساده  تعریف کرده. این نظریه سعی کرده به چند سوال مهم پاسخ بدهد. از جمله اینکه چرا روسپی‌ها درآمد بالایی دارند؟

به نظر ادلوند و کورن دلیل درآمد بالای روسپی‌ها این نیست که در فضایی پر‌تنش و پر‌خطر کار می‌کنند و احتمال زندانی شدن یا بیمار شدن دارند، بلکه دلایل دیگری دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد. ادلوند و کورن در مقاله‌شان نوشتند: «ازدواج می‌تواند منبع مهمی از درآمد برای یک زن باشد. بنابراین زنان روسپی برای جبران هزینه فرصتی که به دلیل شغل خود از دست می‌دهند و فرصت ازدواج را از بین می‌برد باید دستمزدهای بالاتری دریافت کنند.»

ولی این نظریه‌ کاستی‌های زیادی دارد. در واقع یکی از فرضیاتی که باید وجود می‌داشت این است که همواره راه سومی هم وجود دارد یعنی زنی که کار می‌کند و در شغل خود پیشرفت کرده است ولی ازدواج نمی‌کند. این فرض در مدل دیده نمی‌شود زیرا فرض شده است که با ازدواج تنها فرصت فعالیت در حوزه شغلی روسپیگری برای زن از بین می‌رود به همین دلیل فقط همین دو موضوع مورد مطالعه قرار دارند. از طرف دیگر تاکید بر مطلوبیت وجود فرزندان در خانواده هم بسیار بحث‌بر‌انگیز است. در اغلب کشورهای غربی نرخ باروری با افزایش سطح درآمد و ثروت خانوارها تنزل یافته است. آمارها نشان می‌دهد با افزایش ثروت نه‌تنها مردان، روسپی‌های کمتری را خریداری می‌کنند بلکه تمایل‌شان برای داشتن فرزند هم کمتر می‌شود و تعداد فرزندان در خانواده‌های ثروتمند کمتر از خانواده‌های فقیر است. 1

3- استیون لویت و استیفن دابنر در کتاب خودشان freakonomics در مورد این که چرا روسپی‌ها از معمارها بیشتر درآمد دارند صحبت کردند. به نظر لویت چهار عامل در تعیین دستمزد اثرگذار است: تعداد افراد با استعداد بالقوه، مهارت خاصی که آن شغل نیاز دارد، ناخوشایند بودن شغل و میزان تقاضا.

یک فاحشه از یک معمار درآمد بالاتری دارد، چون که: عرضه‌ی فاحشه‌ها بالقوه کم است. مهارت یک فاحشه تخصصی نیست، اما در زمینه‌ای تخصصی به کار گرفته می‌شود. ناخوشایند و زننده است. و تقاضا برای آن زیاد است.

جلد دوم کتاب freakonomics ، چهار سال بعد از جلد اول در سال 2009 با عنوان superfreakonomics منتشر شد. کتابی که تا به امروز بیش از یک و نیم میلیون نسخه فروش داشته است. استیون لویت و استیفن دابنر جلد دوم را با یک پرسش تکراری شروع کرده‌اند. چرا فاحشه‌ها از معمارها بیشتر درآمد دارند؟ اما این بار جواب این سوال یک فصل کامل را به خودش اختصاص داده است و شامل آمار و ارقام فراوانی می‌شود. کتاب را یکی از خوانندگان وبلاگ، آقای مجتبا حاجی‌قاسمی به دستم رساندند. با توجه به محتوای فصل اول و نیز موضع‌گیری‌های نویسندگان در فصل‌های بعد بعید می‌دانم ترجمه‌ی این کتاب به بازار کتاب ایران وارد شود. ولی به نظرم خواندن خلاصه‌ای از فصل اول این کتاب درباره‌ی اقتصاد زنان خیابانی خالی از لطف نیست. به دلیل کثرت واژه‌هایی که وجودشان می‌تواند در وبلاگ سپهرداد را تخته کند، ترجمه‌ را در یک فایل پی‌دی‌اف قرار داده‌ام:

  • پیمان ..

pride


پرسه های روزمره؛ رمزگشایی از معنای فرهنگی پراید

پس نوشت: فقط نمی دانم چرا تو بخش دین و اندیشه کار شده! بخش فرهنگی هم دارد این سایته...

  • پیمان ..

"رییس‌جمهور روحانی: منابع مالی مسکن مهر به میزان 100 درصد از بانک مرکزی و پول پرقدرت تهیه شده و از عوامل تشدید تورم بود."

"داوود دانش‌جعفری، وزیر اسبق اقتصاد ایران: برخی از عوامل درون اقتصاد ایران مربوط به سیاست‌های نادرستی بوده که ایجاد نوسان کرده است، مثلا طرح مسکن مهر از این جهت که اقشار ضعیف را هدف‌گیری می‌کرد طرح مهمی بود اما مشکل این بود که تامین مالی این طرح از محل استقراض از بانک مرکزی انجام شد. وقتی پول چاپ شود مشکل به صورت موقتی حل می‌شود و ایجاد تورم می‌کند، بنابراین نمی‌توان تنها به واسطه‌ی این‌که نیت این طرح مقدس است از راهکارهای آن غافل ماند."

حالا این پول پرقدرت یعنی چه؟ پول ضعیف چی است که پول پرقدرت هم داریم؟ 

نیال فرگوسن توی کتاب خودش، "تاریخ مالی جهان: برآمدن پول"، مفهوم پول پرقدرت را به سادگی و زیبایی توصیف کرده است:

"دانشجویان سال اول دوره‌ی فوق لیسانس مدرسه‌ی بازرگانی هاروارد یک بازی پولی ساده‌شده را اجرا می‌کنند. در این بازی بانک مرکزی به نمایندگی از دولت 100دلار چک تضمینی به استاد آن‌ها می‌دهد. استاد چک‌ها را به صورت سپرده در بانکی که یکی از دانشجویان به صورت فرضی تاسیس کرده می‌گذارد و رسید می‌گیرد. برای سهولت در کار فرض کنید که این بانک 10 درصد نسبت ذخیره حساب می‌کند (یعنی میل دارد که نسبت اندوخته‌هایش به کل بدهی‌هایش را در سطح 10 درصد حفظ کند). بانک 10 دلار را در بانک مرکزی می‌گذارد و 90 دلار باقی را به یکی از مشتریانش وام می‌دهد. مشتری تا زمانی که تصمیم بگیرد با وامش چه کند، آن را در بانک دیگری به سپرده می‌گذارد. این بانک هم از نسبت اندوخته‌ی 10درصدی تبعیت می‌کند، بنابراین 9دلار را در بانک مرکزی می‌گذارد و 81 دلار باقی‌مانده را به یک مشتری وام می‌دهد. استاد پس از چند بار تکرار این جریان، از دانشجویان می‌خواهد که مقداری را که بر پول افزوده شده است حساب کنند.

این کار به استاد اجازه می‌دهد تا دو تعریف محوری تئوری پولی مدرن را به دانشجویان معرفی کند: M0 (پایه‌ی پولی یا همان پول پرقدرت) که مساوی است با کل دیون بانک مرکزی، یعنی پول نقد به اضافه‌ی اندوخته‌های بانک‌های خصوصی که در بانک مرکزی گذاشته شده. (در این بازی همان 100دلار اولیه.) و M1 (پول محدود) که مساوی است با پول در گردش به اضافه‌ی تقاضا برای سپرده‌های دیداری. 

زمانی که پول در سه بانک مختلف دانشجویی گذاشته می‌شود، M0 برابر 100 دلار است اما M1 مساوی است با 271 دلار. (81دلار +90دلار+100دلار). 

این عملیات گرچه با یک روش بسیار ساده‌شده انجام گرفته اما به طور دقیق نشان می‌دهد که عملکرد نظام بانکی با اندوخته‌ی خرد چگونه اجازه‌ی ایجاد اعتبار و در نتیجه ایجاد پول را می‌دهد...

تاریخ مالی جهان، برآمدن پول/ نوشته‌ی نیال فرگوسن/ ترجمه‌ی شهلا طهماسبی/ نشر پژواک/ صفحه‌ 64 و 65


  • پیمان ..

کارناوال

۱۰
آبان

از خیابان‌هایی می‌رفتیم که حدس می‌زدیم دسته یا هیئتی در آن‌ها نباشد تا گیر کنیم. به یک بلوار رسیدیم که همیشه‌ی خدا خلوت است. جلوی‌مان یک پیکان‌ وانت بود. بعد یکهو پیکان ایستاد و ما هم پشتش ایستادیم. جلوی‌مان یک دسته بود. دسته‌ی کوچکی بود. فقط صدای طبل‌شان بلند بود و کسی نوحه هم نمی‌خواند. اما با همان صدای طبل زنجیر می‌زدند. بلوار را بسته بودند. جلوی‌مان را خوب می‌دیدیم. پسری یک دست فلزی 5انگشتی بزرگ (اسم‌شان را نمی‌دانم!) دستش گرفته بود و نمی‌گذاشت که ماشین‌ها جلو بروند. همه باید پشت دسته حرکت کنند. پیکان وانته سعی کرد کمی جلوتر برود. اما پسر شهادت‌طلبانه جلوی ماشین ایستاد و نگذاشت که جلوتر برود. 5دقیقه‌ای پشت دسته حرکت کردیم. دسته‌ی کوچکی بود. شاید 20 تا پسر 8 تا 14ساله. به جایی از بلوار رسیدیم که دوباندش آزاد شده بود. اما اهالی دسته و نیز پسر شوکر(!) به دست کنار نمی‌رفتند. راه را باز نمی‌کردند. می‌توانستند از یک لاین بلوار حرکت کنند و لاین دیگر را باز بگذارند. اما به قصد طوری صف را تشکیل داده بودند و از هم فاصله گرفته بودند که هر دو لاین را بسته باشند. موقعیت مضحکی شده بود. تا این‌که مقداد اعصابش خرد شد و پا را روی گاز فشرد و به قصد زیر گرفتن پسرک شوکر به دست رفت. پسرک فحشی پراند و از جلوی ماشین پرید کنار. و بعد هم از عقب شروع کرد به ماشین مشت زدن. ولی دیگر کنار رفته بود... بعد صف هیئت هم وارد حدود خودشان شدند و کم کم رفتند توی لاین راست... دو سه نفر از بچه‌های زنجیرزن کنار نمی‌رفتند. از قصد جلوی ماشین ایستاده بودند که نگذارند ماشین حرکت کند. تا این‌که سر و کله‌ی 2-3مرد پیدا شد و نظم‌شان داد. وادارشان کرد که توی لاین خودشان بایستند و راه‌بندان نکنند. راه را باز بگذارند. و راه را باز کردیم و بقیه‌ی ماشین‌ها هم پشت‌سر ما آمدند.

دیشب به این فکر می‌کردم که دسته‌ی عزاداری به آن پسر شوکر(دست فلزی) به دست چه چیز را یاد می‌دهد؟ هم او که نمی‌گذاشت ماشین‌ها عبور کنند. او و آن دو سه نفری که نمی‌خواستند او جلوی ماشین‌ها ایستاده بود. انگیزه‌اش از ایستادن جلوی ماشین‌ها چه بود؟ محافظت از دسته‌ی عزاداری که برای امام حسین زنجیر می‌زدند؟ آیا واقعا همین انگیزه بود؟ یا شاید هم قدرت‌نمایی. ماشین‌های زیادی پشت دسته گیر کرده بودند و او بود که نمی‌گذاشت هیچ کدام‌شان رد شوند. خیلی قدرت ‌نمایی است... جلوی آن همه ماشین ایستادن. اولش پیکان وانت جلوی‌مان خواست او را کنار بزند. آهسته به سمتش رفت که او بترسد. ولی او به طرز شهادت‌طلبانه‌ای نترسید و کنار نرفت. این بخش از واکنشش شاید با آموزه‌های دینی‌اش هم هم‌خوانی داشت... یعنی مطمئنم که در ذهنش یک هم‌خوانی را حس می‌کرد. کار جالبی داشت انجام می‌داد: ارضای میل قدرت‌نمایی و هم‌خوان کردن آموزه‌های دینی با شهوت قدرت. ولی او در مقابل ماشین ما ناخواسته کنار رفت. جانش در خطر بود... چیز ترسناکی که او یاد گرفته بود مانع بودن بود. سد کردن راه. بستن راه. بستن جاده. جلوگیری از پیش‌روی آدم‌هایی که با آدم‌های او احتمالا هم‌جهت نبودند.(سوار ماشین بودند.). به این روزهای خودم فکر کردم. به چیزهایی که مانع می‌شوند. به آدم‌هایی که از مانع بودن لذت می‌برند. از این که تو کارت گیر آن‌ها بیفتد و مجبور باشی مجیزشان را بگویی تا بگذارند به راهت ادامه بدهی... باز کردن راه‌ها و آزاد گذاشتن آدم‌ها برای رفتن به راه‌های دوست‌داشتنی خودشان... آینده هم جای نومیدکننده‌ای است...


  • پیمان ..

یه نظرسنجی کوچولوست که چند ثانیه بیشتر وقت نمیگیره پر کردنش. ممنون می شم اگر بازنشر کنید تا تعداد افراد بیشتری پاسخ بدن و جامعه‌ی آماریش بالا بره:


استفاده‌ی دانشجویان از کتابخانه‌ی دانشگاه‌ها

  • پیمان ..