سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقصود فراستخواه» ثبت شده است

‏1-‏ آقای مقصود فراسختواه در کتاب "ما ایرانیان" برای توضیح رفتار اهالی یک فرهنگ (مثلا ایرانیان) علاوه بر تفکر ‏سیستمی و نظریه‌ی بازی‌ها از نظریه‌ای به نام مم‌ها استفاده می‌کند.‏

مم‌ مفهومی است که متناظر با ژن بیان شده است. همان‌طور که خیلی از ویژگی‌های ارثی و موروثی از طریق ژن‌ها ‏منتقل می‌شوند خیلی از ویژگی‌های رفتاری هم از طریق مم‌ها در بین اهالی یک فرهنگ منتقل می‌شود. مم‌ها ‏کدهای رفتاری هستند که یک فرهنگ را در بین اهالی آن فرهنگ توضیح می‌دهند. مم‌ها ریزواحدهای فرهنگ ‏هستند. ذخایر الگویی ما هستند که کپی می‌شوند،‌ترجمه می‌شوند، به هنجار تبدیل می‌شوند و خود را تکرار ‏می‌کنند. ماهیت مم مثل ژن اطلاعاتی است. مم‌ها هستی‌هایی هستند که موجودیت‌شان اطلاعاتی است. هنجارها و ‏رفتارهای معمول در یک فرهنگ بر اساس این اطلاعات شکل می‌گیرد. هر فرهنگ حاوی کدهای اطلاعاتی است ‏که در مم‌ها ثبت و ذخیره می‌شود. مم‌ها حاوی اطلاعات و رمزها هستند که به هنجارها و رفتارها ترجمه می‌شوند. ‏

می‌شود گفت مم‌ها یک جور کهن‌الگو هستند. ‏

یونگ می‌گوید که کهن‌الگوها الگوهای درونی تصمیم‌گیری‌شده‌ی وجود، رفتار، درک و پاسخ هستند. الگوهای ‏بنیادی در انسان‌اند که تمامی رفتارها،‌ نحوه‌ی ادراک و پاسخ‌های ما نسبت به رویدادهای دنیای پیرمون‌مان و ‏همچنین انتخاب‌های ما در فرآیند زندگی، در چهارچوب این الگوهای بنیادین صورت می‌پذیرد... کهن‌الگوها ‏میراث روانی نوع بشر به شمار می‌روند. الگوهایی که انسان‌ها از صدها و هزار سال پیش نسل در نسل با آن‌ها ‏زندگی کرده‌اند و به مرور از طریق ناخودآگاه جمعی به نسل‌های بعدی انتقال یافته‌‌اند.‏

کهن‌الگو در ادبیات یونگ مفهومی وسیع است. می‌شود گفت مم‌ها کهن‌الگوهایی محدود در بین اهالی یک ‏فرهنگ‌اند.‏

‏2-‏ افتاده‌ام به شکسپیرخوانی. فهمیده‌ام که به حول قوه‌ی الهی ترجمه‌های حداقلی خوبی از شکسپیر به زبان فارسی ‏موجود است. بخش زیادی از عظمت شکسپیر در دنیای انگلیسی زبان به خاطر نغز بودن اشعارش در ‏نمایشنامه‌هایش و صنایع ادبی گوناگونش است. این عظمت ترجمه‌پذیر نیست. ولی من به این که قصه‌ی ‏نمایشنامه‌های شکسپیر را هم بدانم قناعت کرده‌ام. ‏

دو تکه از دو نمایشنامه‌ی شکسپیر جالب بود. ‏

شایلوک در دادگاه سخنرانی می کند

یکی صحنه‌ای از نمایشنامه‌ی تاجر ونیزی. من ترجمه‌ی ابوالقاسم خان ناصرالملک را خواندم. صحنه‌‌ی دادگاه ‏آنتونیو و شایلوک. جایی که شایلوک از آنتونیو به خاطر به موقع پرداخت نکردن قرض و بهر‌ه‌ی قرضش شکایت ‏کرده و می‌خواهد سند ضمانت قرضش را اجرایی کند: 5 سیر گوشت از تن آنتونیو. دوک که قاضی دادگاه است ‏تمام سعیش را می‌کند که شایلوک شاکی را از شکایتش منصرف کند. ولی شایلوک منصرف نمی‌شود و او علی‌رغم ‏میل باطنی به دنبال اجرای حکم می‌افتد. او قدرت این را دارد که به کل شایلوک را از مقام شکایت برکنار کند. ولی ‏این کار را نمی‌کند. نه تنها او، بلکه شخص دیگری هم که در مقام قضاوت دادگاه قرار می‌گیرد این کار را نمی‌کند. ‏دیالوگ کلیدی پرسیا در مورد تغییرناپذیر بودن قانون برایم تکان‌دهنده بود:‏

‏"شایلوک (یهودی وام‌دهنده): وبال کردارم بر گردن خودم! تقاضای حکم و جرم و شرط سند خود را دارم.‏

پرسیا (زنی که با تغییر چهره در مقام قضاوت دادگاه نشسته است.): آیا او از عهده‌ی ادای قرض برنمی‌آید؟

باسانیو (دوست آنتونیوی متهم دادگاه): چرا، من از جانب او وجه را در این محضر تسلیم می‌کنم، بلی،‌دو مقابل. اگر ‏کافی نباشد،‌ده مقابل آن را بر عهده‌ می‌گیرم و از دست و دلم التزام می‌دهم. اگر این هم کافی نباشد، باید گفت ‏راستی پایمال کینه‌وری گردیده است. استدعا دارم یک بار قانون را به قدرت خود درپیچیده و به این اندک خطا ‏صوابی بزرگ به عمل آرید و عزم این دیو سیه‌دل را زبون سازید.‏

پرسیا: این نباید بشود!‌در وندیک (ونیز) قدرتی که قانون را دیگرگون کند وجود ندارد. ونگهی سابقه‌ای خواهد شد ‏و از آن رو بسی خلل در مملکت راه خواهد یافت. شدنی نیست.‏

شایلوک: دانیال به داوری نشسته! بلی، دانیال!‌ای دادگر دانشمند،‌چه‌قدر شما را بزرگ می‌شمارم!"‏

‏(داستان شورانگیز بازرگان وندیکی/ ویلیم شاکسپیر/ ابوالقاسم خان ناصرالملک/ انتشارات نیلوفر/ ص 226)‏

رویا در شب نیمه ی تابستان

مشابه چنین تاکیدی بر قانون در نمایشنامه‌ی کمدی "رویا در شب نیمه‌ی تابستان" هم وجود دارد. جایی که شکسپیر ‏رهای رها از روابط بی‌پرده‌ی زنان و مردان می‌گوید و صحنه‌هایی بس گرم از عشق‌ورزی‌ها فراهم می‌کند. اما در ‏مورد قانون هیچ طنزی نیست. ‏

قانون آتن می‌گوید که دختر باید با فردی ازدواج کند که پدرش می‌گوید. هرمیا کس دیگری را دوست دارد. او و ‏پدرش به نزد تیسیوس شاه آتن می‌روند. جمله‌ای که تیسیوس می‌گوید جالب است:‏

"...اما شما هرمیای زیبا خودتان را حاضر کنید که آرزوهای خویش را تابع میل پدرتان قرار بدهید. و گرنه قانون آتن ‏که ما به هیچ وجه نمی‌توانیم در آن تخفیفی قائل شویم، شما را به مرگ یا سوگند تجرد محکوم خواهد داشت..."‏

‏(رویا در شب نیمه‌ی تابستان/ ویلیام شکسپیر/ مسعود فرزاد/ انتشارات علمی و فرهنگی/ ص 6)‏

‏3-‏ یکی از شکل‌های مهم تکثیر مم‌ها و حفظ کهن‌الگوها ادبیات است. جامعه‌ی انگلیس به شکسپیر می‌نازد و مطمئنا ‏کهن‌الگوهای موجود در نمایشنامه‌های شکسپیر در جامعه‌ی آن‌ها به گونه‌ای ناخودآگاه نمود فراوان دارد...‏

‏4-‏ رفتم از توی سایت گنجور و کلمه‌ی قاضی را جست‌وجو کردم. می‌خواستم ببینم کهن‌الگوهای موجود در ادبیات ‏فارسی در باب قاضی و قضاوت چگونه است. اشعار حافظ و مولانا بودند. ولی قاضی در آن‌ها به شکل دادگاه و قاضی ‏معمولی نبود. بیشتر استعاره‌ای بود به برتر بودن عشق‌شان از هر چه مقام قضاوت است. 

یارم چو قدح به دست گیرد/ بازار بتان شکست گیرد/ هر کس که بدید چشم او گفت/ کو محتسبی که مست گیرد...

ولی حکایت‌های سعدی ‏زمینی‌تر بودند و عجیب. مثلا حکایت شماره‌ی 22 از باب در سیرت پادشاهان کتاب گلستان:‏

‏"یکی را از ملوک مرضی هایل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی طایفه حکمای یونان متفق شدند که مرین درد را ‏دوایی نیست مگر زهره آدمی به چندین صفت موصوف بفرمود طلب کردن

دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند، پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران ‏خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد پسر ‏سر سوی آسمان بر آورد و تبسم کرد ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت ناز فرزندان ‏بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند وداد از پادشه خواهند اکنون پدر و مادر به علّت حطام دنیا مرا به ‏خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی‌بیند، به جز خدای عزّوجل ‏پناهی نمی‌بینم

پیش که بر آورم ز دستت فریاد

هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد

سلطان را دل از این سخن به هم بر آمد و آب در دیده بگردانید و گفت هلاک من اولی ترست از خون بی گناهی ‏ریختن سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بی اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا ‏یافت.‏

همچنان در فکر آن بیتم که گفت

پیل بانی بر لب دریای نیل

زیر پایت گر بدانی حال مور

همچو حال تست زیر پای پیل"‏

این شعر سعدی فوق‌العاده بود. بعد از خواندن آن حکایت‌های شکسپیر کهن‌الگوی قاضی در شعر سعدی ‏فوق‌العاده بود. در نمایشنامه‌های شکسپیر قاضی بالاترین مقام است و قانون تغییرناپذیر. ولی در شعر سعدی ‏کهن‌الگویی دیگر وجود دارد. مقام قاضی تعیین‌کننده است. ولی بالاتر از او مقامی وجود دارد. و قاضی فقط برای ‏خشنودی آن مقام است که حکم صادر می‌کند و جالب این که قانون وجود ندارد. بلکه موقعیت است که تعیین ‏کننده است. نه. بهتر است بگوییم تاثیر موقعیت بر فرد بالاتر (سلطان) است که حکم نهایی را تعیین می‌کند... ‏

در شعر دیگری از سعدی،‌ قاضی بچه‌باز بود. ‏

‏... قاضی همدان را حکایت کنند که با نعلبند پسری سر خوش بود و نعل دلش در آتش روزگاری در طلبش متلهّف ‏بود و پویان و مترصّد و جویان و بر حسب واقعه گویان... (گلستان سعدی/ باب عشق و جوانی)‏

و در شعری دیگر قاضی فرد مغروری بود که چیز زیادی نمی‌دانست... ‏

شعر مست و هشیار پروین اعتصامی هم که شهره‌ی عام و خاص است و آن هم حاوی مم‌هایی از فرهنگ ایران ‏زمین است..‏

5- تو خود بگیر حدیث این مجمل...

  • پیمان ..

ما ایرانیان

۰۷
فروردين

ما ایرانیان

در مجموع کتاب ما ایرانیان حرف جدیدی نزده. کل کتاب را می‌شود در دو جمله خلاصه کرد: ‏

1- ما ایرانیان رفتارهای گند زیادی داریم. 

2- ساختارها هستند که رفتارها را شکل می‌دهند،‌نه آدم‌ها.‏

ولی قشنگی کار آقای مقصود فراستخواه این است که همین دو جمله را مستدل و شسته‌رفته، با کلی منابع و مراجع  و کارهای ‏آماری و تاریخی به صورت مشروح توضیح داده. برای این که ببیند ما ایرانیان چه اخلاق گندی داریم به تجربیات شخصی ‏بسنده نکرده. بلکه به سراغ افراد نخبه‌ی دانشگاهی در ایران (اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های سراسر کشور) رفته و از ‏آن‌ها نظرسنجی کرده است. به خاطر همین خروجی بوی عدد و رقم می‌دهد. همین نکته باعث می‌شود تا کتاب یک سطح از ‏کتاب‌هایی چون جامعه‌شناسی خودمانی بالاتر قرار بگیرد. ‏

اصلی‌ترین مشکلات در خلقیات ایرانی جماعت چیست؟ اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های ایران این موارد را به ترتیب ‏محوری‌ترین مشکلات خلقیات ایرانیان دانسته‌اند:‏

‏- پیوند زدن میان منافع فردی و منافع عمومی

‏- فاصله‌ی میان ظاهر و باطن

‏- غلبه‌ی هیجانات و تلقین‌پذیری بر استدلال ورزی و خردگرایی

‏- مطلق‌گرایی، جزمیت و تعصب

‏- تقدیرگرایی

‏- بی‌اعتمادی

‏- ترس نهادینه

‏- بی‌قاعده و غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتارها

و مؤلفه‌های بحث‌انگیز خلقیات ایرانی از دید اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های سراسر ایران هم جالب است: ضعف فرهنگ ‏کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی، آزرده شدن از انتقاد، رودربایستی زیاد،‌ تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و ‏قضاوت‌های منفی در غیاب هم، پنهان‌کاری و عدم شفافیت، خودمدار بودن، چیره شدن احساسات بر خردورزی، رواج دروغ ‏و دروغ‌گویی و این که به سختی می‌توانند گفت‌وگو و توافق پایداری انجام دهند...‏

در ادامه‌ی کتاب هم از تفکر سیستمی، نظریه‌ی بازی‌ها، نظریه‌ی مم‌ها و نونهادگرایی استفاده کرده تا ثابت کند که اخلاقیات ‏گند ایرانیان به خاطر خود ایرانیان نیست که شکل گرفته. به خاطر ساختارهایی است که ایرانیان در آن‌ها گرفتار شده‌اند. ‏حرفی که در کتاب چرا کشورها شکست می‌خورند با مثال‌های گوناگون از نقاط مختلف کره‌ی زمین و روایتی بس جذاب آن ‏را قبلاً بیان کرده بود. ولی این بار آقای فراستخواه این دیدگاه را در زمینه‌ی جامعه‌ی ایران پیاده کرده است. به سراغ تاریخ ‏پر فراز و نشیب ایران رفته و ساختارهای گوناگون ایجادکننده‌ی رفتار مردم را مطالعه کرده است.‏

زیرفصل وابستگی به مسیر و سرمشق سازگاری یکی از مباحث شیرین در دینامیک سیستم‌ها است که در کتاب ما ایرانیان ‏هم از آن بهره گرفته شده بود. یکی از شیرین‌ترین بیان‌ها در باب وابستگی به مسیر را آقای جان استرمن در فصل دهم ‏کتاب پویایی‌شناسی کسب و کار ارائه داده است. برایم عجیب بود که آقای فراستخواه از مثال‌های فراوانی که در دینامیک ‏سیستم‌ها ازین بحث وجود دارد استفاده نکرده بود. به خصوص حلقه‌های بازخوردی ایجادکننده‌ی وابستگی به مسیر که ‏جای این حلقه‌ها در کتاب به شدت خالی بود. در فصل تاریخ معاصر و ادامه‌ی مشکلات آقای فراستخواه از 8 نمایشگر ‏استفاده کرده بود که بیشتر به فهرست عوامل شبیه بود. در حالی‌که در خود متن به چرخه‌ای و بازخوردی بودن علت‌ها و ‏معلول‌ها اشاره‌ی کامل شده بود و حتی تشریح هم کرده بود. اگر حلقه‌های بازخوردی را می‌کشید هم شکل‌ها گویاتر بودند ‏و هم استفاده‌ی ایشان از مباحث تفکر سیستمی عمیق‌تر می‌شد. به کار بردن نظریه‌ی بازی‌ها در باب جامعه‌ی ایران هم هر ‏چند تازه نبود، ولی قرار دادن آن در کنار دینامیک سیستم‌ها برای بیان علت مشکلات رفتاری ایرانیان در یک کتاب کار ‏قشنگی بود.‏

ویرایش دوم کتاب یک فصل اضافه‌تر دارد: تامل در شخصیت و منش ایرانی. ترتیب مباحث ارائه‌شده در این فصل و خلاصه ‏بودنش دلچسب نبود. ولی موضوعی را مطرح کرده بود که بیانش زیبا بود: خطر شکست اخلاق در جامعه‌ی ایران...‏

"خطری که در این‌جا در کمین ما نشسته است و خطر کوچکی نیست، آن است که به طور ضمنی نتیجه بگیریم ارزش‌های ‏تابناک را فقط باید گذاشت در آسمان‌ها چشمک بزنند ولی در زمین باید راه را در پیش گرفت و زرنگی کرد و رفاقت‌بازی ‏کرد و تملق کرد و از هر نمدی کلاهی برای خویش دوخت، دروغ گفت و گلیم خود را از آب کشید و مابقی قضایای مقتضیه!‏

اگر بیشتر مردم یک چنین نتیجه‌ای را ولو به طور ضمنی بگیرند من اسم این را «شکست اخلاقی» جامعه می‌گذارم. مرادم ‏شکست نهاد اخلاق است یعنی باورها و ارزش‌ها و هنجارهایی که در طول تاریخ، مردمان در زیست اجتماعی خود آثار نیک ‏آن را تجربه کرده‌اند و آزموده‌اند و از ترجیحات کلی آن‌ها این ارزش‌ها با عملکردهای تکرارشونده نهادینه شده‌اند و ‏اعمال و روابط متقابل اجتماعی مردم را از درون و بدون هزینه‌های پلیس و دادگستری و دولت و بوروکراسی و موعظه و ‏مانند آن تنظیم می‌کنند و به صورت گرامر اجتماعی درمی‌آیند. همان‌طور که اقتصاددانان نئوکلاسیک از شکست بازار به ‏معنای آدام اسمیتی سخن می‌گویند یا همان‌طور که اینگلهارت از شکست دولت‌های مجری پروژه‌ی مدرنیزاسیون در بخشی ‏از جوامع در حال توسعه (از جمله در ایران) سخن می‌گوید اجازه بدهید در چیزی هم به نام شکست اخلاق تامل کنیم و آن ‏وقتی است که گروه‌های اجتماعی به نتیجه برسند اخلاق خوب است و زیباست اما به درد نمی‌خورد و کارایی ندارد و در عمل ‏نمی‌توان آن را به کار بست و چندان نتیجه‌ای گرفت! این به معنای نابود شدن امید اخلاقی یک جامعه است و به گمان بنده ‏در جامعه‌ی ایران چنین اتفاقی دور از تصور نیست..." ص 257 و 258‏

کتاب با طرح مبحث شکست اخلاق در جامعه‌ی ایران خیلی هشداردهنده و تقریباً نومیدکننده تمام می‌شود. برخلاف فصل ‏اول که پایان‌بخش آن سؤال راه‌حل پیشنهادی اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های ایران برای ارتقای خلقیات اجتماعی بود. ‏راه‌حل‌های آن‌ها به ترتیب فراوانی عبارت بود از:‏

‏- آموزش و یادگیری در تمام عمر

‏- برنامه‌های توسعه‌ی فرهنگی مانند گسترش ارتباطات و رسانه‌ها

‏- برنامه‌های توسعه‌ی اجتماعی مانند رفع نابرابری‌ها، حاشیه‌زدایی و پرکردن شکاف مرکز و پیرامون

‏- وضع قوانین خوب

‏- تقویت اجتماعات محلی و نهادهای شهر، روستا، محله و همسایگان

‏- ایجاد شغل و درآمد و رفاه و فقرزدایی

‏- توسعه‌ی سیاسی و اصلاح نهاد دولت

کتاب به شدت نیاز به ویراستاری و هموار کردن دست‌اندازهای روایی دارد. ولی در مجموع از آن کتاب‌هاست که باید ‏خوانده شوند.‏

 

ما ایرانیان، زمینه‌کاوی تاریخی و خلقیات ایرانی/ مقصود فراستخواه/ نشر نی/ 278 صفحه- 18000 تومان

  • پیمان ..