سرنوشت محتوم عینک به دوش شدن دماغ ها
آره، رفیق. همه پسرها مثل یک جفت چشم میمانند. یک جفت چشم ضعیف. یک جفت چشم ضعیف که زور میزند دنیای دوروبرش را ببیند. اما ضعیف است، تار میبیند. درجهی تاریشان ممکن است متفاوت باشد، ولی همهشان تار میبینند. و دخترها و زنها مثل دماغ میمانند، مثل دماغها. همهی پسرها برای این که بتوانند خوب ببینند باید عینک بزنند. باید یک عینک جلوی آن جفت چشمهای پسری باشد تا بتوانند ببینند. شفاف و واضح ببینند. اما این عینک باید روی یک دماغ سوار شود. دماغی که باید بار سنگین آن عینک را یک عمر به دوش بکشد. باید سنگینی آن عینک را به دوش بکشد تا آقا دیدهور شود. بعضی از دماغها کوچکند و قلمی و بلهباریک و بعضیهاشان گنده و پک و پهن و قناس. ولی همهشان دماغند، دماغ.
%%%
ظلم نیست؟ سرنوشت محتوم عینکبهدوششدن دماغها ظلم نیست؟ رفیق، که چی شود؟ عینک بزنی دنیا را واضح و روشن ببینی که چی شود؟ عینک میزنی که دماغهای دیگران را خوب و قشنگ ببینی، نه؟ لامذهب هرچه خوبتر میبینی تشنهتر میشوی، نه؟
رفیق، میخواهم صدسال سیاه واضح و روشن نبینی. صدسال سیاه همه چیز را تار و ناواضح ببینی. مگر چی میخواهی ببینی که باید عینک بزنی؟! مگر با همین کورمال کورمال دیدن چیزی دستگیرت شده که بخواهد با واضح دیدن دستگیرت شود؟
بدون دماغ هم میشود نفس کشید، نه؟ بدون دماغها ظلم هم نمیکنند، نه؟!!!
من می گم شاید همیشه این نباشه.شاید جای عینک و دماغ توی مواردی عوض بشه.یعنی این دفعه عینک تحمل دماغ رو بکنه.یا کارکرد این دوتا عوض بشه .یکی بو بکشه یکی ببینه؟