سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

دانشگا

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۸۹، ۰۶:۳۶ ب.ظ

هولدن یکدفعه کبریت روشن را انداخت روی میز. خم شد طرف سلی: "سلی، تا حالا شده ببری؟ حالت از همه چی به بخوره؟ یعنی تا حالا شده که بترسی که همه چی داره خراب می شه و تو باید حتمن یه کاری بکنی؟"

سلی گفت: "خب معلومه."

هولدن مثل بازجوها پرسید: "از مدرسه خوشت میاد؟"

"حالم ازش به هم می خوره."

"یعنی ازش متنفری؟"

"خب، راستش متنفر که نه."

هولدن گفت: "خب، من متنفرم. پسر من بیزارم ازش. البته فقط مدرسه نیستا. من از همه چیز بیزارم. از این که تو نیویورک زندگی می کنم. از اتوبوسای خیابون پنجم و اتوبوسای خیابون مدیسون و از پیاده شدن از اون درای وسط شون. از اون سینمای خیابون هفتادودوم و اون ابرای قلابی رو سقفش. از این که با آدمایی مث جورج هریسن آشنا بشم و از آسانسورایی که هی می رن پایین وقتی آدم می خواد ازشون بره بیرون و از اون علافایی که همهش تو فروشگاه های بروکس شلوار آدمو اندازه می زنن." صداش هیجان زده شده بود. "از همه ی این چیزا. می دونی چی می گم؟ یه چیزی رو می دونی؟ من تو این تعطیلات فقط به خاطر تو برگشتم خونه."

سلی گفت: "تو خیلی ماهی."

-پسر، من از مدرسه بیزارم. باید یه روز بیای تو این مدرسه های پسرونه و ببینی. اون جا تنها کاری که می کنن درس خوندنه و حرص خوردن سر این که اگه فلان تیم فوتبال ببره مثلن چه ها نمی شه و فقط حرف دختر و لباس و مشروب می زنن و...

سلی پرید میان حرفش: "نه، قبول کنم. خیلی از پسرا تو مدرسه خیلی چیزای دیگه ای هم یاد می گیرن."

هولدن گفت: "نمی دونم. اما من فقط همین چیزا دستم اومده. می فهمی چی می گم؟ قضیه همینه. از این هیچستون من هیچی عایدم نمی شه. خیلی حالم خرابه. اصلن حال درستی ندارم..."

هفته ای یه بار آدمو نمی کشه/جی. دی. سلینجر/امید نیک فرجام-لیلا نصیری ها/نشر نیلا/ص105

  • پیمان ..

نظرات (۵)

  • hamid mohamadifar
  • kheili khoob omadi ino refigh!! be khosos in madresehaye pesaroone
  • مرضیه زندیه
  • دم این سلینجر گرم که هر کتابی ازش می خونی ردپای هولدن کالفیلد توشه! مث که خودش بیشتر از ما باهاش حال می کرده! االبته حقم داشت هولدن فوق العادس ازونا که هر آدمی با هر تریپ و فکری عاشقش میشه
    میخواستم به رسم ادب یه تبریک ویژه بگم بهت واسه عید غدیر
    میشه بپرسم نسلت به کدوم معصوم میرسه؟
    ببخشیندا!ولی دختریم دیگه!دوست دارم سر تو هر سوراخی بکنیم!!!
    در ضمن فکر کنم یک تشکر بدهکار باشم بهتون




    عید غدیر شما هم مبارک. نسل من به هیچ معصومی نمی رسه چون اصلن نسلی ندارم منظور اگه نسبه اونم اعتقادی بهش ندارم راستش. سعی می کنم خودم باشم. اگه چیزی قراره باشه باید در من باشه و وقتی نیست جستنش در گذشته حماقت محضه... هیچ وقت نرفتم شجره نامه رو از عموی بداخلاق بابام بگیرم و هیچ وقتم ازش نپرسیدم و نخواهم پرسید...!!!
    اوووه، یعنی من یه کار مثبت تو زندگیم کردم که لایق تشکر باشه؟!!!
    جالب بود..مرسی
    آقا سید عیدتون مبارک!
    نمی خواید بهمون عیدی بدید؟



    :D
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی