سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

صورت مثالی (بیضی)

پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۸۹، ۱۰:۳۴ ق.ظ

راه برگشت پسر هر روز غروب از پیاده روی میدان انقلاب می گذشت. از جلوی سینما بهمن رد می شد. بعد آن کلوچه فروشیه. گوشش از صدای بوق ماشین ها و صدای موتوری ها و صدای اتوبوس ها و خنده ها و حرف های آدم ها پر می شد. بعد می رسید به آن ساعت فروشیه.
کوله ای که روی دوشش انداخته بود. حرکت هماهنگ و سریع دست ها و پاهایش در راه رفتن. دست چپ با پای راست جلو می آمد و بعد دست راست با پای چپ. خیلی سریع. بعد می رسید به آن پیراشکی فروشیه. بعد از آن در تاریک روشن غروب جلوی کرکره ی بسته ی یک مغازه پیرمرد دست فروش بود. اسباب بازی می فروخت. بساطش هم فقط یک چیز بود. یک ریل پلاستیکی که کف پیاده رو گذاشته بودش و فیل پلاستیکی کوچکی که روی ریل مثل یک قطار می چرخید. مسیر ریل یک بیضی بود. پسر هر روز غروب که با سرعت از پیاده روی میدان انقلاب می گذشت زیرچشمی(بدون این که سرعتش را کم کند) به فیل و ریلش نگاه می کرد. هر روز فیل تند و سریع روی مسیر ریل می چرخید و می چرخید.
اما امروز که پسر از جلوی سینما بهمن رد می شد دیگر خبری از حرکت هماهنگ دست ها و پاها نبود. دست هاش را کرده بود تو جیب شلوارش. آرام می رفت. سر راهش به سه چهار دختر هم نگاه کرد و بعد از آن پیراشکی ها دوباره رسید به فیل پلاستیکی... فیل پلاستیکی دیگر تند تند روی مسیر ریلش نمی چرخید. او هم دیگر زیرچشمی نگاه نمی کرد. بلکه نگاه می کرد. فیل انگار خسته بود. خیلی آرام، خیلی آهسته و به سختی و با سرعت مورچه وار داشت می چرخید...انگار باتری اش تمام شده بود. پسر برای لحظه ای خواست بایستد و تماشا کند که آخرش فیل می تواند یک دور تمام بچرخد یا نه؟ اما نایستاد و همان طور دست ها توی جیب شلوار رفت.
فیل پلاستیکی با سرعت مورچه وارش هنوز می چرخید...

  • پیمان ..

نظرات (۳)

با سلام
اول از همه می خواستم از وبلاگ خوبتون و زحماتی که برای اون می کشید تشکر کنم. انصافا دستتون درد نکنه، گل کاشتید. من که خیلی لذت بردم...
برای همینم دوست دارم اگر مایل باشید با هم تبادل لینک داشته باشیم.
فعالیت ما در زمینه تولید، ساخت و آموزش ربات های کمک آموزشی است.
(لطفا در صورت تمایل آدرس و عنوان وبلاگ را برای من ایمیل کنید.)
www.saha-co.com
ak_1369@hotmail.com
منتظرتون هستم...
ممنون
من یکیشو خریدم خیلی زود خراب شد
زودتر از اونی که فکر کنی
  • hamid mohamadifar
  • vay pesar on yaro hanoz onja mishine az in filha mifroshe?! hadde aghal no'e asbab bazisho avaz kone khow!!
    alan so'ali ke ijad mishe ine ke pesar e dastane ma mage class hash amir abad nis?1 paEn chikar mikone har roz?!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی