سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وقف» ثبت شده است

حسین آقا ملک

همه‌چیز از پدربزرگ حسین آقاملک شروع شد. پدربزرگی که رفیق فاب میرزاتقی خان امیرنظام بود. تبریزی بود و به ‏کار تجارت مشغول. وقتی محمدشاه قاجار مرد، امیرکبیر از پدربزرگ 100 هزار تومان قرض گرفت تا ناصرالدین میرزای ‏ولیعهد را ببرد به تهران و او را شاه ایران کند. همین کمک مالی بعدها خاندان ملک را تبدیل به یکی از ثروتمندترین ‏خانواده‌های ایران کرد. ناصرالدین‌شاه به‌پاس کمک بی‌دریغ پدربزرگ املاک زیادی را در جای‌جای ایران به نامش کرد. ‏خود پدربزرگ هم که تاجر بود و درآمد بالایی داشت. ‏

پدر حسین آقا ملک هم بازرگان شد و او هم ثروت خاندان را فربه و فربه‌تر کرد.‏

حسین آقا ملک هم در نتیجه یکی از پولدارترین آدم‌های ایران شد. ‏

یکی از نکاتی که همواره آزارم می‌داد تفاوت پولدارهای ایرانی با پولدارهای خارجی بود. هم در روزگار خودمان و هم ‏در تاریخ معاصر. همیشه برایم پولدارهای اروپایی رؤیایی بودند. کسانی که مثلاً بتهوون و امثال او را زیر پر و بال خود ‏می‌گرفتند و باعث تولید هنر والا و رشد فرهنگشان می‌شدند. اما پولدارهای ایرانی به‌خصوص در دوره‌ی قاجار سرگرم ‏تفریح‌های ابلهانه بودند. در دوره‌ی قاجار شرح شکارها بود و در دوره‌ی معاصر شرح ماشین بازی‌ها و دختربازی‌ها و حرام ‏کردن ثروت در دبی و ترکیه و امثالهم ... فکر می‌کردم خاک‌برسری ما تقصیر همین پولدارهای احمق ماست که هیچ‌وقت در ‏فکر فرهنگ و رشد آن نبودند.‏

اما هفته‌ی پیش که با سرگذشت حسین آقا ملک آشنا شدم کمی امیدوار شدم.‏

چند باری قصد دیدن موزه‌ی ملک به سرم زده بود. ولی هر بار نمی‌شد. هفته‌ی پیش بالاخره شانس بهم روی آورد و ‏توانستم موزه را ببینم. ‏

آقای نوروزی مسئول راهنمای موزه از کارهای خلاقانه برای کودکان و نوجوانان برایم کلی قصه تعریف کرد. این‌که ‏موزه‌ی ملک مثل موزه‌های دیگر فقط در و دیوار و چند تا عتیقه‌ی خالی نبود برایم ارزشمند بود. این‌که وقتی بچه‌ها برای ‏بازدید بخش سکه‌های موزه می‌آیند برایشان ضرب سکه آموزش داده می‌شود و به‌طور عملی چند سکه به سبک باستان هم ‏برایشان ضرب می‌شود برایم جالب بود. این‌که در بخش تابلوهای قدیم شهر تهران ناصرالدین‌شاه می‌آید و برایشان نقالی ‏می‌کند،‌ این‌که در بخش نقاشی‌های کمال المک دسته‌بندی نقاشی‌ها را یاد می‌گیرند،‌ این‌که در تالار نسخ خطی کتاب صحافی ‏کردن را یاد می‌گیرند و... همه بوی غیردولتی بودن می‌داد.‏

بیشتر از غیردولتی بودن چرخه‌ی عملکرد موزه برایم جالب بود. این‌که حسین آقا ملک قبل از مرگش برای پابرجا ‏ماندن موزه یک چرخه را طراحی کرده بود، غافلگیرم کرد. ‏

حسین آقا ملک در سال 1351 در 101 سالگی فوت کرد. کتابخانه‌ای که او از حدود سال ۱۲۷۸ خورشیدی جمع کرد، ‏اول در مشهد بود. بعد به خانه‌ی پدری‌اش در بازار بین‌الحرمین تهران منتقل شد. در سال ۱۳۱۶، خانه‌ی  پدری‌اش در بازار ‏بین‌الحرمین تهران را به همراه تمام اثاثیه و کتاب‌های موجود در آن وقف آستان امام رضا  کرد تا «شعبه‌ای از کتابخانه ‏مقدسه رضویه باشد».‏

او سلطان وقف در ایران شد. آن‌قدر از ثروتش را وقف امام رضا کرد که دهه‌هاست در آستان قدس رضوی یک اداره‌ی ‏جداگانه به نام «اداره‌ی وقفیات ملک» رتق‌وفتق املاک وقف‌شده‌ی او را به عهده دارد. مشهدی‌ها با زمین‌های وقفی او کاملاً ‏آشنا هستند.‏

او در باغ ملی تهران تکه زمین بزرگی را وقف کرد. نزدیک خانه‌شان بود. تا بعد از انقلاب هم آن تکه زمین بی‌استفاده ‏باقی‌مانده بود. تا این‌که در سال 1363 آستان قدس همت کرد و با پول وقفیات حسین آقا ملک ساختمان موزه و کتابخانه‌ی ‏ملک را تأسیس کرد و کل کتابخانه و آثار ارزشمند خانه‌ی ملک را به آنجا منتقل کردند.‏

اما چرخه‌ای که او ایجاد کرده بود... او تعداد زیادی زمین کشاورزی و دام‌پروری را برای امام رضا وقف کرد،‌ با این ‏شرط که هرساله بخشی از درآمد این زمین‌ها و دام‌ها برای به‌روزرسانی کتابخانه و هزینه‌های جاری موزه‌ی ملک و ‏بیمارستانی که در شهر چناران ساخته بود صرف شود. ‏

الآن سال‌هاست که موزه‌ی ملک پابرجا مانده است. سال‌به‌سال هم بر پویایی آن افزوده می‌شود. چرا؟ چون وابسته به ‏شیر نفت نیست. چرا؟ چون وابسته به دولت نیست. چرا؟ چون هرچند بودجه‌اش در مقابل سایر موزه‌های ایران ناچیز ‏است، اما پایدار است، قابل‌برنامه‌ریزی است. حسین آقا ملک یک چرخه‌ی پایدار برای موزه و بیمارستان وقفی‌اش ایجاد ‏کرد و حالا که تقریباً نیم‌قرن از مرگش گذشته هنوز هم این چرخه کار می‌کند. زمین‌های کشاورزی کشت و برداشت ‏می‌شوند،‌ دام‌ها به چرا برده و از آن‌ها بهره‌برداری می‌شود،‌ مردمی که سر زمین‌ها و دام‌ها کار می‌کنند روزی‌شان تأمین ‏می‌شود و بخشی از آن درآمد صرف فرهنگ و بهداشت می‌شود.. ‏

این‌که آدم در یک کاری (مثلاً مدیریت ثروت‌های اجدادی و وقف آن‌ها) بتواند چرخه‌هایی پایدار ایجاد کند خیلی دست ‏آورد بزرگی است. خدا رحمت کند حسین آقا ملک را. ‏

  • پیمان ..