آریا شاهین
شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۴۸ ب.ظ
دلم آریا شاهین مدل 51 می خواهد. همان رامبلرهای هزارونهصدوهفتادیِ دنده آبگوشتی. دلم بابایی می خواهد که قدش خیلی بلندتر از من باشد. تا بنشیند پشت فرمان و من هم کنارش بنشینم. تمام خوبی آریا شاهین به این بود که من می توانستم کنار بابام بنشینم. تمام خوبی اش به این بود که می توانستم وسط باباو مامانم بنشینم...هیچ دسته دنده ی مزخرفِ مزاحمی آن جا نبود...دلم روزگاری را می خواهد که اتوبان ها خلوت بودند، که هیچ پلیسی با دوربین کمین نمی کرد تا مچ راننده ها را بگیرد، تا بابام موتور شش سیلندر آریا را به غرش وادارد 150 تا پر کند و من فقط احساس امنیت کنم...
دلم دشت قزوین در یک عصر پاییزی را می خواهد...
دلم دشت قزوین در یک عصر پاییزی را می خواهد...
از این که نوشته های وبلاگ شمارو خوندم لذت بردم موفق باشین در پناه الله .
من از اون بالا به تو می نگرم
به تویی که غریبه ای با من
ولی
لبخند از لبانم پاک نمی شود هرگز
دل نوشته های آرش تورا می خواند