سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریع و کند» ثبت شده است

تفکر, سریع و کند

خانم و آقای هریس توی کتاب "ماندن در وضعیت آخر" برای تحلیل رفتار متقابل آدم‌ها از یک مدل ساده‌ی سه‌قسمتی استفاده کرده بودند: ‏مدل کودک، بالغ و والد. مدل ساده‌ای که با کمکش توانسته بودند ریشه‌ی خیلی از دردها و رنج‌های روانی مشترک بین آدم‌ها را شناسایی کنند  ‏و برای ارتباط هر چه درست‌تر آدم‌ها راهکار ارائه بدهند.‏

دانیل کانمن هم یک روانشناس است. اگرچه او نوبل اقتصاد  را در سال 2002 به نام خودش ثبت کرد. ولی تخصصش روانشناسی است و ‏نوبل اقتصاد را هم به خاطر وارد کردن جزئیات روانشناسی به اقتصاد بخش دادند: شاخه‌ای جدید از اقتصاد به نام اقتصاد رفتاری. او برای ‏بیان نحوه‌ی تصمیم‌گیری و قضاوت کردن آدم‌ها در زندگی روزمره از یک مدل 2 قسمتی استفاده کرده: سیستم 1 و سیستم 2. ‏

کتاب "تفکر، سریع و کند" یک کتاب 700 صفحه‌ای در بیان همین مدل 2 قسمتی از طرز تفکر آدم‌ها برای قضاوت‌ها و تصمیم‌گیری‌هایشان ‏است. به فارسی ترجمه شده. فروغ تالوصمدی ترجمه کرده و ترجمه‌ی وحشتناکی هم هست. جوری که خواندن بعضی از قسمت‌های کتاب از ‏شدت الکن و نامفهوم بودن آدم را پیر می‌کند. در حالی که این کتاب جزء پرفروش‌های بازار کتاب آمریکا بوده و مطمئناً وقتی کتابی ‏پرفروش می‌شود، روان و بی‌دست اندازی شاخصه‌ی اولیه‌ی آن است. باری، لنگه کفش در بیابان غنیمت است و خواندن همین ترجمه‌ی ‏نیم‌بند هم به کار آدم سرعت می‌بخشد.‏

سیستم 1 سیستم خودکار مغز است و سیستم 2 سیستم پرزحمت و کند مغز. ‏

وقتی ما بیداریم هر دو سیستم فعال‌اند. سیستم 1 همیشه به صورت خودکار کار می‌کند و سیستم 2 عموماً در راحت راحت و بی‌زحمت قرار ‏دارد. بیشتر از تصمیم‌ها توسط سیستم 1 گرفته می‌شود و فقط در مواردی که سیستم 1 نمی‌تواند تصمیم‌گیری کند به سیستم 2 ارجاع ‏می‌دهد. سیستم 2 تفکر عمیق‌تر است. ولی زود خسته می‌شود. خیلی هم کند است. ‏

سیستم 1 عموماً با الگوهای کاربردی و تعریف‌شده کار می‌کند. سیستم 2 برای مواردی است که الگوهای معمول کاربرد ندارند. نکته این است ‏که سیستم 1 سیستم فضولی است و در خیلی از موارد حتی وقتی که نباید تصمیم‌گیری کند و باید به سیستم 2 ارجاع بدهد هم این کار را ‏نمی‌کند و خودش کارها را انجام می‌دهد. سیستم 2 خیلی دقیق است. همه چیز را می‌سنجد و به همین خاطر تنبل است.‏

خیلی از خطاهای تصمیم‌گیری ما به خاطر ویژگی‌های عملکردی سیستم 1 است.‏

یک جایی در فصل 18 کتاب کانمن یک مثال می‌زند و طرز تفکر ما حین قضاوت را تشریح می‌کند. ‏

خیلی قشنگ است مثالش. یک جورهایی خلاصه‌ی کل نکاتی است که در فصل‌های قبلش گفته. او یک آزمایش طراحی کرده. دو گزاره در ‏مورد جولی می‌گوید و در مورد او یک سؤال می‌پرسد. سؤالی که اگر ما هم بودیم همان جواب‌هایی را می‌دادیم که خیلی دیگر از مردم داده‌اند. ‏سؤال آزمایش این‌طوری‌ها است:‏

جولی در حال حاضر دانشجوی سال آخر در دانشگاه ایالتی است. او وقتی چهار سال داشت می‌توانست به راحتی بخواند. به نظر شما معدل کل ‏او چند است؟

خیلی از آدم‌ها از جمله خودم نمره‌ی بالایی را برای معدل او حدس زدیم. ولی چه طور؟

سیستم 1 سریع دو جمله‌ی اول را می‌خواند. این سیستم به‌شدت به دنبال پیدا کردن روابط علت و معلولی است. حتی اگر دو تا چیز دور از هم ‏را هم جلویش بگذاری دوست دارد بین آن دو تا روابط علت و معلولی پیدا کند. در اینجا بین شواهد (توانایی خواندن در 4سالگی)‌ و پیش‌بینی ‏‏(معدل جولی) روابطی علت و معلولی جسته می‌شود.‏

سیستم 1 یک ویژگی دیگر هم دارد: حافظه‌ی تداعی گرا. حافظه‌ای که کافی است دو سه مورد به ظاهر منطقی به او بدهی تا برایت یک ‏داستان پر آب و تب در ذهن بسازد. حافظه‌ی تداعی گرا سعی می‌کند جوری از عناصر موجود در ذهن داستان بسازد که برای سیستم 1 ‏منطقی جلوه کند. اگر منطقی نباشد پای سیستم تنبل و پر از بوروکراسی 2 پیدا می‌شود و همه‌ی کارها به تعویق می‌افتد.‏

حافظه‌ی تداعی گرا سریع داستانی در مورد باهوش بودن جولی در ذهن می‌سازد که به نظر سیستم 1 منطقی است.‏

در مرحله‌ی بعدی ویژگی بعدی سیستم 1 ظاهر می‌شود: عدم توانایی‌اش در شناختن بُعدها. به نظر سیستم 1 بُعد همه‌ی چیزهای ‏قابل‌اندازه‌گیری یکی است. اگر هم یکی نباشد،‌ او یکی می‌کند. شدت به وقوع پیوستن همه چیز برای سیستم 1 یکی است. توانایی خواندن ‏یک ویژگی است و یک معیار اندازه‌گیری دارد. معدل دانشگاه چیزی دیگر که معیار و بُعدش فرق می‌کند. ولی سیستم 1 سریع این دو تا را ‏هم‌شدت می‌کند: اگر توانایی خواندن بالا است پس باید معدل هم بالا باشد.‏

و آخرسر یک ویژگی دیگر سیستم 1: قدرت انتقال و تغییر دادن موضوع. حاصل استنتاج‌های علت و معلولی کمی با سؤالی که پرسیده شده فاصله دارد. جولی در 4 ‏سالگی می‌توانسته بخواند. پس باهوش است و استعداد دارد. اما سؤال در مورد معدل پرسیده. یک انتقال کوچک اتفاق می‌افتد: کسی که ‏استعداد دارد پس معدلش هم بالا باید باشد. به راحتی یک انتقال صورت می‌گیرد و سؤال پرسیده شده پاسخ داده می‌شود.‏

و مهم‌ترین ویژگی سیستم 1 که سیستم اصلی در قضاوت‌های آدمی است: این سیستم از آمار و احتمال چیزی نمی‌فهمد. ‏

حتی 1 درصد هم این احتمال را قائل نمی‌شود که بین 4 سالگی تا جوانی یک آدم هزاران اتفاق ممکن است بیفتد. این سیستم عدم قطعیت ‏نمی‌فهمد. هر چه که گفته شده همان است. هر چیزی که می‌بیند تمام واقعیت است. عدم قطعیت وجود ندارد. احتمال این را که در این بین ‏اتفاقی افتاده باشد در نظر نمی‌گیرد. احتمالی که دور هم نیست. در طی سالیان ممکن است هزاران اتفاق برای ذهن جولی افتاده باشد. ممکن ‏است او بحران‌های عاطفی گوناگونی را در سال‌های دانشگاه سپری کرده باشد... ممکن است اصلاً جولی 4 سالگی نباشد... ولی سیستم 1 اصلاً ‏این را در نظر نمی‌گیرد...‏

و این سیستم 1 خداوندگار قضاوت‌ها و تصمیم‌گیری‌های خیلی از ما آدم‌هاست...‏



نقاشی اثر David Plunkert که از معرفی کتاب تفکر, سریع و کند در نیویورک تایمز برداشته شده است.

  • پیمان ..