سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همسایه ها» ثبت شده است

"نباید فراموش کرد که "همیشه همسایه‌ها بدترین دوستان و بهترین دشمنان همدیگر هستند" و حسرت یکدیگر را می‌‌خورند، و به همین سبب همسایگان سیاسی معمولا یک در میان با هم خوب هستند! فاتحان بزرگ مثل ناپلئون و نادر ازین موقعیت استفاده می‌کردند و پیش می‌رفتند، همسایه‌ی اولی- دومی، و دومی- سومی را هل می‌داد و به زمین می‌افکند،‌و همین‌طور ادامه می‌یافت تا وقتی که ناپلئون را در کنار بئرالحکیم می‌دیدیم و نادر را در میدان دهلی. این دشمنی همسایگی دو علت دارد: یکی این که اغلب تصادم منافع دارند، دیوار این یک جلوگیر آفتاب آن دیگری است و نم مستراح این به دیوار اطاق آن یکی صدمه می‌زند و غیره و غیره. دوم این‌که همساگیان بیشتر از دیگران حسرت یکدیگر را می‌خورند: فلانی قاز دارد و ما مرغ. فلان کس هر شب پلو می‌خورد و زن خوب دارد و کلفتش چنین و چنان است و...
ازین جهت اغلب این حسرت‌ها و حسادت‌ها به دشمنی ختم می‌شود. در کار دولت‌ها هم همین امر هست، از شرق بگیر و به غرب برو: کره از چین می‌نالد، چین از روسیه که مغولستان از من است، روسیه تا کنار دانوب ادعا دارد و رومانی از این امر در اضطراب که مولداوی از کف رفت، دعوای آلمان شرق و غرب، و اختلاف آلمان و فرانسه بر مسائل آلزاس و لرن، و گفت‌وگوی فرانسه و اسپانیا بر سر پیرنه و طوایف باسک، ادعای ما را ثابت می‌کند که "همیشه همسایه‌ها بدترین دوستان و بهترین دشمنان همدیگرند." بی‌خود نبود که در قدیم همسایه‌ها بعضی چیزها را که داشتند از همدیگر پنهان می‌کردند: یک روایت محلی دهاتی ما که در اول افسانه‌ها برای بچه‌ها گفته‌ می‌شود با این آهنگ شروع می‌شود: "اوسونه، سی سونه (افسانه‌ی سیستان است) پلو پختم دونه دونه، همچی (آن‌طور) خوردم که همسایه ندونه!" و باز درست می‌گفتند قدیمی‌ها که به زن‌ها دستور می‌دادند "پشت به شو کن، نمک چشو کن". و ظاهرتر آن این است که گفته‌اند: "نان را باید در پناه دندان خورد."

 

 از پاریز تا پاریس/ نوشته‌ی محمدابراهیم باستانی پاریزی/ نشر علم/ ص362 و ص363

  • پیمان ..