جیرفتیها چطور آدمهاییاند؟!
توی کرمان به هر کسی گفتیم تا جیرفت رفتهایم تعجب میکرد. پشتبندش میگفت: اوه اوه جیرفتیها... خیلی دعواییاند. اتفاقی برایتان نیفتاد؟ یک رانندهی اسنپ یاد یکی از همکلاسیهای دانشگاهش افتاده بود که جیرفتی بود و چاقوکش هم بود. میگفت جیرفتیها این شکلیاند. خیلی از کرمانیها هم اصلا خودشان تا به حال جیرفت نرفته بودند. اما شنیده بودند که مردمان خوبی ندارد و همین را هم تکرار میکردند.
هفتهی پیش سر ناهار با بهزاد و امیرحسین حرف کشید به جیرفت. یادم نیست سر چی. بهزاد گفت من یه آمار از قوه قضاییه میخوندم که جیرفتیها بیشترین پروندهی نزاع و دعوا را دارند و رکورددار هستند. آدمهای شروریاند.
برگشتم گفتم: قبول ندارم این حرف را. من هفتهی پیش جیرفت رفتم. یک چرخی هم توی شهرشان زدم. به نظرم اهالیاش مثل اهالی سایر شهرهای آباد دور از پایتخت آمدند. مهربان هم بودند. اصلا به چشم بد نگاه نشدم. گرمای جیرفت اذیتم کرد فقط. توقع نداشتم توی آبانماه این شهر دمای بالای ۳۰درجه داشته باشد... ازشان پرتقال خریدم. رستوران رفتیم. توی پارک کنار رودشان نشستیم. از درخت توی پارک نارنج چیدیم. چند تا آدرس از آدمهای مختلف پرسیدیم. نه بهمان دروغ گفتند، نه مسخرهمان کردند، نه حالت تهاجمی داشتند که اینجا چه میخواهید. به نظرم آدمهایش مثل آدمهای شهرهای دیگر ایران بودند. اصلا من به این اعتقاد رسیدهام که در این عصر اینترنت و فیلم وسریال آدمهای شهرهای مختلف ایران خیلی شبیه هم شدهاند.
قبول نداشت حرفم را. میگفت من از چندین نفر از دوستان کرمانیام هم این را شنیدهام. آنها هم میگفتند که جیرفتیها این شکلیاند.
گفتم: شهری که من دیدم و آدمهایی که من دیدم، اصلا این شکلی نبودند. اکثر کرمانیهایی که این حرف را میزنند خودشان یک بار هم جیرفت نرفتهاند. ما میخواستیم برویم شهر دقیانوس را ببینیم. توی شهر از هر کس میپرسیدیم نمیدانست. از یک راننده تاکسی پرسیدیم، نمیدانست. رفت با همکارهایش گروه مشورتی تشکیل داد. آخرش آدرس کنارصندل را بهمان دادند. اطلاعاتشان از تاریخ و هویت شهرشان کم بود. این ناراحتکننده بود. اما واقعا آدمهای خوبی بودند...
ما تا جیرفت رفته بودیم. از شهداد برگشته بودیم به ماهان. از ماهان رفته بودیم راین. ارگ راین را دید زده بودیم و راه افتاده بودیم سمت درب بهشت. جادهی راین-درب بهشت تازهآسفالت بود و بعد از یک پیچ ناگهانی و خطرناک کوهستانی میشد. خیلی کوهستانی میشد. خودم تا جیرفت راندم. اول جاده نوشته بود که ورود کامیون به جادهی درببهشت ممنوع است. وقتی گردنههای پر پیچ و خم دلفارد را بالا و پایین میرفتم فهمیدم که چرا این جاده کامیون ممنوع است. آخرین و مرتفعترین گردنهی جاده بساط آشفروشهای دلفارد به راه بود. گله به گله دیگی روی آتش بار گذاشته بودند و آش میفروختند. حتم آشفروشیهای قبل تونل کندوان جاده چالوس هم روزگاری مثل اینها بودند. بعد از دلفارد ارتفاع کم کرده بودیم و یکهو هوا گرم شده بود. به دشتی وسیع رسیده بودیم و در میانهی دشت جیرفت قرار گرفته بود... شهری جلگهای. در حاشیهی هلیلرود. هلیلرودی که تازه بعد از دیدن موزهی آثار باستانی جیرفت فهمیدیم چه عظمتی داشته و دارد و چه تمدنها در این دشت در کنار این رود زندگی کردهاند و نابود شدهاند.
بهزاد گفت: ولی تو هم نمیتوانی بگویی حرف من درست است. چون تو برخورد یک روزه با این شهر داشتهای. حرفی که من میزنم بر اساس آمار و گفتههای اهالی همان استان است.
من گفتم: خودت تا به حال جیرفت رفتهای؟
نرفته بود.
ادامه ندادیم بحث را.
بعدش برایم خیلی سوال شد. تفاوت اعتقادمان در مورد جیرفت و جیرفتیها به خاطر تفاوت منابع دست اول و دست دوم بود. من به جیرفت رفته بودم و با چشمهای خودم جیرفت را دیده بودم. مشاهدهی من بیواسطه بود. از شهر و مردمانش آزاری ندیده بودم و اتفاقا چون این شهر برایم چند کشف و شهود داشت خوشم هم آمد.
منابع بهزاد دست دوم بود. آمار و گفتههای دیگران منبع نتیجهگیری او بود. خودش تا به حال به جیرفت نرفته بود. ولی بر اساس این دو منبع خودش را محق میدانست که بگوید جیرفتیها این شکلیاند. کداممان درست میگفتیم؟ من مشاهدهی بیواسطه داشتم. خودم جیرفت و جیرفتیها را دیده بودم. اما مشاهدهام محدود بود. منبع دست اول همین است. محدود است. آدمی که یک روزه میرود جیرفت اصطکاک چندانی نخواهد داشت. این حرف درست است. منبع دست دوم وسیع است. چند نفر مختلف این حرف را گفتهاند. آمارها این را میگویند.
کدام منبع قابل اتکا بود؟ من درست میگفتم یا بهزاد؟ حالا که نگاه میکنم جواب این سوال خیلی روی جهانبینی آدم تأثیر دارد. آدم برای فهمیدن چیزها باید به جاده بزند و راههای دور برود؟ تا کجا آخر؟ آیا دادهها و شنیدهها میتوانند آدم را از رنج کشف کردن بینیاز کنند؟
سوالیش کردی سخت شد.
بنظرم احتیاط شرط عقله ولی باید محتاط بود اما مشاهده مستقیم چیز دیگری است. بلند مدت تر هم باشد که چه بهتر