سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

ساب

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ب.ظ

ساب 93

اولین باری که اسم ماشین ساب را شنیدم کار کورت ونه‌گات بود. یادم نیست کدام کتابش بود. ‏شاید هم مصاحبه بود. دقیق یادم نیست. فقط یادم است که می‌گفت یک دوره‌ای از جوانی کارش ‏این بود که در نمایندگی ساب این ماشین را به مشتریان آمریکایی غالب کند. ماشین کم‌زوری ‏هم بود و توی آمریکا مشتری نداشت.‏

بعد از آن هم هیچ وقت اسم ساب به گوشم نخورده بود تا این که کتاب "مردی به نام اُوِه" را ‏خواندم. هیچ وقت به عمرم ساب ندیدم و ساب سوار نشدم. ولی تعصب اُوِه به ماشین ساب برایم ‏کاملا درک‌شدنی بود:‏

‏"در چهل سالی که آن‌ها در این شهرک زندگی می‌کردند، طبیعتاً گاه و بی‌گاه پیش می‌آمد که ‏تعدادی از کسانی که تازه به این شهرک نقل مکان کرده بودند از خودشان گستاخی نشان ‏می‌دادند و از سونیا می‌پرسیدند که دلیل اصلی دشمنی رونه و اُوِه چه بوده است. چگونه ممکن ‏است دو مرد که زمانی با هم دوست بودند، ناگهان تا این حد از هم متنفر شده باشند. ‏

سونیا هم با اعصاب آرام توضیح می‌داد که مسئله چندان پیچیده نیست. مسئله از این قرار بود:‏

وقتی این دو مرد با همسران‌شان در این شهر ساکن شدند، اُوِه یک ساب 96 می‌راند، رونه یک ‏ولووِ244، سال بعد اُوِه یک ساب 95 خرید و رونه یک ولوو 245، سه سال بعد اُوِه یک ساب ‏‏900 خرید و رونه یک ولوو 265.‏

در طی ده سال بعد، اُوِه دو ساب 900 دیگر خرید و بعد یک ساب 9000. رونه یک ولوو 265 ‏دیگر خرید، بعد یک ولوو 745، ولی سال بعد یک لیموزین خرید، یک ولووِ 740. اُوِه در جواب ‏یک ساب 9000 دیگر خرید، و رونه هم خودروش را عوض کرد و یک ولوو 760 خرید. بعد از ‏این که اُوِه دوباره یک ساب 9000 خرید،‌ رونه با خرید یک ولوو 760 توروبو، ماشینش را تبدیل ‏به احسن کرد.‏

و بعد روزی فرا رسید که اُوِه به یک نمایشگاه ماشین رفت تا نگاهی به جدیدترین مدل ساب، 93 ‏بیندازد. شب که به خانه برگشت، رونه برای خودش یک ب‌ام‌و خریده بود.‏

اُوِه سر سونیا نعره کشید: ب‌ام‌و؟ دیگه چه‌طور می‌شه با چنین آدمی دو کلمه حرف حسابی زد، ‏چه‌‌طور؟" مردی به نام اُوِه، نوشته‌ی فردریک بکمن، ترجمه‌ی حسین تهرانی، نشر چشمه، ص ‏‏246 و ص 247‏

بله... من هم در نوع خودم دیوانه‌ام. برایم تک تک ماشین‌هایی که اُوِه طی سالیان سوار شده بود مهم ‏بود. رفتم تک تک‌شان را جستم و عکس‌ و مشخصات‌شان را یافتم. تازه متوجه یک اشتباه فاحش در ‏ترجمه هم شدم. جدیدترین مدل ساب 93 نبوده،‌3-9 بوده، ساب 3-9 است که مدل جدیدی است و ‏ساب 93 خیلی مدل قدیمی‌ای است. از همان‌هاست که کورت ونه‌گات توی آمریکا به مردم غالب ‏می‌کرد...!‏


مرتبط: وقتی از پراید حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟

  • پیمان ..

نظرات (۱)

من نمیفهمم هرچی فکر میکنم که چرا اوه و رونه به خاطر بی ام و باهم دشمن شدن؟ میتونین برام توضیح بدین؟؟ چرا گفته بود تو کتاب که رونه با خرید بی ام و نشون داد که یه بخشی از وجودش کاملا عوض شده؟؟ چرا یه دفعه ای بعد تصادف اتوبوس این دوتا با هم دشمن شدن؟ ممکنه به خاطر این بوده که بچه اوه مرد و اون یکی بچه داشت بینشون بهم خوره باشه؟؟ آخه یه جا درمورد شریک شدن غم نویسنده حرف زده بود که چون اونها غمشونو با هم نتونسته بودن شریک شن نتونستن همو ببخشن.درکل من نمیفهمم یکی منو ازین جهالت در بیاره خیلی ذهنم درگیره
پاسخ:
ملی گراییه. ساب و ولوو سوئدی بودن. بی ام و آلمانی. نخریدن یه ماشین سوئدی براش حکم خیانت به میهن رو داشت. ماشین وطنی رو قبول داشت فقط.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی