شارژشدن
پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۶:۲۵ ق.ظ
سعدی بیپدر از آن پدرسوختهها بوده:
یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم به کویی و نظر با رویی در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی از ضعف بشریت تاب آفتاب هجیر نیاوردم و التجا به سایه دیواری کردم مترقب که کسی حر تموز از من به بَردِ آبی فرونشاند که همی ناگاه از ظلمت دهلیز خانهای روشنی بتافت یعنی جمالی که زبان فصاحت از بیان صباحت او عاجز آید چنان که در شب تاری صبح برآید یا آب حیات از ظلمات بهدرآید قدحی برفاب بر دست و شکر در آن ریخته و به عرق برآمیخته ندانم به گلابش مطیب کرده بود یا قطرهای چند از گل رویش درآن چکیده فیالجمله شراب از دست نگارینش برگرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم.